:: درنگ نکن ، انجامش بده
برانسون در همان آغاز می گوید :
« کارمندان کمپانی ویرجین ، نام مرا " دکتر بله " گذاشته اند . آن ها این نام را به این خاطر برایم انتخاب کرده اند که نه نمی گویم ، همیشه دلایلی که برای انجام دادن کاری پیدا می کنم ، بیش تر از دلایلی هستند که برای انجام ندادن آن کار می یابم . شعار من این است : " درنگ نکن ، انجامش بده " .
در سازمانها این یک واقعیت جاری است که کارمندان همواره به دنبال دلایلی برای انجام ندادن کارها هستند . اگر برای کاری که بر عهده ی آنها گذاشته شده ، بپرسید چرا همچنان انجام نشده است ، دلایل فراوانی دارند. تصور می کنند که بیان این دلایل می تواند انجام ندادن کار را توجیه کند . حال آنکه اگر برای انجام دادن کار ، درنگ نمی کردند ، آن کارها و بسیاری کارهای دیگر انجام شده بود.
برانسون می گوید : اجازه نمی دهم مجموعه ای از قوانین احمقانه جلوی مرا بگیرند ، همواره راهی قانونی برای فرار از آنها پیدا می کنم .
روش های برانسون جالب و در عین حال ساده است . می گوید اگر قصد دارید پرواز کردن را یاد بگیرید ، در همان وقتی که شانزده ساله هستید به یک آموزشگاه یا فرودگاه پرواز بروید و برای افرادی که آنجا هستند ، چای درست کنید . چشم هایتان را باز نگه دارید ، نگاه کنید و یاد بگیرید . لازم نیست حتماً به دانشکده ی هنر بروید تا بتوانید طراح لباس بشوید .به یک کمپانی طراحی لباس بروید و آنجا را جارو و نظافت کنید ، سپس سعی کنید راهتان را به سمت بالا پیدا کنید.
کسب و کار را برانسون از اطرافیانش فرا می گیرد. از مادرش می گوید که در زمان جنگ ، با مرارت خلبان می شود و آموزش خلبانان هواپیماهای جنگی را در نبرد انگلستان برعهده می گیرد . از پسر عموی پدربزرگش می گوید که با جسارت دو بار به قطب جنوب سفر کرد .
آموزه های برانسون از اطرافیانش سبب می شود که مجلهی دانش آموز را در پانزده سالگی راه اندازی کند. برای این مجله آگهی می گیرد ، مشترک می گیرد ، تکفروشی می کند ، در کنار کارش ، از سفارش خرید نوارهای موسیقی ، درآمدزایی برای خودش و مجله فراهم می کند .
فرازهای زندگی برانسون در کسب و کار را در این کتاب دنبال کنید . توصیه ی او جالب است : اگر
می خواهید کاری را انجام دهید ، فقط کافی نیست که دست به کار شوید بلکه ، باید خودتان را به خوبی آماده کنید ، به خودتان ایمان داشته باشید ، به یکدیگر کمک کنید و هرگز تسلیم نشوید .
در بخش دیگری از زندگی اش برای پیشبرد کسب و کار مجله ی دانش آموزی اش می نویسد : از طریق یک تلفن همگانی که در محوطه ی مدرسه بود ، اقدام به فروش فضاهای مربوط به تبلیغات در داخل مجله می کردم ، چون باور داشتم که می توانم و این کار را خواهم کرد . اگر کاری وجود دارد که واقعا دوست دارید آن را انجام دهید ، پس زود باشید و انجامش بدهید . هدفتان هرچه که باشد ، هرگز موفق نخواهید شد به آن برسید ، مگر آنکه بر ترس هایتان غلبه کنید.
لذت ببرید و سخت کار کنید .
برانسون در این کتاب راز میلیاردر شدن خودش را پنهان نمی کند . می نویسد : من هیچ رازی ندارم . هیچ قاعده ی خاصی وجود ندارد که بخواهیم در کسب و کارمان از آن پیروی کنیم. من فقط سخت تلاش می کنم
برانسون ، در ادامه ی توصیف زندگی اش می گوید : هرگز برای پول درآوردن به عرصه ی کسب و کار وارد نشدم ؛ اما این را متوجه شده ام که اگر از کاری که می کنم ، لذت ببرم ، پول خودش به سراغم می آید .
برانسون عاشق خانواده اش است . به خانواده اش عشق می ورزد و می گوید : زمان را هدر ندهید ، لذت
ببرید و عاشق خانواده تان باشید.
در این کتاب بارها و بارها می خوانید که برانسون وقتی که کار می کند ، سراز پا نمی شناسد . تمام نیروهایش را در خدمت کار قرار می دهد و آنجا که لازم است کار را رها می کند. بدون درنگ و بدون هیچ وقفه ای به سراغ خانواده می رود و تماماً در خدمت خانواده است ، تفریح می کند و کار برایش ذره ای ارزش ندارد . گویی او با کار کاملاً بیگانه است .
برانسون ویژگی دیگری نیز دارد و آن ماجراجو بودن اوست . هیجان و ماجراجویی او را سرزنده و سرحال می کند. به سراغ ماجراجویی می رود بی آنکه به کار و خانواده فکر کند . به کارهایی می پردازد که جسورترین ها نیز از آن هراس دارند. درست در زمانی که به اوج موفقیت و درآمدزایی رسیده است ، زمانی که همسرش باردار است ، اما فرصتی وجود دارد تا تولد فرزندش ، تصمیم می گیرد با بالون برفراز اقیانوس اطلس پرواز کند تا رکوردی را ثبت کند . باید از اقیانوس آرام عبور کند ، از ژاپن به ایالات متحده برود یعنی از 13000 کیلومتر آب عبور کند ؛ کاری که تاکنون کسی انجام نداده بود. البته پیش از او شخصی این کار را انجام داده بود و با پاره شدن بالون به داخل آب سرد و منجمد کننده ی اقیانوس سقوط می کند. با طوفانی شدن اقیانوس ، گروه نجات نمی تواند کاری انجام دهد ، و شخص از شدت سرما جان می سپارد .اما برانسون بی توجه به این ماجرا ، دست به کار می شود و با تمامی مخاطرات دست و پنجه نرم می کند ، و در نهایت این رکورد به نام او ثبت می شود!
برانسون در طول زندگی اش کمپانیهای فراوانی را راه اندازی می کند ، به سفرهای مخاطره آمیز می رود ، در کنار خانواده اش تفریح می کند ، و همچنان زندگی می کند بی وقفه ، بدون آنکه دست از کار و زندگی و تفریح بردارد.
کتاب برانسون رازهای فراوانی را آشکار می کند ؛ از اینکه چگونه می توان هدف داشت ، هدف ها را چگونه باید تحقق بخشید ، آرزوها و رویاها را چگونه باید پیگیری کرد ، و ....
برانسون در کمتر از 100 صفحه این همه رازها را آشکار می کند . در اگوست 1990 ، عراق به کویت حمله می کند و آن را به اشغال در می آورد . سلطان حسین و همسرش از دوستان برانسون هستند . او با شنیدن اخبارهای نگران کننده ی اردن ، به سلطان حسین و همسرش تلفن می زند و می پرسد آیا کمکی از دست او بر می آید ؟ آنها به او اطلاع می دهند که به 100 هزار پتو نیاز دارند که می تواند از مرگ صدها نفر جلوگیری کند . برانسون با کارمندان خطوط هوایی کمپانی ویرجین ( که متعلق به خود اوست ) دست به کار می شوند ، تماسهای تلفنی می گیرند و خودش با هواپیمای جت ظرف دو روز با 40 هزار پتو، چند تن برنج و مقدار زیادی تجهیزات پزشکی راهی اردن می شود . اتفاقات دیگر باعث
می شود باز هم به اردن برود تا تجهیزات و وسایل ،سریعتر در اختیار نیازمندان قرار گیرد. بنا به ضرورتهای پدید آمده در جنگ ، به عراق می رود تا بتواند انگلیسی هایی را آزاد کند که در این جنگ از سوی صدام گروگان گرفته شده اند .
کتاب برانسون با نام درنگ نکن ، انجامش بده را همکارانم احمد آخوندی و محسن جاوید موید ویراستاری کرده اند .باید از مدیر انتشارات سیته نیز تشکر کرد که با انتشار این کتاب ، ما و خوانندگان را از زندگی این میلیاردر ماجراجو آگاه کردند و رازهای کسب و کار را در اختیارمان قرار دادند. حضور این کتابها و نظایر آن فضای کسب و کاری را در شرایط سخت و دشوار بیشتر آشکار می کند و آن پیام اصلی برانسون است : درنگ نکن ، انجامش بده .
سبز باشید