شکست فرصتی برای یادگیری است؛ اما چگونه؟
سریع شکست بخورید و به سرعت خود را احیا کنید. این عبارتی است که در دنیای کاروکسب بسیار مورد استفاده قرار میگیرد. اصل بنیادین این فلسفه ساده است: شکست خوردن پایان کار نیست و مهم احیا کردن خود در سریعترین زمان ممکن است.
در این یادداشت به سه عنصر فلسفه سرعت در شکست و سرعت در بازیابی اشاره شده است که هم برای کارمندان و هم برای مدیر کاربرد دارد.
1. بدانیم چه وقت شکست را فراموش کنیم.
این مرحله به توانایی فرد جهت فراموش کردن شکست اشاره دارد قبل از آنکه زمان، انرژی و منابع زیادی تلف شود. نکته کلیدی در این مرحله این است که به عنوان یک مدیر تمرکز خود و تیممان را روی اصلاح امور حفظ کنیم و تعیین کنیم که چه کاری را میتوانیم برای بهتر کردن اوضاع انجام دهیم.
شرکتهای بزرگ بسیاری بودهاند که در دوران رکود این مرحله را تجربه کردهاند اما اجازه ندادهاند شکستهای مقطعی سازمان را فلج کند. برای مثال زمانی که سهام یک شرکت در بازار افت میکند مدیران آن شرکت به جای آنکه روی اشتباه خود تمرکز کنند بهتر است روی کارهایی که میتوان برای بهتر کردن امور انجام داد، متمرکز شوند. اخیراً یک شرکت بزرگ خودروسازی در جهان با مشکل افت محسوس فروش روبهرو شده بود. راهحل مدیران این شرکت روی آوردن به نوآوری بیشتر جهت آشتی مجدد خریداران با محصولات آن شرکت بود.
بنابراین نکته حائز اهمیت این است که بدانیم چه وقت شکست را از یاد ببریم. همواره تأکید میشود که باید از شکست درس آموخت. درس گرفتن از شکست یک مسئله است و فراموش کردن آن یک مسئله دیگر. ضمن آنکه از شکستهای خو و تیممان درس میگیریم نباید اجازه دهیم هر شکست، احتمال موفقیتهای بعدی را کاهش دهد و روی آنها سایه بیفکند. درست مانند یک تیم ورزشی که پس از شکست خوردن دلایل آن را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهد و پس از آنکه مرحله ریکاوری را انجام داد، خود را برای مسابقه بعدی آماده میکند.
2. شکست را در بستر بزرگتری مورد تحلیل قرار دهیم.
یکی از مهمترین چالشهایی که در مدیریت شکست با آن مواجه هستیم این است که بتوانیم از شکست فاصله بگیریم و از منظری کلیتر به آن نگاه کنیم.
یکی از گزینههای پیش رو این است که در جلساتی با اعضای تیم خود به صحبت کردن درباره شکستی که برایمان اتفاق افتاده بپردازیم. از اعضای تیم خود بخواهید که به هیچ وجه به دنبال مقصر نباشند و به جای آن از زاویهای کلیتر به بررسی این موضوع بپردازند که این شکست در روند کلی شرکت چه تأثیراتی خواهد داشت و چگونه میتوان در آینده جلوی بروز این قبیل اشتباهات را گرفت.
در اینجا لازم است مدیر یک مجموعه فرهنگ پذیرش و مشارکت را در سازمان خود به وجود آورده باشد تا تیم او این توانایی را داشته باشد که برای جبران شکست، به سادگی بحث کند، پیشنهاد بدهد و دست به نوآوری بزند.
3. نگاهمان به هر شکست، نگاهی استراتژیک باشد.
زمانی که شکستی روی میدهد باید به این نکته فکر کرد که چه چیزی درست کار نکرده است و همچنین اینکه چه درسهایی میتوان برای آینده آموخت. تفکر "تصویر بزرگ" به این معنا است که هر شکست را یک مسئله استراتژیک برای سازمان خود بدانیم و آن در بستر بزرگتری از یک اشتباه کوچک مورد بررسی قرار دهیم. برای مثال اگر من فروشنده یا سرپرست فروش در شرکتی هستم و نمیتوانم به هدف فروش ماهیانهام برسم باید این عدم موفقیت را یک مسئله کاملاً استراتژیک بدانم که روی آینده شرکتم تأثیر خواهد گذاشت.
اگر با چنین ذهنیتی به شکستهای کوچک نگاه کنیم اولاً در آینده دقت بیشتری به خرج میدهیم تا آن اشتباهات را تکرار نکنیم. ثانیاً با چنین رویکردی زمان ریکاوری پس از شکست را کاهش میدهیم تا هرچه سریعتر کار خود را آغاز و شکست قبلی را جبران کنیم. با چنین تفکری است که میتوان شکست را به فرصتی برای یادگیری تبدیل کرد.
سبز باشید