هفت عادت مردمان نابغه
سالهاست، محققان کوشیده اند تا به روشهای مختلف از تحلیل های آماری گرفته تا روشهای مبتنی بر مشاهده، نبوغ را مطالعه کرده و معمای نبوغ را روشن سازند. بعنوان نمونه هاولوک الیس، در سال ۱۹۰۴ طبق مطالعاتی که روی نوابغ انجام داد، به این نتیجه رسید که اکثر نوابغ پدرانی بالای ۳۰ سال و مادرانی زیر ۲۵ سال داشته اند و عموماً در کودکی، بیمار و رنجور و حتی از نظر سایرین کودن بوده اند. پژوهشگران دیگری نیز مدعی بوده اند که بسیاری از نوابغ، یا مجرد بوده اند (همچون دِکارت)، یا یتیم بوده اند (همچون دیکنز)، و یا مادر نداشته اند (همچون داروین). نهایت امر، این پژوهشها چیزی را دستگیر ما نکردهاند.
اما آنچه روشن است این است که نوابغ با بقیه ی انسان ها تفاوت دارند:
نوابغ متفاوت می اندیشند و متفاوت عمل می کنند.
به هر ترتیب چه فصل مشترکی میان نوابغ وجود دارد؟ شاید تعدادی از آنها عادات رفتاری عجیبی داشته باشند.مثلا ویکتور هوگو، عادت داشت کتابهای خود را ایستاده بنویسد. او میز بلند و درازی برای خود تهیه کرده بود که پشت آن اصلاً صندلی وجود نداشت و روی آن فقط یکی دوجین کاغذ سفید دراز و یک قلم خودنمائی میکرد. و یا مارک توآین و دکارت نمیتوانستند ابداً در حال نشسته و روی میز بنویسند بلکه آنها نوشتههای خود را در حال دراز کشیده مینوشتند. شیلر، شاعر و نویسنده معروف آلمانی نیز در موقع نگارش میبایست پاهای خود را روی یک قطعه یخ قرار میداد.
اما میسون کاری ایده جدیدی را درخصوص تفاوتهای نوابغ مطرح ساخته است. او در کتاب «تشریفات روزانه: هنرمندان چگونه عمل می کنند»، میکوشد در رفتار های افرادی نظیر فرانتس کافکا (نویسنده)، فرانک زاپا (آهنگساز، نوازنده گیتار، خواننده، کارگردان سینما و طنزپرداز) و امثال آنها ویژگی های مشترکی بیابد.
مجله ی کسب و کار هاروارد نیز در این راستا کوشیده به نوبه خود فهرستی جالب توجه از ویژگیهای مشترک نوابغ ارائه کند. این فهرست به قرار زیر است:
1- نوابغ پیاده روی های طولانی را دوست دارند
نوابغ عموما به پیاده روی های طولانی علاقه داشته اند، چرا که بر این باور بودهاند که پیاده روی باعث می شود راحت تر ذهنشان را رها کنند و به چیزی که می خواهند فکر کنند و در نتیجه افکار تازه ای به ذهنشان خطور کند. جابز و زاکربرگ دو نمونه از افراد شناختهشده ای هستند که هر دو به پیادهروی علاقه داشتهاند.
2- در اوج کنار میکشند و دوباره از نو شروع میکنند
شاید باورش سخت باشد اما زمانیکه نوابغ در اوج هستند، توقف می کنند و به قولی از بازار عقب مینشینند. این یک تاکتیک بازاری است. مطمعناً با خودتان فکر خواهید کرد نوابغ وقتی احساس نابغه بودنشان گل می کند، دوست دارند هرچه بیشتر و بیشتر نبوغشان را بروز دهند. اما واقعیت چیز دیگری است. آنها همیشه به عنوان ذخیره چیزی برای خود نگه میدارند تا زمانیکه روی دور نیستند به آن ها کمک کند تا دوباره سکه شانس خود را رو کنند و روی دور موفقیت بیفتند.
3- از حجم تولیدات خود و اینکه تعداد آثارشان زیاد می شود لذت می برند
ظاهراً ارنست همینگوی از آن دسته از نوابغ بوده است که مانند یک واژه شمار عمل می کرده و تکتک کلمه هایی را که با ماشین تحریر تایپ میکرده میشمرده است. واضح است که شمارش تک تک کلمات تایپ شده آن هم با انگشت تا چه حد می تواند دشوار باشد. با این حال، همینگوی تنها نابغهای نبوده که دوست داشته دستاورد های و نتیجه کار خود را بشمارد. آنتونی ترولوپ نویسنده شهیر انگلیسی و بسیاری دیگر از نوابغ نیز از حجم تولیدات خود ذوقزده میشدند.
4- دوست دارند در مکان آرام و بی سر و صدا فعالیت های خود را انجام دهند
در دنیای امروز مشکل بتوان مکانی آرام و بی سر و صدا را برای انجام فعالیت انتخاب کرد. آن هم در زمانهای که اقتصاد اشتراک در آن حاکم شده و از همه انتظار می رود همه چیز را به اشتراک بگذارند (چرا که ارزانتر تمام می شود). اندیشیدن به خودی خود سخت است. چه برسد به تفکر مثل یک نابغه، و اینکه مانند یک نابغه فکر کنی و بیندیشی سخت تر می شود و به سکوت احتیاج دارد تا بتوان تمرکز کرد. گراهام گرین با یک ایده ساده توانسته بود این مساله را حل کند: او محل کار خود را مخفی نگه می داشت و کسی واقعا نمی دانست که محل کار او دقیقا کجاست. البته چنین رفتارهای عجیب و غریبی تقریبا منطقی به نظر می رسد؛ چنین سکوت و آرامشی کمک زیادی به آنان می کرده است.
5- نمیتوان آنها را چندان اجتماعی دانست
هرچند داشتن زندگی اجتماعی لازمه زندگی هر فرد است اما معنای واقعی اجتماعی بودن برای بسیاری از ما گنگ و مبهم است؛ و به غلط در قالب روابط بیهدف مجازی و خودستاییهای آزاردهنده نمود می یابد. وانگهی اینکه آشکارا بخواهیم از خود تعریف کنیم تا افراد بیشتری را به سمت خود جذب کنیم تا حدی ساختگی و خستهکننده به نظر می رسد. پیکاسو تنها روزهای یکشنبه بقیه را ملاقات می کرده است. پروست هم که کلاً خود را از اجتماع کنار کشیده بود، هرچند که آثار او نشان می دهد که با اینکه روابط اجتماعی گستردهای نداشته است اما توانسته در رمان هایش جامعه ی پیرامون خود را به خوبی درون کاوی کند و به تصویر بکشد. البته چنین کاری کاملاً منطقی به نظر می رسد چرا که روابط اجتماعی گسترده باعث تحلیل رفتن انرژی چنین افرادی می شود و مانع از تمرکز ذهنی آن ها شده و ایشان را از هدف خود دور کند.
6- بهشکلی بیرحمانه و جدی مشغلههای روزانه و امور فرعی را از کار واقعی جدا می کنند
این مورد شاید به نظر بدیهی برسد.با این حال، شاید نبوغ زیادی در اجرای آن نداشته باشیم. البته این نکته را باید در نظر بگیریم که در دوران اوج فعالیت نوابغ ، راههای ارتباطی مردم نهایتا به نامه و پست ختم میشد. حال آنکه امروز با بمباران اطلاعاتی و حجم عظیمی از دادهها و فناوریهای مختلف سر و کار داریم که از جهات مختلف به ذهن و روح انسان حمله ور شدهاند. نوابغ آن دوران فارغ از بداخلاقیهای رسانهای و عصر دیجیتالیسم تنها یک دغدغه داشتند و آن فوق العاده بودن بود.
7- همسری دوستداشتنی دارند که تمام خیالپردازیها و کارهای عجیب آنها را تحمل می کند
ناپلئون گفته که اگر زن نبود، نابغهای در جهان هستی وجود خارجی نداشت. مارک تواین نیز گفته است: زن عاقل به تربيت همسرش همت می گمارد, و مرد عاقل می گذارد که زنش اورا تربيت کند. تجربه ی ناچیز من از زندگی می گوید نوابغ زیادی نداریم که به تنهایی به جایی رسیده باشند. نوابغ نه تنها برای حفظ سررشته امور زندگی خود، بلکه برای داشتن سطح مناسبی از تعادل ذهنی، با کسی زندگی می کرده اند که به آنها باور داشته، آنها را درک و از همه مهم تر، تحمل می کرده است. مواقعی که تحمل همسرانشان تمام می شده نیز آنقدر نبوغ داشته اند که همسر پر تحمل دیگری برای خود پیدا کنند! از شوخی که بگذریم، نقش همسران در موفقیت نابغهها غیرقابل انکار است. مارتا، همسر زیگموند فروید لباس های فروید را برایش آماده می کرده، دستمالش را برایش انتخاب می کرده، و حتی روی مسواکش خمیردندان می گذاشته است. فروید همان مردی است که ادعا می کرده در مورد ذهن بشر خیلی چیزها می داند، اما شاید با شنیدن کارهایی که همسر او در حقش میکرده گمان کنیم فروید از آن دست پیرمردهای سلطهجو و اهل خرده فرمایشکردن بوده است.
سخن پایانی: می توان گفت بسیاری از نوابغ در زمان حیاتشان از نابغه بودن خود خبر نداشته اند. هرچند که آنها برای انجام دادن کاری نوآورانه سخت تلاش می کرده اند. اما چه کسی به آنها لقب نابغه می داده است؟ اغلب مواقع مرگ موهبتی برای ایشان بوده و عدهای جمع شده و در ستایش اقدامات متهورانه و خلاقانه انها به ایشان لقب نابغه داده است.
به یاد داشته باشیم در واقع همه ما نابغه به دنیا میآییم. هر کودکی یک نابغه بالقوه است؛ اما کشف نبوغ ویژه هر کودک خود به نبوغ و بصیرت ویژهای نیاز دارد که به ندرت ممکن است در کودکستانها و مدارس یافت شود.
نبوغ ذاتی، یک استعداد بالقوه است که بدون قرار گرفتن در یک محیط مثبت اجتماعی و بدون یادگیری مهارتهای لازم، نمیتواند شکوفا شود.
منبع:
http://www.inc.com/chris-matyszczyk/the-7-consistent-routines-of-geniuses.html?cid=sf01001
سبز باشید