وبسایت شخصی پرویز درگی معلم بازاریابی

ادامه نظریه پیتر فیسک در نوشته طاهریان 27 تیر
admin لایک 0 دیدگاه

ادامه نظریه پیتر فیسک در نوشته طاهریان

 

استاد و دوست عزیزم( اگر لیاقت داشته باشم) جناب آقای درگی

 

با سلام و آرزوی تدوام موفقیت های جنابعالی در عرصه علم و عمل و البته عشق.

 

نوشته اقای "دانشجو" و پاسخ شما و  سایر دوستان را به طور اتفاقی(هرچند وقت یکبار سایت را می خوانم) قبل از خواندن پیامک شما در ساعت 13 روز 13 مهر ماه، خوانده بودم؛ اما به دلایلی که در بین سطر های آتی (منظورم درقسمت سفید بین سطر ها است.) قابل خواندن است؛ قصد نداشتم که من هم پاسخی بر آن بگذارم. اما پیامک شما انگیزه ای شد که نظرم را بنویسم و برای شخص شما ارسال کنم. اگر صلاح دیدید وبرای بقیه هم مفید تشخیص دادید، در سایت بگذارید.

 

قبل از هرچیز باید بگویم که، اعتقاد دارم، سه اصل بسیار مهم در حوزه ارتباط  بین اشخاص وجود دارد که نقش تعیین کننده ای در ایجاد و مانایی رابطه ها ایفا می کند. این سه اصل، به باور من عبارتند از، صداقت، احترام و صراحت. البته همانطور که بین حماقت و شجاعت مرز باریکی است، بین صداقت و بلاهت، صراحت و وقاحت و احترام و چابلوسی نیز مرزی باریک است که توجه به آن ها به اندازه خود این سه اصل اهمیت دارد.  گاه نیز ممکن است شباهت بسیار نزدیک آن ها باهم، سوء برداشت هایی را در پی داشته باشد. با این توضیح، صراحت من در بیان مطالب بعدی را حمل بر وقاحت نفرمایید و غفلت احتمالی را نیز برمن ببخشایید.

 

با عنوان "دوقطبی بودن" یا"دو قطبی شدن" و گاهی "دوقطبی سازی"، از مدت ها پیش در حوزه های اجتماعی ، سیاسی و حتی بازار برخورد داشتم و در حوزه های اجتماعی و سیاسی که بسیار شاهد آن نیز بودم، ولی عنوان مقاله "دوقطبی شدن برندهای بزرگ " خیلی توجهم را جلب کرد و کنجکاوانه آن را مطالعه کردم. مقاله بسیار خوبی بود و در حد یک مقاله کوتاه به نکات جالبی اشاره داشت. "دوقطبی سازی"، در حوزه های اجتماعی و سیاسی، کاربرد های ملموس و فراوانی دارد که نمونه های آن را در بسیاری از کشور ها می توان مشاهده نمود، از دوحزب معروف آمریکا گرفته تا دیو و دلبر سازی و دار و دسته پهلوانان در قدیم و نوچه بازی لومپن های دوران جدبد؛ اما اینکه این موضوع در برند سازی و توسعه برند نیز کارایی دارد را باید از کشفیات بسیار زیرکانه ای دانست که در حوزه مارکتینگ صورت گرفته است.

 

لذت خواندن مقاله ، توجه من را به دیدگاه سایرین نیز جلب کرد. اولین دیدگاه برابم جالب بود که اثر فوری مقاله  را در دفاعیه آقا یا خانم خیرالدین نشان می داد. نوشته ایشان، کاربرد "دوقطبی سازی" را حتی در ارایه (احتمالا) پایان نامه نیز نشان داده بود و این برایم خیلی جالب بود. اما دیدگاه دوم به کلی مرا گیج کرد.نخست فکرکردم اشتباها به صفحه دیگری رفته ام؛ اما، نه، درست بود. دیدگاه " دانشجو"، زیر همین عنوان درج شده بود؛ ولی ظاهرا هیچ ارتباطی با مقاله مذکور نداشت. و جالب اینکه دیدگاه های بعدی نیز در پاسخ به دیدگاه ایشان نوشته شده بود و این دیدگاه، همه چیز را تحت پوشش قرار داده بود.

 

با تکیه بر استدلال سایر دوستان، این دیدگاه نشان می دهد که احتمالا "دانشجو" یکی از کسانی است که از آقای درگی متنفر است. این را در 9 سوال جهت دار و چهار حکم بدون دلیل وسند که "دانشجو" مطرح کرده است می توان به راحتی مشاهده کرد. می­شود حدس زد که به تعبیر دوستان،  احتمالا ایشان یکی از همکاران قبلی آقای درگی هستند که به علت اختلاف بر سر مسایل مالی یا از سر حسادت و رقابت و به قصد انتقام گیری و یا به قول یکی از پاسیخ دهندگان برای معروف کردن خود و استفاده از برند "آقای درگی" این نوشته را تحت عنوان دیدگاه در زیر این مقاله قرار داده اند. در این صورت لابد باید بپذیریم که ایشان نه تنها از قواعد رقابت، اصول مارکتینگ و حداقل دانش اجتماعی بی بهره هستند بلکه هیچ اصول اخلاقی نیز بر پندار، گفتار و لاجرم بر کردار ایشان نیز حاکم نیست.

 

این " دانشجو" عزیز، با اندکی مکث بر مطالب همین مقاله نیز می توانست بفهمد که آقای درگی با دانش و تجربه ای که در امور بازاردارند، به سرعت این تهدید را به فرصت تبدیل کرده و از طریق تهییج طرفداران خود، آن ها را از "طرفدار" به "هواداران سینه چاک" خود تبدیل خواهند کردو چه بهتر ازاین؟ آقای درگی به خوبی این را می­داند که "بشر دنیای مدرن، در بسیاری از موارد همچنان با نگاهی تعصب‌وار به موضوعات می‌اندیشد"ایشان به این امر واقفند که " دو قطبی شدن برای صاحبان برندها فوق‌العاده سودآور است. صاحبان برندها می‌توانند با تبلیغات جهت‌دار همچنان انگیزه‌های وفاداران و هواداران خود را افزون کنند" و همچنین آگاهی دارند که باید " اهتمام خود را صرف تبلیغات هواداران و هواخواهان خود" کنندو دور از انتظار نیست ایشان به این نتیجه برسند که میتوان مطلب نوشته شده توسط "دانشجو "را در جهت ایجاد یا تقویت فضای دو قطبی به کار گرفت. این، فرصتی را به آقای درگی می دهد که نوشته آقای دانشجو را در جهت تقویت علاقمندی طرفداران خویش به کار گیرد. آقای درگی با درک این مطلب است که این نوشته  از سایت بر نمی دارد. اتفاقا آقای درگی با هوش و فراستی که دارد تلاش می کند به این بحث دامن بزند. اقای "هوانسیان" به درستی گفته است"اگر آقای درگی غیر حرفه ای بوداین نوشته شما رو پاک می کرد" پاسخ های بعدی نیز این را به خوبی اثبات می کند. در واقع واکنش مورد انتظار دیگر دوستان نیز تنها درستی مطالب مقاله را اثبات می کند.

 

به این ترتیب، اگر "دانشجو" از رقبای آقای درگی باشد، از حداقل دانش و بینش مارکتینگ برخوردار نیست؛ زیرا فضای مناسبی برای توسعه برند"آقای درگی" درست کرده و اگرهم شامل بقیه عناوینی که دوستان با او نسبت داده اند باشد؛ به "دشمن" خود کمک کرده است. او خواسته است که با کشاندن طرفداران آقای درگی به بازی خویش، از آن ها برای تضعیف برند"درگی" استفاده کند. در حالیکه نتیجه این بازی به نفع برند" درگی"  و تقویت آن شده است. جدا از اینکه فریب و استفاده ابزاری از دیگران برای رسیدن به منافع شخصی، اگر نوعی ماکیاولیسم و بی اخلاقی نباشد؛ حداقل نشان می دهد که " دانشجو" به شعور مخاطبین خود اعتقادی نداشته است. بنابراین، به این شخص توصیه می کنم یا  اخلاق را در معادلات خود وارد کند و یا دست بردارد از این علم و عمل و البته عشق.

 

اما، صرف نظر از این موضوع ( اشتباه "دانشجو" و کمک به "درگی" ) ، نکته دیگری نیز در این مجموعه"دیدگاه دانشجو" و "واکنش هواداران" وجود دارد که آن هم برای من جالب بود. بگذارید از زاویه دیگری هم به موضوع نگاه کنیم.

 

"دانشجو" آدم بدی است، بی اخلاق است، مارکتینگ بلد نیست، عصبانی است، ماکیاولیست است و ...اما، او در عین حال یک "ناراضی" هم هست. او یک "صدای اعتراض" هم هست. و شاید نماینده فکری عده ای هم باشد که به پندار، گفتار و کردار آقای درگی، ولو به غلط، اعتراض دارند. شاید این آدم، حرف درستی زده باشد ولی توانایی بیان آن را به درستی نداشته باشد. بالاخره این آدم فکر می کند مغبون شده است. فرض کنیم که او اشتباه می کند؛ اما احساس غبن او که واقعی است. خوب، با این آدم باید چکار کنیم؟ دهانش را بدوزیم،؟ او را بترسانیم؟ رگبار فحش و ناسزا و انگ و تهمت را به سویش روان کنیم؟ ( تا او باشد که دیگر از این غلط ها نکند). مثل دیگر" انسان های مدرن " در بسیاری از موارد همچنان با نگاهی تعصب‌وار به موضوعات بیندیشم و با هوادری سینه چاکانه چشممان روی دیگر حقایق ولو ناخوشایند ببندیم؟ دوباره می پرسم، با این آدم یا تفکر ناراضی چکار کنیم؟

 

من، سوالات و احکام صادر شده از طرف "دانشجو" را خواندم. او می پرسد و می کوید:

 

چرا اینقدر اساتید بازاریابی پشت سر شما بد می گویند؟ یعنی، تعداد زیادی از اساتید را می شناسم که شمارا قبول ندارند. خوب، می توانیم بگوییم "به درک"، "تا چشمشان درآید"، یا به این موضوع توجه کنیم و ببینیم  این موضوع صحت دارد یا نه و اگر دارد چرا؟ مسلما اگر تعداد زیادی هم خلاف این را بگویند؛ بازهم به این معنی نیست که اساتیدی وجود ندارند که احتمالا از شخصیت یا نظرات آقای درگی خوششان نمی آید. ممکن است نظرات آن ها برایمان مهم نباشد؛ اما بالاخره وجود دارند و نمی شود به "دانشجو" خرده گرفت که چرا این را بیان می کند. اگر خوب دقت کنیم، او دارد به ما اطلاعات ذیقیمتی را می دهد. خوب از آن استفاده کنیم! چرا دهانش را می خواهیم ببندیم. این رفتار در مشتریان محصولات ما نیز ممکن است مشاهده شود. مگر شما تا کنون با مشتریان ناراضی غیرمنطقی روبرو نشده اید؟ با آن ها چکار میکنید؟

 

او می پرسد: چرا علمی عمل نمی کنید؟ او آدم بدی است چون، برای این حرف خود دلیل ارایه نمی کند و بدون آنکه نمونه مشخصی را مورد بحث قرار بدهد، فقط تهمت می زند. خوب او یکی از کسانی است که در قطب آن طرفی قراردارد و انتظار هم می رور که مثل اکثر ( و نه تمام ) هواردان قطب این طرفی که بدون فکر و اندیشه و استدلال از برند"درگی" دفاع می کنند با آن مخالفت کند. چه ایرادی به او می شود گرفت؟ مگر اتفاق غیر قابل درکی روی داده است؟ چرا عصبانی می شویم؟ مقاله مذکور می گوید: این امر طبیعی است و خوب است به جای نفی آن از آن استفاده کنیم. مگر "خیرالدین" نگفت می خواهد از آن در جلسه دفاعیه استفاده کند؟

 

او می پرسد :چرا از دیگران بیگاری می کشید و اسم خودتان را روی کتاب ها می زنید؟ و چرا هر کس با شما کتاب نوشته ناراضی است؟ و بنابر این سوالات بعدی، چرا حرفه ای نیستید؟ و چرا اخلاق حرفه ای ندارید؟ و یک سری تهمت های دیگر مثل اینکه : از دیگران سو استفاده می کنید، دنبال دزدیدن ایده ها و افکار دیگران هستید، سر مردم کلاه میگذارید و بقیه.

 

خوب، لابد همه قبول داریم که بیگاری کشیدن از دیگران خوب نیست و همکاران را ناراضی میکند و البته اعتقاد داریم که آقای درگی با دانشی که در ایشان سراغ داریم، نیازی به این کار ها ندارد و قطعا هم از این کار ها نمی کند. ولی دقت کنید! یک نفر دارد می گوید آقای درگی از من بیگاری کشیده و من از او ناراضی هستم. او فکر میکند مورد ظلم واقع شده است. انتظار دارید چکارکند؟ آقای درگی، به گفته خودشان، بعد از مشکلی که با یکی از شرکت های فروشنده لباس پیدا کردند، اگر نگویم که پدر آن شرکت را در سمینار ها و کلاس های بعدی درآوردند؛ تبلیغات موثری را علیه آن شرکت انجام دادند. این کاملا طبیعی است که اگر کسی احساس غبن کند، هرکاری بتواند انجام می­دهد. البته آقای درگی در این مورد مستدل صحبت و نمونه مشخص هم ارایه می کردند. ولی چند لحظه تامل کنیم. ببینیم آیا می توانیم دنیا را از دریچه چشم "دانشجو" نگاه کنیم؟

 

اما نگاهی نیز بیندازم به پاسخ ها، واکنش ها و اظهارنظر های هواداران سینه چاک:

 

از آقای درگی شروع می کنیم و نگاه میکنیم به پاسخ ایشان؛ ایشان چه گفته اند؟

 

آقای درگی در اولین جمله خود می گویند: نمی دانستم اینقدر زود نمونه خوبی از سر دیگر طیف برای خودم پیدا می شود.بخوانید: آدم آن قطبی بی منطق لجباز بی استدلال و ...دقت کنید! اولین تیر را آقای درگی رها کرده است. او انتظار ندارد این تیر به "دانشجو" اثابت کند. " دانشجو به عنوان کسی که به طیف مقابل تعلق دارد، ارزش متقاعد ساختن را ندارد؛ بلکه ایشان میخواهند صدای سفیر تیر، توجه طرفداران را جلب کند.

 

ایشان در دومین جمله برای " دانشجو"  از محضر پروردگار طلب ارامش می کنند. یعنی، می دانم که تو آرامش روحی نداری و بنابراین تو قابل شنیدن نیستی چراکه ، صحبت های تو از سر تعصب ناشی از تعلق تو به آن طرف طیف است. اقای درگی می خواهد به طرفداران نشان دهد که مخالفین برند" درگی" آدم های بی منطقی هستند که به واسطه عدم آرامش روحی این سوالات را مطرح و با آن مخالفت می کنند.

 

جمله سوم هدف بالا را تقویت کرده و با برشمردن تعداد کتابهای چاپ شده و در دست چاپ، توجه طرفداران را به این نکته معطوف ساخته و تاکید می کند که برند " درگی " از این مهملات که آن طرف طیفی ها می گویند مبرا است و به طور ناجوانمردانه ای مورد هجوم و حمله قرار گرفته است. پس لازم است طرفداران آستین ها را بالازده، سینه ها چاک داده و در حمایت از برند مورد علاقه خویش جانفشانی کنند. جمله های بعدی آقای درگی می خواهد بگوید: طرفداران من! من مورد ظلم واقع شده ام. به جمله دقت کنید؛ از صمیم قلب دعا می کنم که عالم عامل عاشق باشی.و خوشبختی و سعادت و شادکامی همراهت باشد.از خدای قادر برایت پندار نیک.گفتار نیک و کردار نیک طلب می کنم. یعنی : ای طرفداران من! من که با پندار نیک.گفتار نیک و کردار نیک به همه توصیه میکنم  و برای همه دعا می کنم که عالم عامل عاشق باشند مورد هجوم دشمنی قرارگرفته ام که بدون منطق بر علیه من "دیدگاه" می فرستد. پس برخیزید واز برند" درگی " تا پای جان دفاع کنید. ای طرفداران دیگر، شما چرا ساکت هستید. ببینید چه کسانی با من چکار می کنند!؟ شما چرا وارد میدان نمی شوید؟ به حریم شما تجاوز شده است. برای دفاع از این حریم و دفاع از بشریت نابی که در "برند درگی " موج می زند بپا خیزید.

 

خوب، آقای درگی چه کرد؟ پاسخ داد؟ استدلال کرد؟ اصلا این آدم " دانشجو" برایش مهم بود؟ می خواهم درسی از آقای درگی بگیرم. باید تهدیدات را به فرصت تبدیل کرد. حال که یک مخالف پیدا شد، آن هم در موقعیتی بسیار مناسب، چرا از آن استفاده نکنم؟ پاسخ دان به سوالات "دانشجو" چه اهمیتی دارد؟ من که می دانم" بشر دنیای مدرن، در بسیاری از موارد همچنان با نگاهی تعصب‌وار به موضوعات می‌اندیشد". مگر نه اینکه، " وقتی شما برند مشهور و بزرگی می‌شوید، پس باید انتظار پیاده‌سازی اصل دو قطبی شدن برندها را برای خودتان داشته باشید" .عالم عامل یعنی این!. به آنچه علم داری عمل کن. این یعنی درس بزرگ.

 

اما واکنش طرفداران چگونه بود؟ آیا آن ها همانطور که پیشبینی می شد رفتار کردند؟آیا پیتر فیسک در ست می گوید؟ آیا آن ها مثل بشر دنیای مدرن در بسیاری از موارد همچنان با نگاهی تعصب‌وار به موضوعات می ‌اندیشند. آیا آن ها هم در یک فضای دو قطبی وارد می شوند و مثل طرفداران تیم فوتبال، به هوادرای از تیم مورد علاقه وارد استادیوم شده و پرجم تیم مورد علاقه را بر سر و بدن خود می پیچند؟ آیا آقای درگی موفق می شود؟ با هم نگاه می کنیم.

 

رضا لـله گانی

 

خدا را شاکرم که امروز نیز به این واسطه این درس بزرگ اخلاقی و مهمتر از آن این درس بزرگ بازاریابی که کاملا منطبق بر اصول علمی میباشدرا یاد گرفتم.

 

وجود این بزرگواران در کشور در حال پیشرفت ما همچون جواهرات با ارزش و خورشیدهای گرما آفرین و امید بخشی هستند که اجتماع بی وجود ایشان فاقد درخششهای لازم خواهد بود. بخوان: تیم من از همه بهتره، هنر نزد ایرانیان است و بس، زنده باد تیم من. تیم من اصلا اشتباه نمیکنه، دودوری دودوری دود درگی

 

کدام درس آقای لـله گانی؟ همان درسی که من گرفتم؟ واقعا، بدون تعارف، خداوکیلی، انصافا، اگر زبانم لال آقای درگی نباشند (خدا آن روز را نیاورد . من حاضرم از عمر بی مقدار خویش به اقای درگی قرض بدهم که ایشان بتوانند تا تحقق یک جامعه فوق درخشان همچنان عاشقانه به ملت خدمت کنند)  جامعه بی درخشش می شود. با شناختی که از آقای درگی دارم ، ایشان نه از سر تواضع بلکه با رویکردی واقع بینانه این حرف شما را قبول ندارند.این چه فرهنگی است که ما را به بت سازی و پرستش آن وا می دارد . پدرجان، دوست عزیز، از تجربه آن هایی که در اپارتمان خانه شان شومینه ساختند درس بگیر! این شومینه چیز عجیبی است. طرح می دهیم، اهالی خانه را با خود همراه می سازیم، خانه را خراب وبا هزینه بالا شومینه را سرافرازانه در کنج خانه جای می دهیم؛ اما، پس از مدتی میبینیم که مارا گرم نمیکند که هیچ، جایمان را گرفته، نفسمان را تنگ کرده و از هم بد تر، برداشتنش هم هزینه بالایی را روی دستمان می گذارد. تازه اعضاء خانواده هم برای حل مشکل باهم اختلاف پیدا کرده و دعوا می کنند. اما نه، فراموش کردم  که بشر مدرن چه ویژگی هایی دارد.

 

علی کنعانی کاشانی

 

آقای کاشانی اینبار برعکس همیشه احساس وظیفه کرده اند که روی صحبتشان را به طرف دانشجو گرفته و با ایشان صحبت کنند. ایشان یادگرفته اند که ناراحت و عصبانی نباشند و مثل جیوه زیبا باشند فلز باشند و انعطاف پذیر. ایشان  چیز های بیشتری هم یاد گرفته اند. یادگرفته اند: به رقیبشان نگویند رقیب بلکه بگویندهمکار.پشت سر رقیب بدگویی نکنند.و لابد یادگرفته اند غلو نکنند، چابلوسی نکنند، تهمت نزنند و بسیاری چیزهای دیگر اما در یک دیدگاه کوتاه که نمی توانند تمام  چیزهایی را که یادگرفته اند بیاورند. به همین دلیل نیز به همین مقدار بسنده کرده اند. خوب ببینیم ایشان چه می گویند. ایشان همه توضیحات را دادند تا به این مطلب برسند که

 

مشخص است که هرکس در ایران عزیز ما هرچه بیشتر پیشرفت کند و یا مثل دکتر درگی به برند اول تالیف و تدریس ومشاوره مقوله مهم بازاریابی تبدیل شود خواه ناخواه کسانی پیدا خواهند شد که بالاخره علیرغم بزرگی و محبوبیت برند به این روش عصبانیت خود را بروزخواهند داد. بنا براین خود را موظف دیدند چند توصیه نیز به این دوست عزیز بکنند

 

اول:حتما کتاب های تالیف شده توسط دکتر درگی را بخوانند چون واقعا بر رفتار و منششان تاثیر مثبتی خواهد گذاشت.

 

دوم:اگر کوچکترین شمی از بازاریابی داشتند متوجه میشدند تمام تالیفات ایشان زیر مجموعه کلمه بزرگ MARKETING است و همه چیز از همه جا نیست و این مقوله تخصص آقای دکتر درگی است.

 

سوم:اتفاقا دوست عزیز شما حرفه ای نیستید که اگر بودید الان این مطالب گفته های شما به این شکل نوشته نشده بود.

 

چهارم:والله حاضرم علیرغم مشغله کاری زیاد به همان عنوان که فرمودید بیگاری دردانشگاه TMBA بیگاری کنم تا یاد بگیرم یاد بگیرم و یادبگیرم

 

خوب ایشان چه گفتند؟ پاسخ دادند؟ استدلال کردند؟ از تیم مورد علاقه دفاع کردند. توجه بیشتری کنیم. از زاویه دید من بخوانید. ایشان می گویند:

 

ای مردک، کتاب های دکتر را نخوانده ای و از معجزه ای که در آن است خبر نداری. این کتاب های دکتر اطعمه و اشربه ای  دارد که اگر به آن دست یابی و از آن تناول کنی واقعا خوب می شوی. منش تو عالی و رفتارت متعالی خواهد گشت. این کسی که من مرید او هستم کرامات بسیاری دارد که من به واسطه اینکه با خواندن  کتاب های او عالم عامل شده ام، عاشقانه ایشان را دوست دارم و دهن مخالفینش را هم جر خواهم داد میگی نه ، والله حاضرم علیرغم مشغله کاری زیاد به همان عنوان که فرمودید بیگاری دردانشگاه TMBA بیگاری کنم تا یاد بگیرم یاد بگیرم و یادبگیرم. و افتخار میکنم که شاگرد کلاس دکتر درگی هستم. بفرما، دوست عزیز شما حرفه ای نیستید که، اگر بودید الان این مطالب گفته های شما به این شکل نوشته نشده بود که.حالیت شد یا بیام عاشقانه  در وقت بیگاری حالیت کنم.

 

طرفدار گرامی، جناب آقای کاشانی، در دام دوقطبی سازی نیفتاده ای؟ جوگیر نشده ای؟ واقعا حاضری بیگاری کنی؟ واقعا اعتقاد داری که منش افراد نه تحت تاثیر جایگاه و نقش اجتماعی افراد، نه تحت تاثیر تجربه های قبلی و حتی نیاکان و اساطیر آن ها، نه تحت تاثیر هستی شناسی و هزاران عامل پیچیده دیگر و با خواندن کتاب های آقای درگی، آن هم  در زمینه مارکتینک تغییر می کند؟ برادر فکر کن! توهم مثل بشر مدرن واکنش نشان می دهی؟ این بشر مدرن که فقط ویژگی اشاره شده در مقاله درج شده در سایت را ندارد. او ویژگی های دیگری هم دارد. این بشرهای مدرن فقط فلز سیال درخشان منعطف هوادار سینه چاک که نیستند، آن ها انسان های متفکری هم هستند که با تفکر خود به طور زیرکانه ای وجود پدیده دوقطبی در توسعه برند ها کشف کرده اند. آنها موجودات منفعلی نیستند که تحت تاثیر فضای هیجانی مثل جیوه به هرسو روان شوند.

 

آرمان هوانسیان :

 

آقای هوانسیان ضمن دفاع از تیم مورد علاقه خویش و از موضعی پدرانه  بیان میدارد: اگر آقای درگی غیر حرفه ای بوداین نوشته شما رو پاک می کرد. آقای درگی در همه زمینه ها متخصص نیست و در زمینه بازاریابی متخصص می باشد. افراد حرفه ای پشت سر کسی حرف نمی زنند.امیدوارم دانش جو!!! باشی.

 

ایشان می خواهد بگوید و یا بهتر است بگویم من فکر میکنم ایشان می خواهد بگوید: بجه خوب کسی است که پشت سر دیگران حرف نمی زند. هر روز صبح دست و صورتش را می شوید. به بزرگتر سلام می کند. پایش را جلوی بزرگتر دراز نمی کند. پس ما نتیجه میگیرم که اگر یک نفر این کار ها را بکند دانش جو !!! نیست و نمی تواند بفهمد که تیم ما فقط فوتبال بازی می کند و اگر آقای کاشانی منش خود را با خواندن کتاب های آقای درگی متعالی کرده اند به خودشان مربوط است و آقای درگی در این زمینه گناهی مرتکب نشده اند. ضمنا تیم ما خیلی هم حرفه ای بازی می کند. و گرنه نوشته تو را که عددی هم نیستی از روی سایت بر می داشت. خدا به آقای هوانسیان خیر بدهد. ایشان بجز دانشجو نبودن (بخوان آدم عامی بیسواد) ناسزای دیگری نثار این "دانشجوی" مفللوک نکردند. اما به نظر می رسد که ایشان هنوز به هوادار سینه چاک تبدیل نشده اند. و باید برای ایشان فکر دیگری کرد. ایشان خیلی عاشقانه از تیم ما دفاع نمی کنند. باید ایشان را جهت توجیه به دست آقای کاشانی بسپاریم

 

مهشید :

 

مهشید که مترجم کتاب های بازاریابی است، کتابهای موجود در زمینه بازاریابی را که در بازار ایران موجود است را مطالعه نموده اند.( هر دو"را" در این جمله متعلق به مهشید مترجم است). ایشان غیر از مطالب خشک علمی که صرفا ترجمه لغت به لغت و اصطلاحی در این حوزه می باشد ( این کلمه می باشد هم نمی دانم از کجا وارد زبان فارسی شده و لابد مترجمینی چون مهشید آن را می دانند) ، مطلبی دستگیرشان نشده است. ایشان ادامه می دهند: در صورتیکه اخیرا تقریبا تمامی کتابهای جناب درگی را مطالعه نمودم ( خط به خط و نکته به نکته ) ایشان تجربیات شخصی و موردی که در بازار ایران طی سالها زحمت ارزشمند و عمری که در این راه گذاشته اند در اختیار من و شما قرار داده اند که از این بابت از ایشان واقعا سپاسگزارم ، زیرا تا بحال هیچ کدام از کتابهای بازاریابی با نگرش بازار ایران نوشته نشده بود ( بنا بر این،حتی کتاب هایی که خود ایشان ترجمه کرده اند هم مطالب خشک علمی و ترجمه لغت به لغت بوده است.) . لطفا یکبار دیگر جمله قبلی که متعلق به مهشید مترجم است را بخوانید! جمله ایکه زیر آن خط کشیده ام را می گویم. شما فهمیدید این نثر روان فارسی چه می گوید؟ ایشان بعد از این اظهار نظر جالب در مورد کتب منتشر شده ، تهمت ها را شروع می کند. دقت کنید! غرض ورز، انتقاد بی مورد کننده، نمونه بارز محیط ناسالم رقابت در بازار ایران.

 

خوب، مهشید، این انسان فرهیخته عالم عامل عاشق بی غرض نمونه بارز رقابت سالم در ایران و البته مترجمی که با زبان فارسی هم به خوبی آشنا است! به این دانشجوی خطا کار چه گفت؟ پندار و گفتار و کردار نیک ایشان با سخنان پلشت "دانشجو" چه تفاوتی داشت؟ ایشان استدلال کرده اند؟ پاسخ داده اند؟ یا مثل بشر مدرن، قطب بازی کرده اند؟ طرفدار گرامی! آقای درگی در پاسخی که به شما دادند، با زبانی بسیار شفاف و رسا گفتند که این صحبت های شما را قبول ندارند. باور کنید ایشان شکسته نفسی نمی کنندو واقعا خود را شاگرد تمام اساتید بازاریابی ایران در دانشگاههای علوم و بازار می دانند. مهشید عزیز! مهشید باشید! این مراد شما، همواره شما را به صداقت توصیه می کند و از شما می خواهد با پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، آثار نیکی از خودتان باقی بگذارید . خوب این دیدگاهی که در سایت آقای درگی درج کرده اید هم یکی از آثار شما است. نظر بدهید. استدلال کنید وتهمت نزنید وگرنه آقای هوانسیان مجبور میشود صفات بچه های خوب را به شما هم گوشزد کند و بگوید: افراد حرفه ای پشت سر کسی حرف نمی زنند.امیدوارم متر!!!جم  باشی. خوب ببین چقدر بد می شود کسی به آدم اخم کند و حرف های بد بزند!

 

بسیار خوب، ظاهرا مهشید هم با همه مهارتی که در ترجمه و در شناسایی مطالب غیرعلمی غیر خشک دارد هم در بازی هواداری سینه چاکانه افتاده و مثل دیگر انسان های مدرن ترجیح می دهد باور کند که مرادش ابر انسان است و هیچکس حریف او نمی شود، هرچه اومی گوید  آخر گفته ها است و او موجودی است که ما توانسته ایم او را کشف کنیم و هر کس هم بر علیه او چیزی بگوید و یا فکر کند وحتی خدای ناکرده در خواب هم ببیند، غرض ورز، انتقاد بی مورد کننده ونمونه بارز محیط ناسالم رقابت در بازار ایران است و بر همه واجب و ضروری است که اگر هیچکاری هم نتوانستند بکنند حداقل برایش شکلک دربیاورند و به او بگویند خیلی بدی، بد بد بد ! غرض ورز!

 

مجتبی اشکذری :

 

ایشان دیگر کار را تمام کرده است، ایشان می فرمایند: دردنیای به این بزرگی جا برای همه هست پس سعی کن جای خودت را پیدا کنی.دروضعیت بحران فعلی کسب وکار دکتر درگی نقش سخنگوی بیدار کننده وفعالی داشته وشعارگونه رفتارنکرده. فکر می کنم آقای درگی اگر کوتاه بیاید و چیزی نگوید تا چند وقت دیگرباید دست از تخصص اصلی خویش بشوید و به عنوان یک مصلح اجتماعی وارد میدان شود؛ او یک تنه مثل اسپایدرمن، شزن یا زورو  در مقابل زورمندان خواهد ایستاد ،  و ضمن رهایی جهانیان از ظلم و ستم وهمچون قدیسان مردمان جهان را از غفلت و نادانی نجات خواهد داد و مدینه فاضله ای خواهد ساخت که بیا و ببین.واقعا این بشر مدرن چه ظرفیتی دارد و تا کجا می تواند برود! این آقای پیترفیسک عجب عجوبه ای است و قبل از هر چیز چه خوب طرفداران آقای درگی را ندیده شناخته است.

 

در مورد مطالب اقای کاکاوند نمی خواستم حرفی بزنم ولی یک جمله بسیار هوشمندانه ایشان دست مرا گرفت و گفت: تو بمیری تا چیزی ننویسی نمی گذارم به سراغ نوشتن سطر بعدی بروی. ایشان به "دانشجو" توصیه می کنند که " در کار حرفه ای خودت هرگز به کسی الکی پول نده" خوب ایشان نشان داد که وارد بازی نشده. ایشان به کسی بیخودی پول نمی دهد. به نظر می رسد طرفداری ایشان چندان هم بی طمع نیست. به آقای کاشانی توصیه می کنم یک جلسه ای با ایشا ن داشته باشند و بیگاری کردن را به ایشان بیاموزند و یا اخلاق حرفه ای را از ایشان یاد بگیرند .

 

پاسخ دهندگان بعدی هم احساس وظیفه کرده و هر کدام به اندازه ستبری سینه و  ظرفیت چاک خوردن آن عناوینی را به "دانشجو " نسبت داده و یا در حد توان از تیم مورد علاقه شان دفاع کرده اند. آتنا از جواب داندان شکن به "دانشجو" و خوردن مشت محکم  به دهان یاوه گوی او خوشحال است، امیرشاهی ضعف او در کار تیمی را یادآور می شود، سجادیان بدون توجه به آنجه هواردان نیز انجام داده اند، توصیه می کند: حتما بهتر است به جای انتقاد از هم، یکدیگر را نقد کنیم و ضمنا توجه داشته باشیم که نقد اصولی دارد که آن اصول حتما باید محترم شمرده شوند. و یا سجادیان که به درستی می گوید: زیر سوال بردن کلیات یک نفر و یا یک عملکرد بدون استدلال کاملا غیر حرفه ایست. اما استاد جلیلی علیرغم اینکه تلاش بسیار می کند مثل بشر مدرن نباشد، سرانجام صعه صدر را از دست داده و  برافروخته می شوند؛ و" دانشجو" را به ابزاری برای دیگران شدن متهم می کنند. (همه چی زیر سر این انگلیسی ها است مش باقر)

 

هوادای بشر های مدرن همچنان ادامه دارد. پرچم ها همچنان برافراشته است تا بعد از اتمام بازی و در اتوبوس ها و مینی بوس ها در خیابان نیز شیپور ها و سوت ها و کف زدن ها ادامه یابد. خدا کند تیم بازنده صندلی اتوبوس ها را پاره نکند. همراه این انسان های مدرن می رویم تا می رسیم به شاعرمحترم جناب آقای احمد یارمحمدلو. ایشان از صحبت های "دانشجو چنان آزرده شده اند که رخت آویز خود را هم گم کرده اند. وا مصیبتا، بعد از این حرف های بد که این "دانشجو"  زد، جهان همچون شب تیره ای گشته که دیگر ارزش زندگانی ندارد.

 

هوادار عزیز، آن پیرمردی که نمی دانست قبای ژنده خود را به کجای این شب تیره بیاویزد، واقعا قبای ژنده ای داشت که جایی برای آویختن آن پیدا نمی کرد. قبای او از جنس همان پوستینی بود که از نیاکان به او ارث رسیده بود. هوار هوار آن پیرمرد نه برای هواداری از تیم مورد علاقه اش، که ، از دردی درونی و واقعی برمی خواست که روحش را در تلاش بیهوده برای برگرداندن سنگ راز آلود مثل خوره می خورد و به دنبال شهریار شهر سنگستان و در مواجهه با ابر تاریک نفس با قاصدک  نحوا می کرد تا مگر قاصدک برایش پیغامی از خردک شرری بیاورد.

 

بشرمدرن شاعر !این پیرمرد اگر می دانست روزی از گفته اش برای طرفداری از تیم مورد علاقه استفاده می شود مانند آن دیگری "بوف کوری" می نوشت و خودکشی می کرد.  اینجا مگر چه اتفاقی افتاده است؟ کدام شب تیره تورا در آویزان کردن قبا دچار مشکل کرده است؟ آن قبای تو کدام رسالت را بردوش تو سوار کرده است که خستگی ات را می خواهی با آویزان کردن آن از تن به در کنی؟ تنها اتفاقی که افتاده است این است که کسی به برند مورد علاقه تو انتقاد کرده است.( انتقاد سازنده و غیر مخرب و دوستانه و از این حرف ها نمی دانم چیست و معیار های آن هم نمیدانم کدام است. انتقاد انتقاد است دیگر، مخرب و سازنده و ... ندارد که.) به همین سادگی. ممکن است منظورت این باشد که، باید مستدل حرف زد، غلو نکرد، تهمت نزد، و ...خوب برادر همین را بگو و به همین هم عمل کن! دیگر غول خفته و آتش افروخته و تاسف و تفکر منفی بافانه و این داستان ها چیست؟ به قبای ژنده آن پیرمرد چکارداری؟

 

و این قطار همچنان میرود؛ و همچنان تهمت و ناسزا و هواداری سینه چاکانه و نمایشی از بشر مدرن ادامه دارد.  و من حیرانم که مرا و دیدگاه نویسان راچه می شود.

 

پاسخ دهندگان عزیر، هواداران گرامی، فرهیختگان محترم! بنده نه غرض ورز هستم، نه رقیب، نه آن  قطبی، نه حسود، نه هرچیز دیگری که به دانشجو نسبت می دهید. ولی از اقای کاشانی می ترسم و بنابر این می گویم: بنده از آقای درگی بسیار آموختم؛ همانگونه که از دیگران، برای ایشان احترام زیادی قایل هستم؛ همانگونه که برای دیگران، خود را مدیون ایشان می دانم، ایشان را بسیار دوست دارم، بسیاری را مجاب کرده ام از محضر ایشان بیاموزند؛ به ایشان هم الکی پول نداده ام و نمیدهم؛ برایشان بیگاری هم نکرده ام و نمی کنم. خیلی هم مخلص ایشان هستم و نوشته" دانشجو" هم نه به  بشر مدرن بودن من افزوده و نه از آن کاسته است.

 

سال ها پیش، آقای بهزاد فراهانی نمایشنامه ای را روی صحنه برد به نام "مریم و مرداویج". ما مردم حاضر در سالن، یک ساعت به بلاهت " مرداویج" خندیدیم، در ساعت دوم برای مظلومیت او دل سوزاندیم و عجبا که موقع بیرون آمدن از سالن و تا چند وقت بعد از آن و شاید تا به حال، حداقل من، به "مرداویج"غبطه خوردم و می خورم و با خود می گویم: ای کاش من هم بتوانم مرداویج دیگری باشم. چرا؟ ...فراهانی هم مثل پیتر فیسک، ما مردمان را خوب می شناسد. او توانست احساسات ما مردم حاضر در سالن را مدیریت کند، او مارا برد به هرجا که خاطرخواه اوبود. ما هم اختیار خود را(اگر بگویم افسار که کلمه بدی است)  به او دادیم و رضایتمندانه هرآنچه او خواست احساس کردیم. دو قطبی سازی برند های بزرگ یعنی همین.

 

خوب ما بچه های خوب و نازنین نتیجه می گیریم که :

 

هرکی به گل دست بزنه، شاپره نیشش می زنه!

 

تیم من از همه بهتره!

 

یا با منی یا با اون!

 

همه ما بعد از اشنایی با کتاب های آقای درگی و تناول از اطعمه و اشربه آن به طور ناگهانی متحول می شویم، مسیر زنگی مان تغییر می کند، زندگیمان شیرین می شود، در های خوشبختی و سعادت و کامرانی به روی ما گشوده می شود و بر اثر کرامات ایشان منش ما نیز عالی و رفتارمان متعالی می گردد.

 

بر همه ما واضح و مبرهن است که، ما بعد از افتخار تلمذ در محضر استاد، چون عالم عامل عاشق می شویم و چون پندار و گفتار و کردار نیک در تمام رگهایمان از مویرگ گرفته تا شاهرگ جریان پیدا می کند و از همه جایم نیز فوران می کند، اگر کسی به معشوقمان نگاه چپ کند ، باید خرخره اش را بجویم و در زمان بیگاری او را توجیه علمی کنیم. وگرنه در زمره خائنین و خناسان قرار خواهیم گرفت.

 

دوستان، طرفداران ، هواداران،بشر های مدرن، آقای درگی به این صفاتی که به او نسبت دادید اعتقادی ندارد، پاسخ هایش را دوباره بخوانید! منطقی است اگر فکر کنم، آقای درگی در بهره برداری از دیدگاه "دانشجو" موفق عمل کرده ( ماشاالله طرفداران با سرعت زیادی در حال تبدیل شدن به هواداران سینه چاک هستند) و بقیه دید گاه ها نیز با سرعتی باور نکردنی درستی نظر پیتر فیسک را ثابت کرده است.

 

مهدی طاهریان

 

پاییز 1390

 

سلام دوباره. این کتاب هایی را که در نیامده اصلاحیه می خورند دیده اید؟ نوشته من هم همینطور شد. در صفحه 8 بجای مش قاسم نوشته ام مش باقر. درست ان مش قاسم است. مش باقر کس دیگری است که کارهای دیگری کرده و به این نوشته مربوط نمی شود. تازه این غلطنامه موارد دیگر غلط های تایپی را شامل نمی شود . وگرنه اصلاحیه بیشتر از متن اصلی می شد.

 

پیروز و شاد باشید

 

مهدی طاهریان

 

پاییز 1390

درباره وبلاگ
من نوشتن را دوست دارم هر روز می نویسم .با بنیان گذاری TMBA و زیر مجموعه های آن شامل : آموزشگاه بازارسازان،شرکت نوربیز، کانون تبلیغاتی ضمیر بازار، مجله بازار یاب بازارساز، مجله TMBA، انتشارت بازاریابی، فروشگاه کتاب، دپارتمان مشاوره، دپارتمان تحقیقات بازاریابی و... سعی کرده ام با همراهی همکارن صمیمی در نهایت توان در خدمتگزاری به جامعه کار و کسب ایران بکوشم.