گفتگوی دنیای اقتصاد درباره کسب و کار در صنایع کوچک
کنکاش در چالشها و رهیافتهای کسب وکار صنایع کوچک
چرا آنها ریسک ميکنند؟
استقرار واحدی تولیدی یا خدماتی دراندازه و سایز صنایع کوچک، همواره با مخاطرات جدی روبهرو است .مخاطراتی که پیش آگاهی از آن، ميتواند حیات مستمر بنگاه کوچک و احتمالا خانوادگی را تضمین کند.
در ساختار صنعتی ايران که هم اکنون در حال گذار از مرحله مهم اصلاح قیمت حاملهای انرژی است، تداوم حیات بنگاههای کوچک و متوسط از اهمیت زيادي برخوردار است. توصیه کاربردی و تجربی برای اين تداوم، بقا و سازگاری اين گروه از بنگاه با تحولات پیش رو محور گفتوگوی خبرنگار ما با «پرویزدرگی» است.
«پرویز درگی» عضو هيات علمي مقطع كارشناسي ارشد سازمان مديريت صنعتي ،صاحب امتیاز و مدیر مسوول مجله توسعه مهندسی بازار، نویسنده بیش از دهها مقاله و کتاب در زمینه بازاریابی است. وی دراين مصاحبه با بررسی نارسایيها و ریشههای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی موثر در تاخر و عقب ماندگی در حوزه کارآفرینی همچنین رویکرد سنتی به تولد و توسعه صنايع کوچک، رهیافتهاي پژوهشی و توصیههای کاربردی را برای فعالان و سرمایهگذاران صنایع کوچک بیان ميکند.
ارزیابی شما از فضای کسب و کارهای کوچک در ايران چیست؟ يا به عبارتي برای ارزیابی منطقی از فضای کسب و کارهای کوچک درايران ميبایست از چند منظر بهاين مقوله نگاه کرد؟
اول اينکه از منظر فرهنگی، اجتماعی، روانشناختی باید به موضوع اشاره کرد، يعنی فرهنگ عامه در کشور ما، به خصوص در پنجاه سال اخیر، تقویتکننده دیدگاه دولت بزرگ و کارفرما بوده است.اين فرهنگ را ميتوان قاتل ریسکپذیری افراد در فضای کلی کسب و کار دانست. در چنین فضای ریسکگریزی، انگیزهها برای ايجاد کسب و کارهای جدید کاهش ميیابد. بالطبع کسب و کارهای کوچک به دلیل قدرت ریسک کمتر صاحبان اين کسب و کارها از وضعیت نامناسبتری برخوردار خواهند بود.
دوم، ضرورت موضوع از منظر بسترهای اقتصادی است. اقتصاد در کشور ما، اقتصادی وابسته به صادرات موادخام به ویژه نفت به شمار ميرود. در چنین اقتصادی، تولید کالا و خدمات بهاندازهاي که شاید و باید، اهمیت ندارد. بنابراین آن دسته از بسترهای اقتصادی که بیشتر به مرکز قدرت اقتصادی یعنی دولت نزدیک هستند، به مرور در 50 سال گذشته بیشتر و بیشتر قدرت یافتهاند و بستر اقتصادی مرتبط با کسب و کارهای کوچک که ماهیتا از اقتصاد دولتی به دور است بسیار مهجور مانده است.
علاوه براين، تغییرات سریع و نوسانات زیاد اقتصاد درايران، عاملی است که بر آسیب پذیری صنایع کوچک افزوده است.
سوم بررسی پرسش شما از منظر بستر حمایتی و نظارتی دولت است. بانک جهانی، هر ساله تحقیقی را در زمینه سهولت کسب و کار در میان 183 کشور عضو انجام ميدهد، و کشورها را از رتبه 1 تا 183 رتبهبندی ميکند. نمره نهایی هر کشور از ده سرفصل کلی تشکیل شده است. برای اينکه بیشتر متوجه اين رتبهبندی بشویم به ارائه مثالی ميپردازیم: در کشور «ایسلند» برای افتتاح یک کسب و کار 5 رویه کاری، 5 روز، و 3 درصد درآمد سرانه سالانه مورد نیاز است و حداقل سرمایه مورد نیاز 8/15 درصد درآمد سرانه است. بنابراین، ايسلند در اين چهار مورد نسبت به سایر کشورها رتبههای 14، 4، 19 و 67 را دارد و به طور میانگین رتبه «ایسلند» در سهولت شروع یک کسب و کار 26 خواهد بود. به همین ترتیب، «ایسلند» حائز رتبه 50 در حمایت از سرمایهگذاران، رتبه 38 در سهولت تجارت، رتبه 8 در حمایت از قراردادها، رتبه 8 در سهولت خروج از کسب و کار بوده است.
همانطور که مشخص است، کسب و کار در ايران به طور کلی امری ساده به شمار نميرود. ايران در میان 20 کشور عضو منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در زمینه سهولت دریافت اعتبار دارای رتبه 18 است، علاوه براين عدم نظارت براين وامها باعث شده است که اين سرمایهها به آسیاب کسب و کارهای کوچک ریخته نشود و از بازارهای دیگر از جمله بازار واسطه گری در آورد. واردات کالاهای مصرفی و سرمایهاي دارای مشکلات عدیدهای است که بعضا به کسب و کارهای کوچک آسیب زیادی وارد خواهد کرد. به کارگیری نیروی انسانی در ايران با سختگیریهای زیادی روبهرو است که گاهاين قوانین و مقررات، با پیش زمینه و تصویر ذهنی شرکتها و کسب و کارهای بزرگ شکل گرفتهاند.
بنابراين، بستر حمایتی دولت در عمل به عنوان مانعی برای توسعه کسب و کارها به ویژه کسب و کارهای کوچک مطرح بوده است.
ميتوان گفت در کل جامعه ايرانی، ازاين لحاظ که جامعهاي کارآفرین به شمار نميآید، اقتصاد ايران از اين لحاظ که اقتصادی مبتنی بر صادرات مواد خام است و نه اقتصادی مبتنی بر فعالیت بخش خصوصی. دولت به عنوان نهاد مدعی بزرگ اقتصاد با بدنهاي حجیم و فربه همگی دست به دست هم ميدهند تا وضعیت کسب و کارهای کوچک در ايران وضعیتی مهجور و ضعیف به شمار آيد.
اما از نگاه دیگر، با توجه به اينکه ايران یک کشور رو به توسعه است، فضای بسیار خوبی برای ورود شرکتهای کوچک بهاين بازار وجود داشته و فرصتها و خلاءهای زیادی در بخشهای مختلف بازار به خصوص در بخشهای مختلف بازار به خصوص در بخشهای خدمات به ویژه خدمات مربوط به کودکان و نوجوانان و نیز خدمات مربوط به فناوریهای نو وجود دارد.
به مساله توسعه بازار اشاره کردید، مهمترین مشکلات توسعه بازار در صنایع کوچک چیست؟
به گمانم اول باید توجه شود که صنایع کوچک را نباید معادل کسب و کارهای کوچک به کار برد. اگر منظور از صنایع کوچک (Small Business) است، عبارت «کسب و کارهای کوچک» یا «شرکتهای کوچک» تعبیر بهتری است.
دوماينکه، مهمترین مشکل کسب و کارهای کوچک در ايران حرفهاي نبودن مدیران آن است. اکثر «مدیر- مالکان» شرکتهای کوچک یا از فضای کار فنی و تخصصی وارد کار شرکت داری ميشوند یا تحت تاثیر روحیات کارآفرینی و ریسکپذیری خود کسب و کاری را راه مياندازند که در هر دو صورت به علت عدم تخصص در مدیریت و کسب و کار دچار مشکل ميشوند. به همین دلیل به مدیران اينگونه شرکتها توصیه ميشود، قبل از هرکاری یک دوره تخصصی در زمینه مدیریت و تجارت بگذرانند.
همانگونه که پیشتر هم مطرح شد، ميتوان گفت مهمترین عوامل عبارتند از:
1-اقتصاد مبتنی بر صادرات مواد خام و ناکارآمد
2- عدم حمایت عملی دولت از بخش خصوصی در دنیای واقع
3-بالا بودن ریسکهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی برای توسعه کسب و کارهای کوچک
4- اهمیت پایین مدیران به کسب دانشهای مدیریتی و تحلیل محیط
5- حاکم بودن تفکر تولید گرا بر تفکر بازارگرا و مشتری مداری و مشتری نوازی.
ارزیابی شما از توسعه برند در صنایع کوچک که موضوع اخیر همایش «دی-8» در تهران بود، چیست؟ به نظر شما برندسازی تا چه حد ميتواند به حل مشکلات صنایع و توسعه بازار آنها کمک کند؟
مهمترین ضعف صنایع کوچک نسبت به رقبای بزرگ و دولت که در برخی مواقع خود در رقابت با بخش خصوصی بوده است، محدودیت موانع و اعتبارات دارد. برندسازی اگر هوشیارانه صورت بگیرد، ميتواند تا حدی اين ضعف را از طریق تسخیر بخشهای کوچک بازار بپوشاند، اما برند و در کل بازاریابی هنگاميدارای مفهوم خواهد بود که ماهیت محیط کسب و کار رقابتی باشد. درايران از آنجا که در بسیاری از صنایع مختلف، ماهیت اقتصادی صنعت در حالت انحصار و یا رقابتی کمرنگ است، بنابراین برندسازی در برابر عوامل دیگری مانند سرمایه و قدرت مالی صنایع بزرگ، تسلط صنایع بزرگ بر منابع تولید، و قدرت چانهزنی بالاتر صنایع بزرگ در برابر کانال توزیع و نیز مشتری نهایی از اهمیت کمتری برخوردار است.
بنابراین ميتوان گفت برندسازی، لااقل در کوتاه مدت کمکی به کسب و کارهای کوچک نميکند و مشکل آنها را حل نميکند؛ زیرا اولا برندسازی کاری درازمدت است و ثانیا نیاز به توان مالی زیادی دارد و ثالثا مدیریت حرفهاي نیاز دارد که اين هر سه در حد کاسبیهای کوچک نیست. به همین دلیل به شرکتهای کوچک توصیه ميشود برای ايجاد مزیت رقابتی، به جای برندسازی سراغ نقطه قوت خود؛ یعنی کوچک بودن رفته و با روشهايی چون افزایش سطح نوآوری، چالاکتر و انعطافپذیرتر کردن شرکت و ارائه سرویسهای سفارشی برای خود مزیت رقابتی ايجاد کنند.
با توجه به محدودیت کفایت سرمایه در صنایع کوچک، مهمترین راهکارهایی که صنعتگران اين بخش برای توسعه بازار خود ميتوانند دنبال کنند، چیست؟
يکي از مهمترين ويژگيهاي مديران بنگاههای کوچک موفق تمرکز بر شایستگیهای کلیدی خود و دوري از پراکندگي کاري است. دراين صورت بنگاههای کوچک قادر خواهند بود خود را در برابر رقبای قدرتمندتر و بزرگتر حفظ نمایند.
استفاده از فناوریهای مدرن نظیر فناوری اطلاعات، از جمله مواردی است که به بنگاههای کوچک قدرت رقابت با صنایع بزرگ را اعطا ميکند. از اينرو استفاده از ابزارهایاينچنینی به مثابه اهرم قدرت رقابت اين صنایع را افزایش ميدهد.
از طرف دیگر، صنایع کوچک در همکاری با یکدیگر در قالب انجمنهای صنفی ميتوانند قدرت چانه زنی خود را افزایش دهند و رقابتپذیری صنایع کوچک را برای همه بنگاههای صنعت افزایش دهند.
به طور خلاصه، ميتوان گفت عوامل زیر راهکارهایی مناسب برای کسب و کارهای کوچک به شمار ميآیند:
(1) حضور مدیران در بازار برای مشاهده بازار و شنیدن صدای بازار؛ (2) انتخاب یک بازار هدف مناسب؛(3) درک نیازها و خواستهها و رفتارهای مشتریان بازار هدف؛(4) سفارشی کردن، محصولات، خدمات و پیامها متناسب با خواستههای مشتریان؛(5) برنامهریزی دقیق بازاریابی و عملیاتی برای ورود به بازار؛(6) اجرای برنامه و اصلاح مستمر آن متناسب با تغییر شرایط بازار؛(7) استفاده از فناوریهای مدرن در جهت افزایش چابکی سازمان؛(8) افزایش قدرت چانه زنی در قالب اتحادیهها و انجمنهای صنفی؛ (9) ارتباط مستقیم و مستمر با مشتریان و واسطهها؛ (10) به دست آوردن امتیاز رقابتی خاص و به کارگیری استراتژی متمرکز.