در سال ۱۸۸۸
در سال ۱۸۸۸ در مریویل، میزوری، در خانوادهای فقیر و کشاورز چشم به جهان گشود. دیل در نوجوانی مجبور بود ساعت ۴ صبح از خواب برخیزد تا شیر گاوهای خانواده را بدوشد. بعدها او در کالج ایالتی آموزگاران وارنزبرگ، میزوری مشغول به تحصیل شد. اولین شغل او بعد از دانشگاه فروش دورههای مکاتبهایِ آموزشی به دامداران بود. پس از آن وی به فروش گوشت و همچنین صابون روی آورد. دیل در گسترش حوزه تجارتش در شمال اوماها و نبراسکا بسیار موفق بود.
دیل بعد از پس انداز کردن ۵۰۰دلار (۱۲۷۰۰دلار امروزی) فروشندگی را در سال ۱۹۱۱ رها کرد تا به آرزوی دیرینهاش که تدریس و سخنرانی در شاتاوکاوا (جنبش سواد آموزی برای بزرگسالان) بود برسد؛ ولی سرانجام او از آکادمی آمریکایی هنرهای تجسمی در نیویورک سر در آورد. او در کار خود در بازیگری کموبیش موفق بود.
او نویسنده کتاب بسیار پرفروش چگونه میتوان دوست یافت و افراد را تحت تأثیر قرار داد (که در فارسی با عنوان آیین دوست یابی نیز ترجمه شده است) در سال 1936 است که امروزه نیز بسیار محبوب است. او همچنین چندین کتاب دیگر هم تألیف کرد که از آن جمه میتوان به چگونه دست از نگرانی برداریم و شروع به زندگی کردن کنیم (1948) و لینکلن ناشناخته (1932) اشاره کرد.
یکی از ایدههای اصلی کارنگی در کتابهایش این است که میتوان رفتار دیگران را با تغییردادن رفتار خودمان در مقابل آنها، تغییر دهیم. در این یادداشت، ما به 5 درس ارزشمند که می توانیم از زندگی دیل کارنگی و ماهیت کاری وی بیاموزیم اشاره می کنیم:
1.وقتی با مردم در ارتباط هستی، یادت باشد که با مخلوقاتی منطقی در ارتباط نیستی، بلکه با مخلوقاتی عاطفی سر و کار داری.
عقل تنها چیست؟ ماشین حساب
عشق اما چیست؟ یک جام شراب
آن یکی اندیشه را میگسترد
این یکی انگیزه را میپرورد
تند بادی گر وزد در این میان
عقل لنگر، عشق همچون بادبان...
مردم احساسات میخرند نه کالا. همه ما بدون استثناء تجربه یک خرید یکباره و بدون آمادگی و برنامهریزی قبلی را تجربه کردهایم، مثلاً درست در نقطهای که باید خریدهای خود را به صندوق تحویل دهیم و پول آن را بپردازیم، بهعنوان آخرین خرید دست خود را دراز میکنیم تا یک بسته آدامس، نان و یا هر چیز دیگری را به سبد خریدهای خود اضافه کنیم و این موجب یک خرید یکباره و ناگهانی برای ما میشود. بازاریابی حسی که در حوزه ارتباطات بازاریابی مورد توجه محافل مرتیط قرار می گیرد از دل این چالش ها سر بر آورده است و پاسخی به نیاز بازاریاب ها برای برقراری ارتباطی دو طرفه، هماهنگ با زندگی عادی مخاطب و بدون ایجاد مزاحمت، می باشد تا با بهره گیری از حواس پنجگانه مشتری به نحوی مثبت به ماندگاری برند در حافظه وی منجر شود. این شکل از بازاریابی انسان را موجودی عاطفی میداند و با هدف ایجاد روابط عاطفی بین شرکت و مصرف کننده و به دور از تبلیغات رسانه ای برای او برنامه ریزی شده است. بازاریابی احساسی به مطالعه چگونگی تحریک احساسات در افراد و تهییج آنان برای خرید یک کالا یا خدمت خاص میپردازد. ادبیات روانشناسی نیز دریافته شرایط احساسی، همه مراحل تصمیم گیری در فرآیند خرید را تحت تاثیر قرار می دهد و احساسات، نقشی کلیدی در هر نوع تصمیم تجاری یا اجتماعی دارد.
2.بیشتر موفقیت های مهم در جهان توسط افرادی بدست آمده که در زمانی که به نظر می رسید هیچ امیدی وجود ندارد، به تلاش کردن ادامه دادند.
آلبرت انیشتین زمانی گفت که “من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی می گذارم” در واقع پشتکار عامل اساسی در رسیدن به اهداف ایت که مبنای آن قدرت اراده است. دموستنس سخنران شهیر یونانی، از لکنت زبان شدید رنج میبرد ، اما او در عین ناباوری بر آن شد تا سخنران شود. دموستنس مشتی سنگ ریزه در دهانش می گذاشت و تلاش میکرد تا از لابلای این سنگها بدن لکنت و گرفتگی سخن بگوید، بررس تاریخ یونان نشان میدهد که دموستنس جزو بزرگترین سخنرانان یونان به شمار میرود.
تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند. مانند تمبر پستی باشید؛ مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید.
3.صدای عمل بلندتر از گفتار است، و لبخندی بر لب کافی است که به دیگران بگویید من تو را دوست دارم. تو مرا شادمان میسازی. و از دیدارت خوشوقتم.
خندیدن یکی از چندین مهارتی است که ما بدون آنکه به فکر آن باشیم، آن را انجام می دهیم.محققان دریافته اند که کودک در رحم مادر می خندد. علم می گوید خنده ،هوش و قدرت به همراه دارد. حققان دانشگاه کالیفرنیا، سانتیاگو نشان داده اند که افرادی که به دیگران لبخند می زنند ، قدرتمندتر و با شآن و منزلت تر از دیگران به نظر میرسند. علم فروش و بازاریابی میتوان در چهار واژه خلاصه کرد: سلام، لبخند،همدلی و همراهی. بنابراین يک رمز بسيار ساده در هوش اجتماعی وجود دارد، آن هم اینکه به مردم لبخند بزنيد. لبخند انسان، منعکس کننده گرما، اعتماد، رفتار مثبت و خوشحالی است همچنين باعث می شود که ديگران هم جذب شما شوند.
4.انسان موفق از اشتباهاتش سود میبرد و مجددا به روشی متفاوت تلاش میکند.
شکست در بسیاری از جوامع غیرتوسعهیافته یک تابو است. توماس ادیسون، مخترع لامپ کسی که ۱۰۰۰ اختراع ثبت شده در کارنامه زندگی پربارش دارد تنها بعد از تحمل شکستهای پی در پی و مهندسی ناکامیهای خود توانست به موفقیتهای بزرگش دست یابد. کنفوسیوس میگوید: ” عظمت واقعی در آن نیست که هرگز سقوط نکنیم؛ بلکه در آن است که هر بار سقوط کردیم، دوباره برخیزیم.” درواقع اشتباهات ما سرنخهایی هستند که میتوانند راهنمایی برای یافتن پاسخ صحیح برای ما باشند. اشتباه و ناکامی بهایی است که برای درست بودن باید بپردازیم.
5.بیشتر درگیر شخصیت خود شوید تا شهرتتان، چرا که شخصیت ما آن چیزی است که هستیم، در حالی شهرت صرفا آن چیزی است که دیگران فکر می کنند هستیم.
شخصيت عاملی اكتسابي است، نه فطری ومادرزادي. ودر نتيجه اين در اختيار ماست كه شخصيت خود را آنگونه که باب میلمان است بسازيم ودر واقع آنرا مطابق شخصيت هائي بكنيم كه بي اندازه مورد تحسين ما واقع اند. اما هرچند مشهورشدن آرزوی بسیاری از ما است؛ اما آیا ما بعد از دستیابی به شهرت، از زندگی خود لذت خواهیم برد و احساس خوشبختی بیشتری خواهیم کرد؟
با بهرهگیری از منبع زیر:
http://www.inc.com/tom-popomaronis/5-battle-tested-dale-carnegie-quotes-that-all-entrepreneurs-need-to-remember.html
سبز باشید