چرا تغییر شغل سخت است؟
سرعت تند تغییرات تکنولوژیک و اخیراً ظهور هوش مصنوعی، مشاغل و سازمانها را به گونهای تغییر شکل میدهد که مستلزم طراحی مجدد شغلی است. بنابراین همه ما باید بیاموزیم که چگونه در استفاده از جابجاییهای مکرر که یک عمر کاری طولانی را تشکیل میدهند، بهتر شویم.
اما مهم نیست که افراد هر چند وقت یکبار شغل خود را تغییر می دهند، احتمالاً این گذار را به عنوان یک فرآیند پر عاطفه تجربه خواهند کرد - فرآیندی که شامل سردرگمی، از دست دادن، ناامنی و مبارزه است. تغییرات بزرگ می توانند هیجان انگیز باشند، اما همچنین وحشتناک هستند.
برای بیش از دو دهه، ایبارا، از مدرسه بازرگانی لندن، فرآیند بازآفرینی شغلی را مطالعه میکند: چه چیزی افراد را به انجام آن ترغیب میکند، چگونه آن را انجام میدهند و چگونه بر آنها تأثیر میگذارد. در این مقاله، با تکیه بر تحقیقات جدید، او توضیح میدهد که چرا چنین انتقالهایی با وجود فراوانی و شیوع فزاینده هنوز برای بسیاری از افراد سخت است. او همچنین ایده هایی برای مدیریت موفقیت آمیزتر آنها ارائه می دهد.
امروزه افراد در تمام مراحل شغلی خود از خود سؤالات عمیقی در مورد نوع کاری که انجام می دهند، میزان آن که می خواهند انجام دهند و جایگاهی که در زندگی آنها دارد می پرسند. ما این سوالات را تا حدی از خود میپرسیم زیرا ما زندگی را دارای سه مرحله «سنتی» میدانیم: یک مرحله اولیه کوتاه که به یادگیری اختصاص دارد، یک مرحله میانی طولانی که به کار اختصاص داده شده است، و یک مرحله بعدی که به لذت بردن اختصاص دارد. در عوض، با فراوانی روزافزون، ما به طور متناوب بین تغییر شغل و حرفه، دنبال کردن فرصتهایی برای تحصیل، و وقت گذاشتن برای دورههای استراحت و بازسازی هستیم.
این یک نوع سؤال از نوع بحران میانسالی نیست که در سن خاصی پرسیده شود و یک بار برای همیشه حل شود. سرعت تند تغییرات تکنولوژیکی و اخیراً ظهور هوش مصنوعی، مشاغل و سازمانها را به گونهای تغییر شکل میدهد که مستلزم طراحی مجدد شغلی است. بنابراین همه ما باید بیاموزیم که چگونه در استفاده از جابجاییهای مکرر که یک عمر کاری طولانی را تشکیل میدهند، بهتر شویم.
چیزهای زیادی در مورد این تغییر مفید و ضروری وجود دارد، اما مهم نیست که هر چند وقت یکبار شغل خود را تغییر می دهید، احتمالاً این گذار را به عنوان یک فرآیند احساسی پرمشغله تجربه خواهید کرد - فرآیندی که شامل سردرگمی، از دست دادن، ناامنی و مبارزه است. تغییرات بزرگ می توانند هیجان انگیز باشند، اما همچنان وحشتناک هستند.
برای بیش از دو دهه – از زمانی که شروع به تحقیق در مورد این موضوع برای کتابم «هویت کاری» کردم – در حال مطالعه درباره اختراع مجدد شغل بودم: چه چیزی افراد را به انجام آن ترغیب میکند، چگونه آن را انجام میدهند و چگونه بر آنها تأثیر میگذارد. در این مقاله، با تکیه بر کارهایی که از زمان انتشار کتاب در سال 2004 انجام دادهام، توضیح میدهم که چرا چنین انتقالهایی با وجود فراوانی و شیوع روزافزون برای بسیاری از ما بسیار سخت است و من ایده هایی را برای مدیریت عمدی و موفقیت آمیزتر آنها ارائه خواهم کرد.
چرا تغییر سخت است؟
برخی از مواردی که تغییر شغل را دشوار می کند، مختص شما و شرایط خاص شما خواهد بود. اما تقریباً مطمئناً باید در دوران گذار با دو چالش روبرو شوید: عدم حمایت سازمانی و از دست دادن هویت حرفه ای.
عدم حمایت نهادی
تا همین اواخر، بسیاری از حرکتهای مهم در زندگی کاری ما نهادینه شده بودند، به این معنی که توسط جوامع و حرفههایی که بر آنها نظارت میکردند، به خوبی نوشته میشدند. اگر میخواستید پزشک شوید، در یک شرکت حقوقی شریک شوید یا در ردههای مدیریتی بالا بروید، باید مراحل مشخصی را دنبال میکردید. از دوران تحصیل تا بازنشستگی، کم و بیش می دانستید که هر قدم چقدر طول می کشد. همسالان با شما از آنها گذشتند و بزرگان راه را به شما نشان دادند. در طول این فرآیند، دروازه بانان پیشرفت شما را با مدرک، مدارک تحصیلی، ترفیع و در نهایت ساعت های طلایی مشخص می کردند.
امروزه، با افزایش مسیرهای شغلی غیرخطی، بسیاری از انتقالهایی که انجام میدهیم، «غیر نهادینه شدهاند». هیچ سری مراحل تغییر ناپذیری برای تغییری که باید انجام دهید وجود ندارد و هیچ توضیحی در مورد اینکه چقدر طول می کشد یا چگونه پیشرفت خود را اندازه گیری کنید وجود ندارد. مسائل پیچیدهتر، جهت سفر اغلب از سازمانهای بزرگی است که فرآیندهای استخدام و استخدام به خوبی ساختار یافته دارند، تا بازیگران کوچکتر، شرکتهای خصوصی و فرصتهای کارآفرینی در بازارهای کار بدون ساختار. همچنین، مردم به طور فزاینده ای از مشاغل تمام وقت به سمت مجموعه های روان و نقش های پاره وقت تغییر می کنند. همه اینها می تواند حس بی پایانی از امکان پذیری را به شما ارائه دهد، اما همچنین تشخیص اینکه چه کاری می خواهید انجام دهید و از کجا شروع کنید را دشوارتر می کند.
از دست دادن هویت حرفه ای
تحقیقات دههها در روانشناسی اجتماعی نشان میدهد که احساس هویت ما در گروهها و سازمانهای کاملاً مشخصی که با آنها مرتبط هستیم و توسط آنها شناخته میشویم، لنگر میاندازد. بدون پوشش و حمایت یک کارفرمای سنتی و هویت کاری ثابت، میتوانیم به سرعت احساس گمراهی، اضطراب، بیربطی و ناامنی کنیم. اگر به جای اینکه شغل خود را ترک کنید، رها شوید یا اخراج شوید، میتوانید این احساسات را به شدت تقویت کنید.
بالا و پایین رفتن عاطفی یک ویژگی استاندارد هر انتقال است. متأسفانه، به دلایل متعدد، احتمالاً مجبور خواهید بود برای مدت بیشتری از آنچه انتظار دارید با آنها کنار بیایید. اگر یک مدیر اجرایی با تجربه هستید، احتمالاً مهارتها و دانش بسیار خاصی دارید، و این میتواند یافتن یک تناسب جدید را چالش برانگیز کند، به خصوص به این دلیل که بسیاری از موقعیتهای ارشد به صورت عمومی تبلیغ نمیشوند. فرآیندهای بررسی و مصاحبه نیز طولانیتر شدهاند - نتیجه ترکیبی از عوامل، از جمله استفاده از روشهای غربالگری متعدد مانند آزمونهای شخصیتی و ارزیابی مهارتها. به طور گسترده تر، عدم اطمینان اقتصادی فعلی می تواند تضمین یک شغل یا تامین مالی برای یک سرمایه گذاری کارآفرینی را کندتر و دشوارتر کند.
جستجوی متفاوت
وقتی نوبت به تصمیم گیری های بزرگ در زندگی می رسد، معمولاً به ما می گویند که اولین قدم این است که بفهمیم واقعاً چه چیزی می خواهیم. هنگامی که کار سخت خود اندیشی انجام شد، تفکر پیش می رود، بقیه امور صرفاً به اجرا می رسد.
مشکل این است که این رویکرد کار نمی کند. سال به سال، من پویایی یکسانی را دیدهام: مردم میدانند چه کاری را دیگر نمیخواهند انجام دهند یا چه کاری دیگر قابل انجام نیست، اما نمیدانند در عوض چه کاری انجام دهند. بنابراین شروع به تأخیر انداختن میکنند و احساس میکنند که ابتدا به وضوح بیشتری نیاز دارند یا منتظر میمانند تا شغل خود را از دست بدهند و مجبور به تغییر شوند.
به راحتی می توان این سکون را به گردن روانشناسی انسان انداخت: ما از تغییر می ترسیم، بلوغ نداریم، خودمان را درک نمی کنیم، نتوانسته ایم ماهیت واقعی خود را بازتاب دهیم. اما تحقیقاتم من را به نتیجه دیگری رساند. معمولاً فقط به این دلیل که نمی دانیم چگونه در مورد آن اقدام کنیم، موفق به تغییر نمی شویم. مشکل در روش های ماست نه ذهن ما.
تغییر شغل فرآیندی تکرارشونده است. شما نمی توانید همه چیز را از قبل ردیف کنید. شما باید به مرور زمان چیزها را بفهمید و در حین حرکت، تغییراتی در آن ایجاد کنید.
یک حالت برزخی
پذیرفتن اختیاری بودن و تعدد در جستجوی یک شغل جدید، همانطور که توماس انجام داد، از نظر فکری بسیار منطقی است، اما از نظر احساسی، یک ترن هوایی است. این به این دلیل است که شما را در وضعیتی قرار می دهد که رفتار شناسان آن را حالت برزخی می نامند، جایی که باید بین گذشته ای که به وضوح تمام شده و آینده ای که هنوز نامشخص است، حرکت کنید.
حد و مرز می تواند ناخوشایند باشد، به ویژه برای کسانی که عادت کرده اند به تنهایی اهداف روشنی را در مسیری که به خوبی پیموده شده دنبال کنند. اما وقتی در حال تغییر شغل هستید، حد و مرز داشتن، زمان و فضای لازم را در اختیار شما قرار می دهد تا بتوانید داده های قدیمی را زیر سوال ببرید. به آن به عنوان یک فرصت هویتی فکر کنید، زمانی که می توانید تعهد خود را نسبت به آنچه که بودید کنار بگذارید و خلاقانه تر روی اینکه چه کسی می شوید تمرکز کنید. کشف آنچه می خواهید تغییر دهید، شناسایی عادات و مفروضاتی که ممکن است شما را عقب نگه دارند، و ایجاد تجربه مهارت ها و ارتباطات کافی در یک عرصه جدید به زمان نیاز دارد. بنابراین به جای تلاش برای رسیدن به نقش بعدی خود در اسرع وقت، باید از داشتن حد و مرز استقبال کنید.
تحقیقات من نشان داده است که 4 راه مهم برای تسهیل فرآیند وجود دارد:
- واگرایی و تاخیر
- بهره برداری و کاوش
- پل و پیوند
- طرح یادگیری
واگرایی و تاخیر
پیدا کردن شغل بعدی تقریباً همیشه بیشتر از آنچه انتظار دارید طول می کشد. از آن زمان نهایت استفاده را ببرید. یک برنامه سنتی برنامه ریزی و اجرا به احتمال زیاد فقط همین را برای شما به ارمغان می آورد. اگر می خواهید دوره پایانی شما به کشف واقعی منتهی شود، باید احتمالات متفاوت را آزمایش کنید و در عین حال تعهد به هر یک از آنها را به تاخیر بیندازید. در انجام این کار، باید خلاقانهتر فکر کنید و اطلاعات بیشتری در مورد خود و گزینههایتان بهدست آورید.
مورد وکیلی را در نظر بگیرید که من آن را سوفی صدا می کنم. سوفی که از دو دهه فعالیت شرکتی بیرون آمد، مطمئن نبود که میخواهد در آینده چه کاری انجام دهد، اما او مشتاق بود تا طیف وسیعی از احتمالات را بررسی کند، از جمله فیلمسازی مستند، نقشهای غیر اجرایی در هیئت مدیره و مشاوره آزاد. در طی یک دوره سه ساله، او اعتبارنامه هیئت مدیره کارگردانی گرفت، دوره های فیلمسازی و روزنامه نگاری را گذراند، روی یک ایده استارت آپ کار کرد، مشاوره آزاد در مورد رعایت قوانین، عضویت در هیئت مدیره غیرانتفاعی، کارآموزی در اتاق خبر، تکمیل یک شرکت بزرگ پروژه فیلم در حوزه اخلاقی و درستکاری قدیمی خود و تولید (و برنده جوایز) دو فیلم کوتاه. با بینش عمیقتر در مورد واقعیتهای اقتصادی رسانهها و صنایع سرگرمی، او اکنون احساس میکند در موقعیت خوبی قرار دارد که بین صرف بیشتر انرژی خود در ساخت فیلم مستند و ایجاد مجموعهای متنوعتر از کار تصمیم بگیرد.
بهره برداری و کاوش
انسانها در تفکر" یا این یا آن" بسیار خوب هستند: یا از مجموعه مهارتهای قدیمیام استفاده میکنم یا به سمت چیز جدیدی میروم. اما اکثر افرادی که در حال تغییر شغل هستند، حداقل در ابتدا باید هر دو را به طور همزمان انجام دهند - به طور ایده آل در مشاغل قدیمی خود باقی بمانند، در حالی که در کنار بهره برداری و کاوش هستند تا زمانی که چیز جدیدی قابل اجرا شود.
یکی از بانکدارهای سرمایه گذاری زمانی که از حرفه خود خسته شد، همین کار را کرد. در حالی که هنوز در شرکت تولید تراشههای آبی کار میکرد، وبلاگی را راهاندازی کرد که این صنعت را با نام مستعار Litquidity که به Lit خلاصه شده بود، به نمایش گذاشت. سپس، پس از تغییر به سهام خصوصی، حساب اینستاگرام Litquidity را راه اندازی کرد.
با افزایش فالوورهایش، او به این فکر کرد که چرخه جانبی خود را به یک چرخه تمام وقت تبدیل کند، اما احساس می کرد نمی تواند ریسک کند. با اکراه به بانکداری بازگشت. اما تنها چند سال بعد، کارو کسب Litquidity به اندازه کافی رشد کرد تا او بتواند آن انتقال را انجام دهد. Today Lit با چندین اکانت اینستاگرام، یک خبرنامه محبوب، یک پادکست، یک معامله با یک شرکت استخدام، و نقشهایی به عنوان یک سرمایهگذار و سرمایهگذاری مخاطرهآمیز برای Bain Capital Ventures، یک رسانه اجتماعی است.
پل و پیوند
ما به طور حرفه ای در روابط خود با دیگران و از طریق آن رشد می کنیم. اما وقتی نوبت به تغییر شغل می رسد، ارتباطاتی که از قبل داریم معمولاً چندان مفید نیستند. شما باید روابط خود را به دو صورت بسازید: از طریق پل زدن، که شامل ایجاد یا فعال کردن مجدد روابط فراتر از دایره اجتماعی فعلی شما است، و پیوند، که شامل تعمیق روابط و یافتن اجتماع در دایره نزدیک از خویشاوندان است.
پل زدن اغلب توجه بیشتری را به خود جلب میکند، زیرا قانون طلایی شبکههای جستجوی شغل همیشه این بوده است که پیوندهای ضعیف خود را بسیج کنید - روابطی که با افرادی دارید که به خوبی نمیشناسید یا اغلب آنها را نمیبینید - تا شانس خود را برای شناخت فرصت های تازه در مورد آنها به حداکثر برسانید.. مطالعه اخیر روی بیش از 20 میلیون کاربر لینکدین نشان داد که این واقعاً درست است: روابط ضعیف به شما کمک می کند شغلی پیدا کنید، زیرا شما را به حلقه های اجتماعی دورتر متصل می کند. مشکل اینجاست که اکثر مردم از چشم انداز دسترسی به شبکه گسترده خود از این طریق می ترسند زیرا کار سختی است که می تواند شما را در معرض آسیب و آسیب پذیری قرار دهد.
به همین دلیل است که روابط پیوندی - برای هر کسی که سعی میکند سالم، شاد و عاقل بماند - برای افراد در حال گذار بسیار مهم است. آنها حمایت، رزق و روزی و فضای مورد نیاز مردم را برای پردازش احساسات ناراحت کننده دوره گذار فراهم می کنند.
طرح یادگیری
در حال گذار بودن مانند از دست دادن طرح زندگی حرفه ای است. شما باید واگرا شوید و به تأخیر بیندازید، بهره برداری کنید و کاوش کنید، و برای یافتن یک ریسمان جدید، پل و پیوند بزنید. در انجام این کار ضروری است که با دیگران تعامل کنید و داستان خود را برای آنها تعریف کنید - بارها و بارها، به همان اندازه که تجربه خود را درک کنید و از آنها کمک بگیرید. این فرآیند، که من آن را "خود انعکاس با صدای بلند" می نامم، شما را به جلو سوق می دهد، زیرا دیگران پاسخ می دهند، همدردی می کنند، سوال می پرسند، تجربیات خود را به روش هایی به اشتراک می گذارند که به روشن شدن تفکر شما کمک می کند.
داستان شما به احتمال زیاد از اسطوره ای جاودانه که در آن یک قهرمان (شما!) تلاش می کند تا به سمت حرفه بعدی حرکت کند و با تلاش و اراده سخت، در نهایت پایان خوشی پیدا می کند، فاصله خواهد گرفت. این نوع طرح ساده و خطی، واقعیت های دنیای کار امروزی را منعکس نمی کند، که در آن مشاغل متزلزل هستند، حد و مرز می تواند طولانی باشد، و وضوح - در صورت وجود - کوتاه مدت است. بنابراین همه ما باید با نوع جدیدی از روایت کنار بیاییم که حول آنچه من «طرح یادگیری» می نامم می چرخد - داستانی از مبارزه و اقتباس مداوم. این کاری است که توماس، سوفی و لیت انجام دادند.
از آنجایی که اختراع مجدد دائمی به یک امر عادی تبدیل می شود، داستان هایی که ما را تعریف می کنند هیچ شروع یا پایانی ندارند. به جای بستن درها، جایزه، یادگیری است: آنچه در مورد خودمان می آموزیم هنگام پذیرش، به جای مقاومت، از دست دادن موقعیت و هویت، به ما در دراز مدت دسترسی به گزینه های بیشتری را می دهد. مهارت در حد و مرز بودن، عدم قطعیت بزرگ پیش روی شما را کاهش نمی دهد. اما ظرفیت شما را برای پیمایش موفقیت آمیز در حال و آینده افزایش می دهد که نشانه یک حرفه مدرن است.
با تشکر که با ما همراه بودید. در انتها پیشنهاد میکنیم که مقاله چگونه با مدیر خود در مورد پیشرفت شغلی صحبت کنید را نیز مطالعه بفرمایید.
منبع: Harvard business review Herminia Ibarra
ترجمه شده در واحد نوآوری و بهبود TMBA