کسی دنیای قبل از اینترنت را به یاد دارد؟
کسی دنیای قبل از اینترنت را به خاطر دارد؟
مردمی که در اواخر دهه ی 70 میلادی به دنیا آمده اند آخرین نسلی هستند که بدون وجود اینترنت بزرگ شده اند. روانشناسان اجتماعی این نسل را "آخرین معصومان" می خوانند. لیا مک لین در مقاله زیر در مورد دورهای نوشته است که اینترنت وجود نداشت:
-زمان هایی که نگرانی های دنیای امروز ذهنم را مشغول می کند اغلب به میز کار پدرم فکر می کنم. پدر من در دهه 80 فروشنده دورهگرد بود. و در آن زمان این شغل درآمد خوبی برای او به همراه داشت. وی اغلب اوقات به خاطر کارش در سفر بود و زمان هایی را که از خانه مشغول به کار می شد را در دفتر کوچک بی پنجره اش می گذراند. یک میز کاری بزرگ بیشتر فضای دفتر را در بر می گرفت. روی میز کار شلوغ نبود تنها یک لیوان پر از خودکار، یک زیر سیگاری و چند تکه کاغذ دیده می شد. پدرم ساعت ها در این اتاق می نشست. سیگار می کشید، قهوه می خورد و مذاکره های تلفنی تکراری و خسته کنندهاش را با فروشندگان شهر های کوچک از سر می گرفت. نکته قابل توجه برای من این است که یک فرد شاغل در آن زمان، مثلا پدر من، تنها با یک تلفن و چند کاغذپاره توانایی درآمد زایی و تامین یک خانواده را داشته است. فکر کردن به میز کار خالی پدرم حسی مملو از تنهایی و سردرگمی برای من ایجاد می کند. او چگونه تمام روز خود را بدون همراهی اینترنت در آن اتاق می گذرانده است؟ با اینکه دنیای امروزی عرصه نابسامانی هاست و به پیش بینی ها نمی توان اعتماد کرد، می توان به طور حتم گفت که در آینده ای نه چندان دور هیچ فردی روی زمین، دنیای قبل از پدید آمدن اینترنت را به خاطر نخواهد آورد. البته گزارش هایی از آن زمان در ابرهای اطلاعاتی نامحدودی وجود خواهند داشت اما تجربه ی واقعی فردی، از احساسات و افکار آدمی، قبل از وجود اینترنت دیگر قابل لمس نخواهد بود. سوالی که پیش میآید این است: "این پیشامد چه عواقبی به همراه خواهد داشت؟"
اوایل سال جاری به شهرکی در حومه ی منچستر به نام ویلمسلو سفر کردم تا با عضوی از هیئت اطلاعاتی بریتانیا، الیزابت دنهام، مصاحبه ای داشته باشم. از بین مباحثی که مطرح شد، اشتیاق وی به مقوله ی "طراحی آییننامه مناسب گروه های سنی" یا به اصطلاح " آییننامه کودکان" بیشتر بود. این طرح یکی از برنامه های حفاظت اطلاعاتی است که در سال گذشته در هیئت اطلاعاتی بریتانیا برنامه ریزی شده بود. گروهی متخصص در حوزه ی سلامت روانی کودکان این آییننامه را طراحی کرده اند که انتظار می رود قبل از انتخابات پارلمانی پاییز اجرایی شود. این برنامه بستر رفاه دیجیتالی کودکان بریتانیایی را دگرگون خواهد کرد. با اجرایی شدن الگوریتم های طراحی شده، کودکان همواره در معرض محتواهای مناسب و اپلیکیشن های مختص خود قرار خواهند گرفت. نکته جالب این برنامه این است که ورود نسل جوان را به فضای دیجیتال ممنوع نخواهد کرد. بلکه پیشنهادات مناسب این رده سنی که برایشان جذاب و مناسب خواهد بود را در اختیارشان خواهد گذاشت. در بحبوحه ی این طرح جنجالی به دنهام گفتم که بدون وجود اینترنت بزرگ شده ام و حتی اولین ایمیلی که ارسال کرده ام در روز اول ورودم به دانشگاه بوده است. چشمان او برق زد و با رویی گشاده گفت: "آها! پس شما از آخرین معصومان هستید"
همان طور که قبل تر اشاره شد به افرادی که در اواخر دهه 70 میلادی متولد شده اند و بدون اینترنت بزرگ شده اند، آخرین معصومان یا به گفته نویسنده کانادایی، مایکل هریس "مهاجران دیجیتالی" گفته می شود چرا که هم زندگی بدون وجود اینترنت و هم با زندگی با آن را چشیده اند.
آییننامه کودک حرکتی جسورانه است که قوانین جدیدی را به وجود می آورد که به واسطه ی آن ها اینترنت را از سیرکی کنترل نشده و بی نظم و گاهی نامناسب، به باغی برای رشد خلاقیت و دانش و فهم نسل جوان تبدیل می کند.
با فکر کردن به مثبت اندیشی و انگیزه ی بالای روحیه ی دنهام در قطار برگشت به خانه سوالی ذهنم را مشغول کرد که دیگر فرصت پرسش آن را نداشتم، " آیا می توان معصومیت از دست رفته ی نسل های پیشین را بازگرداند؟"
یک ماه ازصحبت با دنهام می گذشت و فکر من به طور مستمر درگیر مقوله ی مهاجرت دیجیتالی و معنای آن برای نسل هم سن و سال خودم بود. پیش تر فکر می کردم که چون در سالهای کودکی دسترسی به اینترنت و فضای سایبری نداشته ام، دچار نوعی کمبود بوده ام. شاید به همین خاطر هنوز نمی توانم با ریموت کنترل های جدید راحت کار کنم. من مانند همه ی کودکان نسل خودم، اوقات فراغت تابستانیام را در حیاط میچرخیدم، در میان ابرها صورت های خیالی پیدا میکردم و گاهی هم به سریال های پیش پا افتاده ی دهه ی 80 خیره میشدم. به طور حتم امروزه فیلم های فوق العاده پیشرفته پیکسار و پیچیدگی های بیشمار بازی minecraft، بعد از ظهر بسیار جذاب تری را برای یک کودک میسازد. درست میگویم؟
با وجود این افکار، دربارهی تمایز نسل خودم نسبت به نسل جوان مطالعات زیادی انجام دادم. این معصومیت از دست رفته، اگر وجود داشت، چه بود؟ جالب توجه بود که بسیاری از متخصصان مغز و اعصاب، روانشناسان سایبری و رفتارشناسانی که تمامی عمر خود را صرف تعمق در مورد پیامد های فرهنگی و اخلاقی انقلاب دیجیتال کرده اند، به این باور رسیده اند که نسل های پیشین یک ویژگی شگفت انگیز دارند. این ویژگی نشان دهنده ی هوش یا استعداد برتری در میان نسل من نسبت به نسل جدید نیست بلکه نکته این است که ما آخرین بازماندگان یک نسل انسانی با تجربه های متفاوتی نسبت به نسل های بعدی هستیم. در آینده ای نه چندان دور همراه خود، تجربه ی ساعت ها بیکاری و خمیازه کشیدن را از زمین می بریم.
پسر 11 سالهام چندی پیش ناگهان پرسید"ترجیح میدهی بسیار فقیر باشی و دوستان زیادی داشته باشی یا بسیار ثروتمند ولی تنها باشی؟" پاسخ این سوال برایم بسیار آسان بود به او گفتم ترجیح میدهم فقیر باشم زیرا در زمانی طولانی تنهایی بسیار دردناک تر از فقر خواهد بود. پسرم جواب داد: "من مخالفم، ترجیح میدهم در خانه ای رویایی بنشینم و ساعت ها مشغول بازی آنلاین باشم و با همتیمی های مجازی ام معاشرت کنم"
پسر من کودک پرطرفداری است و دوستان بسیاری دارد. روزی از آن ها پرسیدم که دوست دارند دور هم یک فیلم تماشا کنند یا در حالی که مشغول بازی های آنلاین هستند از طریق هدست باهم در ارتباط باشند؟ بی مهابا همگی گزینه دوم را انتخاب کردند. این امر نشان دهندهی این است که برای نسل دیجیتال، مثلا پسر من و دوستانش، معاشرت رو در رو و آنلاین به یک اندازه و( حتی گاهی معاشرت آنلاین بیشتر) ارزش دارند. به یاد دارم که وقتی در تولد 11 سالگی پسرم یک گوشی هوشمند از ما هدیه گرفت چنان احساس خوشی به او دست داد که انگار کلیدی به فضایی ناشناخته و جادویی دریافت کردهاست. اما من و همسرم این احساس را در کودکی زمانی حس میکردیم که میتوانستیم ساعت های بیشماری را با دوستان خود بگذرانیم. ساعاتی که ما را از تنهاییمان فراری میداد.
سالهای بسیاری است که دانشمندان در مورد اثر مخرب استفاده ی دائمی از اینترنت روی عملکرد مغز، به خصوص کودکان، بحث و جدل می کنند. بهار امسال تیمی از محققان از اقصی نقاط جهان گزارشی در این باره در دنیای روانشناسی منتشر کردند. این گروه نمونه های زیادی از MRI مغزی افراد مختلف را جمع آوری کرده و روی آن ها مطالعه انجام داده اند. نتایج این تحقیق نشان میدهد که استفاده ی دائمی از اینترنت، تغییراتی حاد و پایدار در برخی از نقاط مغز ایجاد می کند که بر حافظه و کیفیت تعاملات اجتماعی نیز اثرگذار است.
دکتر جوزف فرث که هدایت این پروژه را عهده دار بوده است، طی تماسی به من گفت که مغز انسان رفته رفته ارزش تعاملات آنلاین را با تعاملات رو در رو یکی میکند ولی کیفیت این تعاملات بسیار پایین بوده و حتی ممکن است که قدرت فعالیت دیگر عملکرد های شناختی تضعیف شود.
به طور مثال مغز کم کم اینترنت را به عنوان یک حافظه ی خارجی میشناسد و برآن تکیه میکند. این امر موجب تضعیف حافظه ی بلند مدت بشر خواهد شد. مشکلی که با اینترنت داریم این است که مغز با سرعت زیادی با آن عجین میشود و بر آن تکیه میکند. اگر مغز تنها بر اطلاعات صحیح و معتبر بسنده میکرد این مسئله نگرانی چندانی نداشت اما زمانی که مغز اطلاعات نامعتبر را نیز به رسمیت بشناسد، چه باید کرد؟ برای کودکی که در دنیایی بدون وجود حافظه ای فعال به دنیا خواهد آمد، چه پیش خواهد آمد؟
در کتاب خواندنی "از مقابل نور ما خارج شوید (Stand Out of Our Light)" نوشته ی جیمز ویلیامز که قبلا مدیر برنامه ریزی گوگل بوده است، می خوانیم که با از بین رفتن نسل های پیشین، جهان چیزی بیش از معصومیت را از دست خواهد داد. ویلیامز به خطر اخلاقی ای که " اقتصاد توجه و تاجران توجه" برای جوامع به وجود آورده است اشاره می کند و باور دارد که نظام سرمایه داری برای حفظ منافع و غنی سازی شخصی، جوامع بشری را منحرف به درگیری های فضای دیجیتال میکند. ویلیامز می گوید که اگر برای تعاملات خود راه هایی جدا از فضای آنلاین پیدا نکنیم ممکن است حتی نسبت به ارزش ها و اهدافی که داریم بی اعتنا شویم و خلاف میل باطنیمان عمل کنیم. اگر خود را تسلیم درگیری های بی شمار این ساز و کار کنیم، و این فرهنگ را برای فرزندانمان نیز تکرار کنیم آن ها را با خطر تجربه نکردن احساس خلوتی با خویشتن، رو به رو می کنیم. به عنوان کسی که در جهانی بدون حضور اینترنت بزرگ شده ام، نگرانی این مسئله را دارم که نبود اوقات فراغت فردی و خلوتی با خویشتن، فرصت های کمتری برای تامل و درون نگری بشر به همراه خواهد داشت.
این مسئله غیر قابل انکار است که سرگرمی های نسل جدید جذاب تر و پیچیده تر از سرگرمی های نسل ما است اما ساعت هایی که ما به ابرها خیره میشدیم و در میان درختان بازی میکردیم به ما کمک میکرد تا به شناخت فردی برسیم. همین خیال های ساده و تصورات بی شمار سرچشمه و منبع ابداع بسیاری از دستسازههای بشر از جمله اینترنت بودند. سرچشمهای که رفته رفته خشک میشود.
دانشمند دیگری به نام هریس به نسل جوان پیشنهاد داده است که برای دستیابی به شناخت فردی، تمرینات ساده ای انجام دهند، مثلا یک پیاده روی طولانی بدون تلفن همراه داشته باشند، افکار خود را روی تکهای کاغذ پیاده کنند یا 150 صفحه کتاب را بدون وقفه بخوانند. این تمرینات به ظاهر ساده هستند ولی انجام دادن آن ها برای نسل دیجیتالی بسیار طاقت فرسا است. هریس خود را ضد تکنولوژی نمیداند ولی اثرات آن بر جوامع بشری را نقد میکند. هریس اعتقاد دارد که تمامی اختراعات بشری حتی ماشین یا متون ادبی، در ذهن ناخودآگاه آدمی ساخته شده اند و اگر انسان دیگر نتواند با خود خلوت کند، ممکن است این ثروت ذهنی را از کف بدهد. تجربه ی خلوت با ذهن به مغز اجازه می دهد تا قدرت تخیل خود را تقویت کند، ایده های مستقل داشته باشد و بتواند بدون نیاز به پیش زمینه، فکری نو را ایجاد کند. فضای دیجیتال و دغدغه هایی که به همراه دارد استقلال افکار و مغز را تضعیف می کند و این یک خطر جدی برای نسل های جوان و آینده ی بشریت به همراه خواهد داشت.
اگر برنامه ی آییننامه کودک که پیشتر به آن اشاره شد با موفقیت اجرایی شود، فضای سایبری را به بستری امن برای کودکان بریتانیایی تبدیل خواهد کرد. اما حتی دنهام تایید میکرد که اینترنت اجازه نخواهد داد که معصومیت قبل از وجود فضای دیجیتال برگردد. هیچ قانون و مقرراتی نمیتواند فضایی که در گذشته وجود داشته است را به بشر بازگرداند. اما می توان با تمرین های روزانه ذهن کودکان را کمی از این هیاهو و شلوغی موجود، دور کرد. به طور مثال باید کودکان را به بازی در فضای آزاد یا حتی ساعتی بی دغدغه جایی نشستن تشویق کرد. مثل حالتی که پدرم پشت میز کارش تجربه میکرد.