دلایل عدم کامیابی بسیاری از کارآفرینان در مدرسه
داستانهای زیادی درباره کارآفرینان بزرگ و موفق جهان میشنویم. یکی از این داستانها که تقریباً درباره همه این افراد مشترک است، عدم موفقیت آنها در مدرسه و دانشگاه است. از توماس ادیسون تا مارک زاکربرگ، کارآفرینان خلاق و موفقی را میشناسیم که نه تنها در دوران تحصیل خود دانشآموزان و دانشجویان درسخوان یا به عبارتی شاگرد اول کلاس نبودهاند، بلکه یا از مدرسه اخراج شدهاند یا خودشان تحصیل را رها کردهاند.
البته در اینجا لازم به ذکر است که موفقیت کارآفرینانی که به اصطلاح شاگرد زرنگ کلاس نبودهاند، نمیتواند دلیلی بر رد اهمیت تحصیلات دانشگاهی باشد بلکه مقصود این است که موفق شدن و مفید بودن الزاماً نیازمند داشتن مدارک دانشگاهی نیست و این ایدهها هستند که مسیر موفقیت فرد را برایش هموار میسازند.
در اینجا میخواهم به برخی دلایل ناکامی کارآفرینان بزرگ در عرصه تحصیلی اشاره کنم. باز هم تأکید میکنم که تحصیلات دانشگاهی بسیار عالی و مفید هستند اما راه موفق شدن فقط از دانشگاه نمیگذرد.
آنها از مرز رویههای جاری عبور میکنند.
اگر قرار باشد دقیقاً کاری را که بقیه انجام میدهند، انجام دهیم هیچ وقت نمیتوانیم یک کارآفرین شویم. به یاد دارم در دوران مدرسه زمانی که همه دانشآموزان مشغول انجام تکالیف و وظایف عادی خود بودند یکی از بچههای مدرسه قرهقروتهایی را که پدربزرگش از دهات برایشان میفرستاد در بستههای کوچک به مدرسه میآورد و به دانشآموزان میفروخت. در حقیقت او خردهفروشی بود که محصول را از یک عمدهفروش میخرید و به صورت خردهفروشی در اختیار مصرفکنندگان قرار میداد. این فرد اکنون به یکی از کارآفرینان بسیار بزرگ کشور تبدیل شده است.
بنابراین یکی از دلایل موفق نشدن کارآفرینان بزرگ در امر تحصیل این است که آنها نمیتوانند خود را در چارچوب معمول و روال عادی کلاس درس قرار دهند. رد شدن آنها در مدرسه و دانشگاه دلیلی بر بیاستعداد بودنشان نیست.
تیپ شخصیتی آنها با نشستن و گوش کردن سازگار نیست.
معمولاً دانشآموزانی که از آنها با توصیفاتی از قبیل درسخوان و مؤدب یاد میشود افرادی منضبط، حرفگوشکن و آرام هستند که آنچه را از آنها خواسته شده با دقت و حوصله زیاد انجام میدهند. این تیپ شخصیتی با وجود اینکه بسیار قابل احترام است اما نمیتواند تیپ شخصیتی یک کارآفرین باشد. اگر به رفتار کارآفرینها توجه کنیم متوجه میشویم که اکثر قریب به اتفاق آنها افرادی پرشور و حرارت، به شدت فعال و ناآرام هستند و به قول معروف یکجا بند نمیشوند. طبیعی است که چنین فردی نمیتواند خیلی حرفگوشکن باشد و در چارچوبی که برایش تعریف شده حرکت کند.
آنها با آموزش مشکلی ندارند بلکه دنبال کارآمدترین روشها هستند.
یکی دیگر از اشتباهاتی که معمولاً در مورد کارآفرینها رخ میدهد این است که تصور میشود این افراد آموزشگریز هستند. تجربه همکاریام با تعداد زیادی از کارآفرینان موفق ثابت میکند که این تصور کاملاً اشتباه است. این افراد برخلاف آنچه تصور میشود، به شدت علاقهمند به یادگیری هستند و دوست دارند از هر وقت آزاد خود استفاده کنند و مطلب جدیدی را بیاموزند. نکته اینجاست که برای این گروه تحصیلات در قالب آموزشهای آکادمیک توجیهی ندارند چون تصور میکنند با صرف همان وقت میتوانند مطالب بسیار بیشتر و کاربردیتری را بیاموزند. به همین دلیل است که کارآفرینان از شرکت در سمینارهای کوتاهمدت، گوش دادن به پادکستهای آموزشی و خواندن مجلات کاربردی مرتبط با حوزه کاری خود استقبال میکنند و به هیچ وجه مشکلی با یادگیری و مطالعه کردن ندارند.
آنها میدانند که موفقیت فقط نمره 20 گرفتن نیست.
نمره 20 گرفتن، معدل الف شدن و تبدیل شدن به فردی که جزوات سایر دانشجویان را تأمین میکند، بسیار خوب است اما تضمینی برای موفقیت پس از دوران تحصیل نیست. البته منظور من این نیست که شاگرد اول کلاس در بازار و صنعت نیز شاگرد اول نمیشود. نه؛ منظور این است که موفقیت شغلی، کسب درآمد و ایجاد شغل برای دیگران بیش از هر چیز به فردی نیاز دارد که ناراضی مثبت باشد تا با ایدههای خود راه جدیدی را کشف کند که قبلاً پیموده نشده است.
سبز باشید