مالکان و مدیران کاروکسبهای کوچک بخوانند
کاروکسبهای کوچک بخش مهمی از اقتصاد هر کشور را تشکیل میدهند. هرچقدر کشوری پیشرفتهتر باشد، تعداد کاروکسبهای کوچک در آن بیشتر و اهمیت آن برای مسئولان اقتصادی مشخصتر است. تعداد زیاد کاروکسبهای کوچک نشاندهنده وجود فرهنگ کارآفرینی در یک کشور است. یکی از اساتید ایرانی شاغل در دانشگاه میسیسیپی امریکا میگفتند که در طول بیش از 30 سال که در این دانشگاه تدریس میکنم و دانشجویان زیادی را پرورش دادهام حتی یک بار هم ندیدهام که دانشجو بگوید که میخواهد پس از فارغالتحصیل شدن جذب شرکتهای دولتی شود. ایشان میگفتند که دانشجویان یا تمایل دارند جذب شرکتهای خصوصی شوند یا اینکه کاروکسب کوچکی برای خود راه بیندازند. چنین ذهنیتی نشان میدهد که شرکتهای خصوصی و به ویژه کاروکسبهای کوچک چقدر برای مردم در کشورهای پیشرفته حائز اهمیت هستند به طوریکه نیروی کار آنها را به شرکتهای دولتی ترجیح میدهد.
اما نباید فراموش کنیم که سرپا نگهداشتن یک کاروکسب کوچک و گذر دادن آن از مرحله رشد به منظور رسیدن به مرحله سودآوری، دشواریهای خاص خود را دارد؛ دشواریهایی که البته با اتخاذ شیوهها و سیاستهای درست میتوان آنها را به راحتی پشت سرگذاشت.
تفکر ثروتآفرینی
زمانی که صحبت از مدیریت هزینهها میشود، برخی از مدیران آن را با کاهش تمام هزینهها اشتباه میگیرند. این دسته از مدیران تفکر هزینهیابی دارند و برای آنکه مجموعه خود را به مجموعهای سودآور تبدیل کنند فقط و فقط به دنبال کاهش هزینهها هستند. چنین تفکری پوست سازمان را به استخوانش میرساند تا جایی که سازمان کاملاً ضعیف و نحیف میشود.
عده دیگری از مدیران سود را در درآمدزایی میبینند. هرچند تفکر این مدیران بهتر از دسته قبلی است اما همزمان با رشد درآمدها، هزینهها نیز رشد میکنند که برخی از این هزینهها، هزینههایی نابجا هستند و به همین دلیل، سودآوری سازمان را به تعویق میاندازند یا به کل منتفی میکنند.
اما کاروکسبهایی که در صنعت خود پیشتاز هستند، تفکر ثروتآفرینی دارند. این تفکر همزمان به دنبال ارائه راهحلهایی جهت افزایش درآمد و کاهش هزینههای نابجا است. کاروکسبهای کوچک باید به دنبال پیاده کردن چنین تفکری باشند.
خروج از منطقه راحتی، حتی چند سانتیمتر
مغز ما به گونهای برنامهریزی شده است که ما را از هر آنچه برایمان استرسآور و خطرناک است، دور نگه میدارد. بنابراین مغز تمام تلاش خود را به خرج میدهد تا ما را در وضعیتی قرار دهد که راحت و ایمن هستیم. اما اگر قرار باشد همیشه در این منطقه راحتی باقی بمانیم، نمیتوانیم به فردی تأثیرگذار تبدیل شویم.
به همین دلیل لازم است هر روز کمی از این منطقه راحتی بیرون بیاییم و کارهایی را انجام دهیم که قدری چالشی باشند و ذهنمان را به چالش بکشند. اگر قرار باشد به آنچه داریم بسنده کنیم و دست از تلاش برداریم، نمیتوانیم جهش عمدهای را در زندگی خود تجربه کنیم. کاروکسبهایی که چند مشتری همیشگی دارند و به همانها میفروشند و اقدام به گسترش ارتباطات در شبکه کاری خود میکنند، در بهترین حالت فقط در بازار باقی میمانند یعنی به مرحله رشد و سپس سودآوری نمیرسند. رسیدن به رشد و سپس سودآوری مستلزم این تفکر است که یک ناراضی مثبت باشیم. ناراضی مثبت هیچوقت زمان خود را به غر زدن و گله وشکایت نمیگذراند و در عین حال همیشه میخواهد پیشرفت کند. تنها با چنین تفکری است که یک کاروکسب کوچک قادر است به سود برسد. البته همانطور که اشاره شد خروج از منطقه راحتی به معنای انجام کارهای پرخطر نیست بلکه حتی اگر اقدامی که صورت میگیرد بسیار کوچک هم باشد به تدریج این عادت در ما ایجاد خواهد شد و به مرور سراغ اقدامات بزرگتر و تأثیرگذارتر میرویم.
سبز باشید