موانع رسیدن بازاریابان به رده مدیریت ارشد
همه افرادی که وارد سازمانی میشوند و با جدیت کار خود را آغاز میکنند دوست دارند روزی به بالاترین رده آن سازمان برسند. بازاریابان و فروشندگان نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنهایی که واقعاً با شناخت و علاقه وارد این کار میشوند و به صورت کاری از روی اجبار به آن نگاه نمیکنند همواره مایلند که پیشرفت کنند و پلههای موفقیت را یک به یک بپیمایند.
در این راه موانعی سر راه بازاریابان قرار میگیرد که باعث میشود آنها نتوانند به اهدافی که در ذهن دارند دست یابند. عوامل محیطی که خارج از کنترل ما هستند را که کنار بگذاریم، به برخی از موانع میرسیم که بازاریاب خودش با رویکرد و رفتارش به وجود میآورد.
در این یادداشت سعی شده به کشف این موانع پرداخته شود و راههای از بین بردن آنها نیز مورد بررسی قرار گیرد.
بازاریابان منزلت بازاریابی را پایین می آورند
در یک سازمان شاید هیچ گروهی به اندازه نیروهای واحد بازاریابی و فروش شانس رسیدن به رده مدیرعاملی را نداشته باشد اما بخشی از مشکل نرسیدن به این رده این است که بازاریابان شغل خود را آنقدر نازل و بیارزش میدانند که عملاً برای پیشرفت کردن هیچ رؤیایی ندارند. برخی از بازاریابان فکر میکنند بیلبورد متحرک شرکت هستند و کارشان این است که تخفیفات و پروموشنهای شرکت را به مشتری اطلاعرسانی کند و با این کار باعث شوند مشتری چیزی را بخرد که دوست ندارد. این تفکر درباره بازاریابی کاملاً نادرست است. بازاریابی یک حلقه ارزشآفرین در زنجیره تأمین است که نه تنها برای سازمان بلکه برای مصرفکننده نیز ارزشآفرینی میکند. بازاریابی است که درهای سازمان را به سمت دنیای بیرون باز میکند و بین سازمان و افراد و سازمانهای دیگر ارتباط برقرار میکند.
بازاریابان درباره سایر حوزههای کاروکسب کنجکاو نیستند
کنجکاوی و میل به دانستن و ارتباط برقرار کردن یکی از لازمههای موفقیت در بازاریابی و فروش است. اکثر بازاریابان موفق از این کنجکاوی درونی برخوردار هستند اما تمرکزشان روی مشتریان بیرونی سازمان است. به عبارت دیگر آنها به مشتریان درونسازمانی خود که متشکل از همکاران و مافوقانشان است خیلی توجهی ندارند. این در حالی است که اگر یک بازاریاب میخواهد در سازمان خود پیشرفت کند و روزی مدیرعامل آن شود باید علاوه بر مهارتهای بازاریابی و فروش مهارتهای دیگری نیز داشته باشد. یکی از این مهارتهای مهم آشنایی با مباحث مالی در سازمان است. آشنایی با مباحث حقوقی، تولید، مدیریت منابع انسانی، توزیع و ... همگی برای تبدیل شدن به مدیرعامل یک سازمان ضروری هستند.
بازاریابان و فروشندگان باید جامعیت دانش و مهارتهای خود را بالا ببرند. لازم نیست یک مدیرعامل درباره تمام بخشهای یک سازمان تخصص داشته باشد اما برای آنکه با بخشهای مختلف بتواند ارتباط سازندهای برقرار کند باید حداقل آشنایی لازم را با تمام بخشهای کاروکسب داشته باشد.
مدیران بازاریابی تنوعی را که به هیئت مدیره میبخشند، نادیده میگیرند
نتایج پژوهشی نشان میدهد که مدیران بازاریابی به طور متوسط نسبت به مدیران مالی جوانتر هستند. این ویژگی میتواند نقطه قوت بازاریابان برای تبدیل شدن به مدیرعامل یک سازمان و حضور در جلسات هئیت مدیره باشد زیرا معمولاً اعضای هیئت مدیره سن و سال بالایی دارند اما فردی که در واحد بازاریابی رشد کرده و از این طریق به ردههای بالای سازمان رسیده جوانتر از سایر اعضا است. نیرو، هیجان و ایدهپردازی یک جوان میتواند به مزیت رقابتی او تبدیل شود.
مدیران بازاریابی ریسک نوآوری را به جان نمیخرند
خیلی از بازاریابان و فروشندگان تا رده مدیریت بازاریابی یا فروش را خیلی خوب طی میکنند اما زمانی که به این مرحله از کار خود میرسند کمالطلبی خود را از دست میدهند و دیگر خبری از آن "ناراضی مثبت" نیست. دلیل این امر را میتوان بدین شکل ارزیابی کرد که مدیریت نسبت به ردههای پایینی خود از ثبات بیشتری برخوردار است و شرایط مالی آن نیز به مراتب بهتر است. به همین دلیل خیلی از افرادی که با خلاقیت و نوآوری خود به این رده میرسند دیگر انگیزهای برای اینکه ریسک نوآور بودن را به جان بخرند و پیشرفت کنند، ندارند.
سبز باشید