حس خوب تغییر: درسهایی از انیمیشن کرودها
غارنشینان یا خانواده کرودها نام پویانمایی محصول کمپانی بزرگ دریمورکس است که در سال ۲۰۱۳ و به کارگردانی مشترک کرک دی میکو و کریس سندرز ساخته شده است. داستان این پویانمایی، همانطور که از نام آن برمیآید، درباره یک خانواده غارنشین در دوره ماقبل تاریخ است که تا کنون از محل زندگی خود خارج نشدهاند. پدر همیشه نگران خانواده است و اجازه خروج از غار را به آنها نمیدهد و با تعریف کردن داستانهای ترسناک از دنیای خارج اهل خانواده را از بیرون رفتن منع میکند. اما کرودها با خراب شدن غارشان مجبور میشوند پا به دنیایی فراتر از آنچه فکر میکردند و همیشه میدیدند بگذارند و چیزهای تازهای را تجربه کنند…
کرودها ماجرای با مزه و غلو شدهی خانوادهای پیش از تاریخ و تعاملهای میان آنهاست.خانواده ای 5 نفره که میخواهد از طرفی فرزندانی قوی، شجاع و مستقل بار بیاورد و از طرف دیگر نمیخواهد فرزندان جوان خانواده مرتکب اشتباهات ویرانگر شوند. کرودها روابط صمیمی و محکمی با یکدیگر دارند و ماجرای زندگی آنها به دورانی بر میگردد که برای تدارک ابتداییترین امور روزمره باید همه دست در دست هم داده و کمی ماجراجویی کنند، دورهای که حتی برای تهیه یک وعده صبحانه تمام اعضا باید از خانه بیرون بزنند و در هنگامهای نبردگونه و شبیه مسابقات ورزشی، صبحانه را آماده کنند. فکروذکر پدر خانواده یعنی گروگ، زنده نگهداشتن اوگا، همسر، گرن، مادربزرگ و سه فرزندشان است. چراکه به دلیل خوی وحشی طبیعت هیچ یک از خانوادههای همسایه جان سالم به در نبردهاند. گروگ فردی به شدت محتاط است که هرگز بیگدار به آب نمیزند، او از هر چیز که خارج از کنترلش باشد واهمه دارد. به همین علت است که همواره به خانواده خود گوشزد میکند که کنجکاوی خوب نیست و اصلاً هر چیز جدیدی بد است.
گروگ بی شباهت به پدرهای امروزی نیست او مثل بیشتر پدرها با از خود گذشتگی های فراوان به هر شکل ممکن می خواهد از خانواده اش در مقابل خطرات محافظت کند ، او قوی و وظیفه شناس و البته کمی محتاط و ترسواست. همسر او اوگا نیز دست کمی از پدر خانواده ندارد و همواره سعی می کند خانواده را به هر شکل ممکن در کنار هم حفظ کند او با این شعار خنده دار همسرش هم عقیده است : ترس خوب است ، تغییر بد است. اما تنک که پسر خانواده است موجودی کم هوش است که با وضع موجود کنار آمده و حاضر به تغییر نیست. گرن هم در نقش مادربزگ خانواده علی رغم سن و سال بالای خود زنی چابک و در عین حال ایرادگیر است. اما نقش اصلی فیلم بر عهده اپ، دخترک خرابکار و خیره سر خانواده است که از قوانین خانه سر پیچی می کند و عاشق ماجرا جوئی و کشف چیزهای جدید است.
خانواده گروگ به دلیل طرز فکر پدر خانواده، غیر از ساعات تهیه غذا در غار سرد و نموری که حکم خانه آنها را دارد زندگی میکنند و کار گروگ نیز زنده نگهداشتن آنها است. این جمله ورد زبان گروگ است: "همیشه بترسید، ترس ما را نجات میدهد." خیال گروگ از بابت همه جز دختر بچه شیطان و پر انرژیاش راحت است . اپ، بچهای ماجراجو است که میخواهد از دنیای کسالت آور پدر جدا شود و فضای ناشناخته بیرون از غار را تجربه کند. او یک ناندرتال تمام عیار است که همواره با کله شقیهای خود خانواده را به دردسر میاندازد. سراسر وجود او را ماجراجوئی و میل به تغییر و تحول پر کرده و و با سرک کشیدنهای گاه و بیگاه خود که اقتضای سنش است و با زیر پاگذاشتن قوانین بدوی گروگ می خواهد در مقابل اقتدار والدینش ایستادگی کند، اما پدر همه تلاشش را برای بقا می کند و در مقابل دختر به هر شکلی که شده می خواهد واقعی زندگی کرده و جهان خارج از غار را کشف کند.
ماجرا پیش میرود تا آنکه شرایط زمین عوض میشود و گروگ با مشاهده این تغییرات پی میبرد که غار دوست داشتنی آنها دیگر مکان امنی برای ماندن نیست و باید به اجبار با تغییرات پیش آمده کنار آمد والا کل خانواده از بین خواهد رفت. زلزله ای ناگهانی غار محافظشان را ویران میکند و آنها برای یافتن خانه ای جدید مجبورند با زحمت زیادی از محل زندگی شان به مکانی ناشناخته کوچ کنند. آنها در این راه با مخاطرات زیادی مواجه می شوند، اما آشنایی اپ با مرد جوانی بنام گای سر آغاز دوران جدیدی در زندگی همه اعضای خانواده است. گای یک چادرنشین ماجراجو است که هرچند از لحاظ قوای جسمانی به اندازه کرودها قوی و با بنیه نیست اما به خوبی از قدرت خیال پردازی استفاده می کند و با ایده ها و نظرات جالبش کمکهای زیادی به خانواده کرود می کند.گای با ورود خود به داستان خط قصه را تغییر میدهد. او انسان خلاق و سازندهای است که وسایل دستساز عجیب و غریبش و همچنین بچه خورشید، اپ را شیفته خود ساخته است. کتشافات و نو آوری های او احساسات خانواده را بر می انگیزد، او به آنها آتش و کفش را نشان میدهد و آنها را به سوی سرزمینی به نام فردا می برد. از نظر او گروگ افکار و خیالپردازیهای گای تهدیدی برای خانواده است. اما او مجبور میشود گای را بپذیرد. سفر پر مخاطره کرودها با مکاشفات و ماجراجویی های آموزنده فراوانی همراه است، آنها با اولین های زیادی روبرو می شوند از جمله اولین خانواده متمرکز، اولین سفر، اولین تله گذاری ،اولین آتش، استفاده از اولین کفش، اولین حیوان خانگی ، اولین وسیله ارتباطی، اولین لطیفه، اولین عینک آفتابی و ... . دنیای ترسناک بیرون به تدریج برای خانواده و حتی محتاطترین عضو آن گروگ جذاب میشود.
فیلم پیامی روشن دارد و آن اینکه امنیت ما غار ماست که برای داشتن یک زندگی بهتر باید آن را رها کنیم تا به زندگی بهتری دست یابیم. گروگ یاد میگیرد که هر تغییر و یا چیز جدیدی بد نیست. او بالاخره دل به دریا میزند و با دنیای واقعی روبرو میشود. گای در این مسیر نقش معلم خانواده کرودها را برعهده میگیرد. او به کرودها یاد میدهد که چگونه شکار کنند و شکار نشوند.
در کتاب " چهل گفتار پیرامون ارتقای مهارتهای شخصی در کسب و کار " به قلم اینجانب میخوانیم که دست و پا زدن در قلمروی آسایش موجب میشود که ظرفیتهای درونی ما آزاد نشود و به آنچه سزاوار آن هستیم دست نیابیم. ماندن در قلمروی آسایش، نشانهای از سندرم ترس از موفقیت است. آیا از اینکه کارها را بگونهای که باید و شاید انجام ندهید واهمه دارید؟ و یا شاید قضاوتها و گفته های سایرین در خصوص دستاوردهایتان اهمیت بسیاری برای شما دارد؟ آیا از اینکه به خاطر موفقیت خود مورد بغض و نفرت قرار بگیرید میترسید؟ و یا از اینکه متهم به خودنمایی شوید از بیان و ابراز توانمندیهای خود دوری میجویید؟ ترس از موفقیت عاملی است که موجب میشود بسیاری از انسانها به آمال و آرزوهای خویش دست نیابند. ترس از موفقیت عموما ناشی از ترس افراد از تغییر است. پس با آغوش باز پذیرای تغییر و حس خوب ناشی از آن شویم. برای پذیرش تغییر نیاز داریم تا بیاموزیم و کشف کنیم. تغییر تنها موضوع ثابت در جهان فانی است، اگر تغییر نکنیم از جاده موفقیت باز می مانیم. ترس از آینده، عدم ریسک پذیری و عدم تلاش برای یادگیری از جله موانع تغییر است که باید از سد راه کنار گذاشته شوند.
سبز باشید