تلقین؛ شاهکار ناخودآگاه نولان
«خوشحالم که در دوره و زمانهای زندگی میکنم که نولان در آن فیلم میسازد – ناشناس»
برنده اسکار بهترین فیلمبرداری، بهترین صداگذاری، بهترین صدا برداری، بهترین جلوه های ویژه و نامزد اسکار بهترین طراحی صحنه، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، و بهترین موسیقی متن، حاکی از آن است که تلقین (Inception) یکی از برترین آثار سینمای جهان است. تلقین فیلمی علمی تخیلی و دلهرهآور به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی کریستوفر نولان و محصول سال ۲۰۱۰ است. لئوناردو دیکاپریو، الن پیج، جوزف گوردون-لویت، ماریون کوتیار، کن واتانابه، تام هاردی، دیلیپ رائو، کیلین مورفی، تام برنگر و مایکل کین در این فیلم به ایفای نقش پرداختهاند. دیکابریو نقش یک دزد حرفهای را دارد که با نفوذ به ضمیر ناخودآگاه افراد، افکار آنها را میدزدد. او که در ایالات متحده تحت پیگرد قانونی است، با پیشنهاد پاک شدن سابقهاش در ازای یک کار که غیرممکن به نظر میرسد، روبهرو میشود: «تلقین» یا القای یک ایده به ضمیر ناخودآگاه یک شخص. او استخدام شده تا برعکس کار همیشگی خود را انجام دهد: کاشتن یک ایده در ذهن یک رقیب.
به گمان من شباهت های جالبی بین رویا خوان ها و بازاریابان حرفه ای وجود دارد چرا که از جهاتی هردوی آنها مامور به کرسی نشاندن یک ایده می باشند.
اگرچه نیاز نیست به منشا ایده های خود سفر کنیم، اما درسها و نکاتی هست که می توانیم از فیلم تلقین یاد بگیریم.
1-انگیزه خود را مشخص کنیم:
کاب (با بازی لئوناردو دیکاپریو) یک دزد ماهر در استخراج اسرار ارزشمند مورد نیاز سازمانهای جاسوسی و شرکتهای تجاری و چندملیتی است. توانایی او در این است که هنگامی که دیگران در خواب هستند و ذهنشان در آسیبپذیرترین وضعیت است، اسرار کلیدی آنان را از لایههای پنهان ضمیر ناخودآگاهشان ربوده و در دنیای بیرون از خواب، این اسرار را به خریداران متقاضی عرضه میکند. او یک گروه چیرهدست از روانکاوان و معماران زبردست دارد که همراه او مخفیانه وارد خوابهای دیگران شده و سعی در کشف و ربودن اطلاعات دارند. او به دلیل اقدامات خود در فهرست سیاه سازمان های اطلاعاتی قرار دارد. سایتو یک سرمایهدار بزرگ ژاپنی است که به دنبال حذف رقیبان تجاری خود، بخصوص خانواده رابرت فیشر است. سایتو خود قبلاً مورد هجوم ناموفق تیم آقای کاب قرار گرفته بود و از توانایی آنها در شگفت است، پیشنهاد یک ماموریت ظاهراً ناممکن را به آقای کاب میدهد، و آن این است که به جای این که اسرار ذهن رابرت فیشر جوان را بدزدند، یک اندیشه را درون ذهن ناخودآگاه آقای فیشر بکارند و آن، اندیشه متلاشی ساختن شرکت خودش و پدرش موریس فیشر بعد از مرگ پدرش است. سایتو در عوض قول میدهد که با نفوذی که در آمریکا دارد، کاب را از روی لیست سیاه دولت آمریکا بر دارد، تا او بتواند به آمریکا بازگشته و دو فرزند خویش را دوباره ببیند. کاب که در ابتدا این پیشنهاد را نپذیرفته با انگیزه دیدار فرزندان خود نهایتا این پیشنهاد را میپذیرد. این انگیزه عامل تحریک کاب برای اجرای ماموریت باقی می ماند.
به عنوان یک متخصص در حرفه بازاریابی، باید به انگیزههای در پس ماموریت بازاریابی خود توجه داشته باشیم. از خود بپرسیم که انگیزه من برای ورود به این حرفه چیست؟ این انگیزه می تواند مادی بوده و یا ممکن است فرصت ارتقا و یا فقط انگیزهای شخصی باشد. انگیزه شما هر چه که هست، مطمئن شوید که باید توسط خودتان مشخص و تعریف شود نه انکه عاملی بیرونی آن را دیکته کند. انگیزه ای که از درون خود فرد جوشش کند، موجب میشود تا او تا پایان راه و دستیابی به چشمانداز خود به مسیر ادامه دهد.
2- جذب همتیمیهای شایسته:
اولین گام کاب پس از پذیرش ماموریت خود، یافتن یک متخصص مستعد در ایجاد رویا و معماری ذهن ناخودآگاه است. او بههمین منظور نزد پدرزن خود مایلز میرود که یک استاد برجسته معماری است. مایلز، کاب را یه بهترین و درخشانترین دانش آموز خود آریادن با بازی الن پیج معرفی می کند. آریادن به عنوان معمار، کمک شایانی به کاب میکند و در نهایت او است که با تصمیمات خود عاقبت و سرنوشت ماموریت را مشخص میکند.
نکته بسیار مهم در استخدام اعضای سازمان بویژه پرسنل بازاریابی و فروش این است که تیمی متشکل از افراد با شایستگی های مورد نیاز تشکیل شود، افرادی که مکمل یکدیگر بوده و همسوی اهداف سازمان حرکت کنند. این افراد باید بتوانند در زمانهای عدم حضور مدیران خود، با بهرهگیری از دانش، تجربه و شهود خویش تصمیماتی درست را اتخاذ کنند.
3-توسعه یک برنامه استراتژیک:
بعد از اینکه کاب تیم متخصص 6 نفره خود را ساخت، آنها برای مطالعه ، برنامه ریزی و تمرین ماموریت های خود در یک انباری جمع شدند. بخش زیادی از فیلم به این مرحله مهم و حساس یعنی مرحله برنامهریزی اختصاص یافته است.
هر یک از اعضای تیم عهدهدار ار است، نش برای بیدار کردن آرتور تلاش میکند، آریادن مدل هایی از رویا می سازد و دیگران نیز کارهای دیگر را رتق و فتق میکنند. نقشه استراتژیک به منزله قطبنمایی است که تیم را به هم نزدیک میکند و اهداف و منافعشان را همسو میسازد. به علاوه این نقشه قبل از ماموریت به آنها برای حفظ وحدت و تمرکز در طول رویا کمک میکند.
برنامه ریزی استراتژیک یک عامل موفقیت مهم برای دستیابی به اهداف بازاریابی است. برای آنکه سازمان بداند به کجا خواهد رفت باید بداند اکنون دقیقاً کجا قرار گرفته است. پس از آن باید آنچه میخواهد باشد را به درستی تعریف کرده و چگونگی رسیدن به آن جایگاه را مشخص کند. مستندات حاصل از این فرایند را برنامه استراتژیک سازمان مینامند.
4-پیش بینی چالشهای غیرمنتظره:
برای هر ماموریتی آماده باشید. همانطور که در فیلم شاهدیم، شش متخصص وارد عالم رویا شده و بلافاصله به وسیله یک گروه شبه نظامی که وظیفه محفاظت از رویاخوان –یعنی رابرت فیشر- را عهده دار بودند مورد حمله قرار گرفتند. آرتور (با بازی جردن گردن) در طول مرحله برنامه ریزی، مسئول کشف اطلاعات مهم در مورد رویاخوان بوده است، اما او نکته ای مهم را نادیده گرفته: فیشر که یک رویاخوان است اموزش دیده که از ذهن خود در مقابل عوامل نفوذی و خارجی محافظت کند.
این اشتباه سهوی و به ظاهر کوچک کافی بود که کل تیم را در معرض خطر نابودی چه در عالم خواب و چه در واقعیت قرار دهد.
هرچند برنامهریزی برای هر سناریوی احتمالی تقریبا غیر ممکن است، اما باید با نگاهی جامعنگرانه تحقیقات خود را انجام داد، نقشه راه خود را طراحی، و آن را بارها بررسی کرد. مهمترین کارکرد تحقیقات این است که با فراهم کردن اطلاعات مختلف، ریسک تصمیمگیری را می کاهد.
.
5- انجام ماموریت تا حصول نتیجه:
بر خلاف برنامهریزیهای قبلی، تیم با یک اتفاق ناگهانی مجبور به تفکر و اقدام سریع و تغییر رویه خود به منظور حصول نتیجه و پایان کار می شود. شخصیت آرتور با راهکاری خلاقانه موفق به رها کردن خیال خود برای بیدار کردن دیگر هم تیمی های خود شد. و در مرحله سوم از رویا، کاب و آریادن مجبور به سفر به یک سطح عمیق تر برای تکمیل ماموریت شدند. تمایل آنها برای انجام وظیفه و حصول نتیجه موجب شد که همه هزینه ها و تلاشهای آنها در نهایت به یک موفقیت منجر شود.
در بازاریابی و همچنین در زندگی، به ندرت همه امور طبق برنامهریزیهای ما پیش میرود. از این رو، انجام ماموریت و حصول نتیجه در عین اهمیت میتواند دشوار بوده و در کوتاهمدت حاصل نشود. اما بازاریابی تعهدی بلند مدت است که به تفکر خلاقانه و استراتژیک نیازمند است. ممکن است در هر مرحله از کار و کسب خود و بسته به شرایط پیشآمده به تغییر استراتژی خود نیاز داشته باشیم، اما نباید تا زمانی که ماموریت انجام نشده است، از چشم انداز خود فاصله بگیریم. پس همیشه یک نقشه راه و الگویی جامع برای موفقیت وجود دارد: یا راهی خواهم یافت و یا راهی خواهم ساخت.
سبز باشید