وبسایت شخصی پرویز درگی معلم بازاریابی

عشق به سینما؛ پیشرفت در کسب و‌کار 27 تیر
admin لایک 0 دیدگاه

عشق به سینما؛ پیشرفت در کسب و‌کار

ناصرالدین شاه آکتور سینما نگاهی طنز آلود به تاریخ سینمای ایران و روایتی از شیفتگی به سینما است. میرزا ابراهیم خان عکاس باشی همراه مظفرالدین شده به سفر فرنگ می‌رود و در آنجا به همراه شاه قاجار شیفته‌ی سینماتوگراف می‌شود و سلطان قاجار به محض مراجعت به ایران با اوضاع نابسامان دربار و وضعیت آشفته مملکت مواجه می‌شود. در این میان میرزا ابراهیم خان با مشاهده رنجوری مظفرالدین شاه و اوضاع نابسمان دربار از شاه کسب تکلیف می‌کند و شاه از فراش‌باشی می‌خواهد که عکاسی‌باشی را نزد ولیعهد ببرد اما فراش باشی او را به دوره قبل‌تر و نزد شاه پدر (ناصرالدین شاه) می‌برد. فیلم در بستری از طنز نقل می‌شود، اما دلبستگی به سینما را با زبانی شیرین روایت می‌کند. آنجا که ناصرالدین شاه، دلبسته‌ی یکی از هنرپیشه‌ها می‌شود که در سینما توگراف دیده و برای رسیدن به او حتی عطای حکومت را به لقایش بخشیده و شتابان به دنبال سینما می‌رود. در فیلم مظفرنامه نیز که به روایت بخشی از تاریخ معاصر ایران می‌پردازد، شاهد سفر شاه به فرانسه هستیم. در فرانسه پادشاه را به سینماتوگراف می‌برند که اولین فیلم ساخته برادران لومیر (ورود قطار به ایستگاه) را نشان می‌دهد که در هنگام ورد قطار، شاه به ناگهان می‌ترسد و از آنجا فرار می‌کند. البته زمانی که دولتمردان فرانسه نیز اولین بار این تصاویر را دیده بودند در هنگام فرار  دست وزیر امور خارجه آنها می‌شکند. علاقه به فیلم و سینما به عنوان پدیده‌ای سرگرم کننده و در عین حال آموزنده می‌تواند در آموزش مباحث کسب‌وکار نیز مورد توجه باشد. چه آنکه در مطالب گذشته در همین وبلاگ، این موضوع مورد توجه قرار گرفت.

در ادامه یادداشت دو فیلم مهم سینما و یادگیری‌های خود از آن را مرور می‌کنم.

رانندگی (Drive) محصول سال 2011: خلافکار استراتژیست

رانندگی یکی از فیلمهای بی‌سروصدایی بود که با اکران خود هیاهوی بسیاری به‌پا کرد. حسین امینی در نقش فیلمنامه نویس، توانست رمان جیمز سالیس را جان تازه ببخشد و سینماروها را به مدت 100 دقیقه هیجان‌زده و غافل‌گیر کند. رانندگی فیلمی به شدت جذاب و با داستانی ساده است و می‌تواند به خوبی انتظارات را برآورده کند. داستان حول محور پسری جوان با بازی رایان گاسلینگ است. راننده‌ای حرفه‌ای، که هیچ نامی جز لقب «راننده»، شایسته او نیست. در واقع همه، او را به نام راننده صدا می‌کنند و نام دیگری از او، در فیلم شنیده نمی‌شود. راننده، زندگی خود را از طریق تعمیر خودرو در گاراژ و بدلکاری با اتومبیل، می‌گذراند و به ظاهر او بهترین بدلکاری است که هالیوود به خود دیده است. اما راننده با پایان ساعت کاری خود، شغل شرافتمندانه‌اش را رها و برای گروههای خلافکار کار می‌کند. او با استفاده از مهارت رانندگی خود خلافکاران را به سرعت از محل ارتکاب جرم فراری می‌دهد. راننده در این مورد اصولی دارد از جمله اینکه برای هرکس نباید بیش از یک بار کار کند تا مبادا رد و نشانی از خود برجای گذارد.

اما مرموزترین و جالبترین بخش زندگی راننده، زندگی خصوصی او است. راننده، جوانی سر به زیر، تو دار و بسیار کم حرف است. اما زنی در همسایگی او که همسرش در زندان به سر می‌برد و همراه تک‌پسرش زندگی می‌کند، تنها کسی است که رغبت به حرف زدن با راننده دارد.  داستان پیش می‌رود تا آنکه مرد از زندان رها می‌شود. راننده عاشقانه این خانواده را دوست دارد و به همین سبب تقاضای مرد برای سرقت جهت جبران بدهی هایش را می‌پذیرد. اما در جریان سرقت، مرد مورد اصابت قرار گرفته و کشته می‌شود . این ماجرا سرآغازی بر گرفتاری‌های راننده است.

اما در دو صحنه از فیلم، دیالوگی زیبا از زبان راننده می‌شنویم:

«ببین من برات رانندگی می‌کنم و تو هم پولتو می‌دی، این خودش یه جور تضمینه، فقط بهم بگو از کجا باید شروع کنیم و بعدش کجا باید بریم. وقتی اونجا رسیدی من بهت 5 دقیقه وقت می‌دم، تو این 5 دقیقه ممکنه هر اتفاقی بیفته و خب مسلَمه که مسئولش خودتی. وقتی داری فرار می‌کنی من نمی‌تونم بشینم و تماشا کنم، من اسلحه هم ندارم، من فقط می‌رونم ..."

 

نکته: خودآگاهی و داشتن استراتژی، در هر کاری اهمیت دارد

راننده با اصول محکم و قاطعانه خود، احساسی از قدرت و تأثیرگذاری را به مخاطبانش منتقل می‌کند. تأثیر کلام او، ناشی از وجود اطمینان به خویشتن است. او دقیقاً می‌‌داند که باید چه کار کند و مهم‌تر آنکه می‌‌داند که چه کارهایی نباید بکند. این نکته در دیالوگ فوق مشخص می‌شود. او می‌داند که بهترین راننده شهر است و رودست ندارد. اما از طرفی با اصول خود و مشخص کردن مرزهای کاریش به نوعی تعهد، و وفاداری‌اش را منتقل می‌سازد. خودآگاهی و آگاهی داشتن نسبت به توانمندیها و نقاط ضعف، بستر توسعه است. در واقع نخستین قدم در راه تغییر و رسیدن به هدف، آن است که حقیقت وجودی خود را پذیرفته و به خودآگاهی برسیم. به بیان مولا علی (ع)؛ "بی‌گمان این روش که انسانی، مأموریت و مسئولیت خویش را ضایع کند و درگیر کاری دیگر شود که مسئولیت و توانش با دیگران است، ناتوانی آشکار است". لذا خودآگاهی سرلوحه‌ی تعالیم اخلاقی و حتی تجاری است. کسانی که دچار سندرم خودفراموشی باشند، راه  به جایی نمی‌برند چرا که نمی‌دانند به کدام طریق در امور وارد شوند و چه مراحلی را طی کنند.

 

یازده یاز اوشن (Ocean's Eleven) – محصول سال 2001: همراهان

یازده یار اوشن، فیلمی به کارگردانی استیون سودربرگ محصول سال ۲۰۰١ امریکا است این فیلم اولین فیلم از سری فیلمهای اوشن است که از بازیگران اصلی آن می‌توان به جورج کلونی، برد پیت، مت دیمون، اندی گارسیا، جولیا رابرتز، برنی مک، دان چیدل، کاسی افلک، اسکات کان و الیوت گولد اشاره کرد. یازده یاز اوشن فیلمی با ریتمی سریع و چشم‌نواز است که بدون پیرایه و پیچیدگی و درنهایت سادگی برای مخاطب روایت می شود. داستان فیلم از این قرار است که "دنی اوشن"، نقشه می‌ریزد تا به همراه یار شفیق قدیمی اش یعنی "راستی رایان"،150 میلیون دلار از گاوصندوق زیرزمینی سه تا از بزرگ‌ترین کازینوهای لاس‌وگاس سرقت کنند. این دو، 9 خلافکار دیگر را نیز که هر یک در زمینه‌ای تخصص دارند استخدام می‌کنند تا در اجرای این نقشه کمک‌شان کنند. درونمایه فیلم در خصوص، گروهی با رهبری یک نفر است، که آدم‌های مختلف را براساس توانایی‌ای که دارند انتخاب می‌کند. در سکانسی متمایز از فیلم شاهد مکالمه ای میان دو شخصیت اصلی بر سر انتخاب گروه هستیم. زمانی که دنی اوشن، از راستی می‌خواهد که او نظرش را در خصوص چگونگی تشکیل تیم کاری بیان کند:

"خوب چیزی که به ذهنم میرسه اینه که تو دنبال آدمایی مثل ایوان بوسکی (یکی مشهورترین دلالان بورس و مغزهای اقتصادی)،  جیم براون (فوتبالیست با سابقه و بازیگر شناخته شده)، جترو (کمدین)، لئون اسپینکز (مشت‌زن افسانه‌ای)، و الا فیتزجرالد بزرگ (آوازه‌خوان معروف) هستی!»

 

نکته: هيچ انساني كامل نيست. مدیریت در یک مفهوم خود، كار با ديگران و توسط ديگران تعريف گرديده است. یازده یار اوشن، فیلمی در ستایش کار تیمی و بهره‌گیری از تخصص های مکمل است. این موضوع در دیالوگ فوق و آوردن مثال از افراد مشهور و با مهارتهای مختف روشن می‌شود. تیم‌های موفق کاری، جهت حركت و اولويتها را روشن و شفاف ميكنند و همه اعضا را در راستاي هدفهاي مشترك بسيج ميكنند. بگونه ای که اعضا بدون تردید و دودلي به جلو حركت ميكنند. مهارتهای و شایستگی های مکمل و گاه متضاد را در کنار هم قرار دهید. مثل معروفي ميگوید که اگر دو نفر در سازماني مثل هم فكركنند، يكي ازانها اضافي است. نگاه کردن به یک جهت با نگاه های متفاوت را تمرین کنیم.

 

سبز باشید

 

درباره وبلاگ
من نوشتن را دوست دارم هر روز می نویسم .با بنیان گذاری TMBA و زیر مجموعه های آن شامل : آموزشگاه بازارسازان،شرکت نوربیز، کانون تبلیغاتی ضمیر بازار، مجله بازار یاب بازارساز، مجله TMBA، انتشارت بازاریابی، فروشگاه کتاب، دپارتمان مشاوره، دپارتمان تحقیقات بازاریابی و... سعی کرده ام با همراهی همکارن صمیمی در نهایت توان در خدمتگزاری به جامعه کار و کسب ایران بکوشم.