بازاریابی اجازهای در پرتو آقا اجازه
اجازه گرفتن یکی از زیباترین آموزههای دوران دبستان بود. اگر سوالی داشتیم باید دست بلند میکردیم و از خانم یا آقای معلم اجازه میگرفتیم.
اگر میخواستیم ازکلاس خارج شویم باید اجازه میگرفتیم واگر اظهارنظری داشتیم بدون اجازه معلم نمیتوانستیم بیان کنیم.
این رفتار قشنگ ادامه یافت اما در دوران بزرگسالی کمرنگتر شد، در جلسات سازمانها معمولا با کسب اجازه رییس جلسه صحبت میکنیم، اما گاهی هم بعضی بدون کسب اجازه و در وسط صحبتهای فرد دیگر شروع به صحبتکردن میکنند.
تلفن همراه اختراع شد و یک گام دیگر اختراع بزرگ گراهامبل بهکمک ارتباطات بشر آمد، اما تکنولوژی با رفتار بشر میتواند جنبه مثبت یا منفی داشته باشد. مثل همان مثال قدیمی چاقو که میتواند برای پوستکندن میوه باشد، برای جراحی باشد یا متاسفانه برای قتل. ایراد از چاقو نیست، ایراد از من بشراست که ازآن چگونه استفاده کنم. یا دینامیت برای نابودکردن سنگ و شکافتن کوه و ساختن جاده بکار میرود یا برای کشتار؟ ایراد از دینامیت نیست، ایراد از من بشر است که از آن چگونه استفاده کنم.
تلفن همراه ابزار ارتباطی قوی است و امکاناتی نظیر پیامک در سهولت این ارتباط بسیار کارآمد عمل میکند (البته از نقائص مخابرات بگذریم) اما همین پیامک وقتی که در یک روز بهصورت مکرر برای تبلیغات سازمانهایی استفاده میشود که بدون دستهبندی مخاطبان هدف بهصورت بیبرنامه شما را هدف قرار میدهند، برایتان آزاردهنده میشود. از فروش مانتو و کفش تا دیگ بخار و کاشی و سرامیک،... و شما به فکر فرو میروید که آیا من باید این تمام این پیامکها را دریافت کنم؟ آیا کسی از من اجازه گرفته است؟
میخواهید ازامکانات وایبر استفاده کنید تا بر بستر اینترنت، ارتباطات تلفنی خود را سامان دهید. اما به ناگهان متوجه میشوید که بدون اجازه از شما چپ و راست گروههایی تشکیل میشوند که شما هم عضو آنها هستید و...
ادامه این مطلب را در کتاب "بازاریابی و زندگی با خاطره" بخوانید.
سبز باشید