وبسایت شخصی پرویز درگی معلم بازاریابی

سندرم‌های جدید در کسب وکار 27 تیر
admin لایک 0 دیدگاه

سندرم‌های جدید در کسب وکار

در کتاب 40 گفتار پیرامون مدیریت و رهبری در کسب وکار می‌خوانیم که آسیب‌شناسی مسائل و موضوعات مبتلا به سازمان یک ضرورت است این ضرورت را کارشناسان و متخصصان  سازمانی درک و در قالب چارچوبی به نام سندرم یا اختلال سازمانی تدوین کرده‌اند. سندرم، آمیزه‌ای از علایم و نشانه‌ها است که در کل اختلالی خاص را نشان می‌دهند. هر سازمان در برخی مقاطع زمانی ممکن است هم‌‌‌چون ارگانی زنده دچار مجموعه‌ای از معضلات یا اصطلاحاً سندرم‌های سازمانی شود. در آن کتاب دست‌کم با 15 سندرم آشنا شدیم. در این یادداشت چند مورد دیگر از اختلالات سازمانی را مورد بررسی قرار می‌دهم.
•    سندرم خود‌ویرانگری یا ایمپاستر (imposter syndrome)
سندرم خود‌ویرانگری از جمله اختلالات شایع در میان منابع انسانی سازمان است بویژه این اختلال در میان افراد شایسته سازمان بیشتر به چشم می‌خورد. افراد مبتلا به این سندرم به همان اندازه که دیگران آنان را موفق و باذکاوت می‌دانند، خود را تصور نمی‌کنند و علی‌رغم پتانسیل بالا و تیزهوشی و توانمندی مثال‌زدنی باز به قابلیت‌های خود باوری ندارند و چنین فرض می‌کنند که دیگران از سر دلسوزی و یا فریب، آنها را می‌ستایند. لذا مقصود از سندرم خود‌ویرانگری مجموعه‌ای از احساسات منفی و نادرست در‌خصوص عدم کفایت است. این افراد دچار عارضه ترس از موفقیت هستند و اگر احساس کنند که موفقیتی نصیبشان نخواهد شد و یا از عهده انجام کاری برنمی‌آیند، به سادگی آن را کنار می‌گذارند. سوزان مرسیر عضو هیئت مدیره یکی از شرکت‌های تبلیغاتی بزرگ، از جمله افراد نسبتاً مشهوری بود که با تصور باطل اینکه از عهده انجام کار خود برنمی‌آید، از سمت خود کناره‌گیری کرد. اما پس از پی بردن به عارضه‌ای که دچار آن بود (سندرم خود‌ویرانگری افراد موفق) به مبارزه علیه آن اقدام کرد و به عنوان مشاور تغییر رفتار، کوشید تا این اختلال را در خود و دیگران ریشه‌کن کند. گفته می‌شود که سندرم ایمپاستر از شایع‌ترین عارضه‌های مبتلا به نیروهای شایسته سازمانی است که در عملکرد و بهره‌‌‌وری آنان تأثیر مخرب دارد. این افراد هوش و استعداد خود را انکار می‌کنند و به‌جای به چالش کشیدن خود، مسیر کم‌دردسر را انتخاب می‌کنند. این افراد رفته‌رفته جسارت خود را در بیان آزادانه ایده‌ها و خلاق‌اندیشی را به دلیل ترس از مورد‌پذیرش قرار نگرفتن از دست می‌دهند. مبتلا‌یان به سندرم خودویرانگری کمال‌گرا بود، و همواره در اندیشه عالی بی‌نقص بوده هستند آنها خود را بابت موفقیتها وکامیابی‌هایشان تحسین نمی‌کند و از انتقادات سرخورده می‌شوند


•    سندرم فرانکنشتاین
فرانکنشتاین موجودی عجیب و دست‌پرورده‌ی علم است، مردی زشت‌‌روی و پلشت که بدن تکه‌تکه و چهل‌پاره دارد. او حیات خود را از آزار و کشتار بدست می‌آورد. اصطلاح فرانکنشتاین در ادبیات فلاسفه و اندیشمندان مشهور مثل هایک و خرید من به چشم می‌خورد. اما بیشترین تبلور آن در داستانی جذاب به قلم ماری شلی انعکاس یافته‌است. ویکتور فرانکنشتاین از خانواده اصیل سوئیسی است که از کودکی حس قدرتمند از کنجکاوی دارد. او علاقه بسیاری به مشاهده و کشف و شهود دارد تا این که با مشاهده‌‌ی برخورد صاعقه با درختی، پی به قدرت نیروی الکتریسته می‌برد. او به نیروی برق علاقمند می‌شود و تحقیقات علمی خود را در این زمینه ادامه می‌دهد. در این بین با یک پروفسور علوم باستانی آشنا می‌شود و او را ترغیب به تلفیق میان دانش الکتریسیته و علوم باستانی و دیرینه‌شناسی می‌کند. فرانکنشتاین به دنبال راهی برای حیات دوباره مردگان است. نتیجه تلاش این دو دانشمند دیوانه به خلق موجوداتی وحشتناک و 5/2 متری می‌انجامد که شرارت خصیصه اصلی او است. به‌گونه‌ای که حتی خالق او نیز از پس کنترلش بر‌نمی‌آید. موجودی که از قسمت‌های بدن مردگان ایجاد شده ،اما حیات زندگان را به خطر انداخته است. سندرم فرانکتشاین در ادبیات سازمان نیز به چشم می‌خورد. همانطور که می‌دانیم سازمانها پدیده‌ای انسانی و دارای احساس هستند که بزرگ‌ترین اختراع بشر محسوب شده، بوسیله‌ انسان‌ها اداره می‌شوند. سازمانهای دچار سندرم فرانکنشتاین اما فاقد روحیه انسانی بوده و انسجامی در آنها به چشم نمی‌خورد به گونه‌ای که مشتریان را دچار وحشت می‌کنند و فعالیت‌های این قبیل سازمانها بسیار ضد‌و‌نقیض و ناهماهنگ با راهبرد سازمان است.
رأس این سازمانها نمی‌داند که بدنه، در حال انجام چه‌کاری است و تناقضی آشکار میان گفتار و کردار آنها مشاهده می‌شود. برای مثال سازمان، شعار مشتری‌نوازی سرمی‌دهد، اما فعالیتهای آن کاملاً مبتنی بر سودآوری است. این قبیل سازمانها فاقد احساسات بوده و نیازهای هیجان مشتریان خود را نادیده می‌گیرند. سازمانها دچار سندرم فرانکنشتاین، از هوش سازمانی بی‌بهره بوده و قادر به رصد محیط رقابت و شنیدن صدای بازار نمی‌باشند.


•    سندرم رفاه‌زدگی (the welfare state syndrome)
این سندرم بیشتر سازمانهایی را دچار می‌کند که هیچ تهدیدی حیات آنها را به خطر نمی‌اندازد. سازمانهایی نظیر سازمانهای دولتی، دانشگاهها و یا شرکتهای دارای بودجه عمومی‌ که دچار فرهنگ از‌خودراضی بودن هستند. در این‌گونه سازمان‌ها بیشتر تلاش می‌شود که کار نادرستی صورت نگیرد، تا آنکه کار درست انجام شود. این سازمان‌ها حالتی منفعل داشته، ایده‌ای از خود ندارند. به علاوه آنکه فرهنگ ریسک‌پذیری و مسئولیت‌پذیری در آنها جایگاهی ندارد، به گونه‌‌ای که خطاها را به گردن سیستم و قوانین می‌اندازند.
•    سندرم جنگ‌های داخلی (civil war syndrome)
این سندرم برگرفته از جنگ‌های داخلی در آمریکا و حاکم شدن دیدگاه تقابل ایده‌ها است. در این جنگ ها هر آن که در جنگ داخلی اعلام موضع نکند از هر حقی محروم و آماج تهمت‌ها قرار می‌گرفت. به همین دلیل جامعه دچار انشقاق بود. سازمانها‌ی دچار سندرم جنگ‌های داخلی به دو جناح مخالف تقسیم می‌شوند که هر یک منافع و ایده‌هایی متضاد دارند و ارزشهای خود را ترویج می‌دهند. اقتراق روشنی میان ارکان مختلف سازمان مشاهده می‌شود. البته این تنش‌ها به شرط مدیریت صحیح می‌تواند به پویایی سازمانی بیانجامد. اما مدیریت ناکارآمد آن موجب بروز عارضه‌های دیگر از قبیل سندرم زمین‌گیری و یا فلج سازمان می‌شود.

 

سبز باشید

درباره وبلاگ
من نوشتن را دوست دارم هر روز می نویسم .با بنیان گذاری TMBA و زیر مجموعه های آن شامل : آموزشگاه بازارسازان،شرکت نوربیز، کانون تبلیغاتی ضمیر بازار، مجله بازار یاب بازارساز، مجله TMBA، انتشارت بازاریابی، فروشگاه کتاب، دپارتمان مشاوره، دپارتمان تحقیقات بازاریابی و... سعی کرده ام با همراهی همکارن صمیمی در نهایت توان در خدمتگزاری به جامعه کار و کسب ایران بکوشم.