یادگیری بازاریابی و فروش خدمات از آقای مولوی
بارها تأکید کردهام که دانشگاه بازار، آموزگاران شایستهای دارد و برای ما دانشجویان همیشگی این بازار آموزههای فراوانی است که از این اساتید واقعی دنیای کسب و کار فراگیریم. بارها تأکید کردهام که تفاوت زیادی است بین داشتن مدارک تحصیلی بالا و داشتن سواد. بدیهی است اگر هر دوی اینها با هم باشند بسیار عالی خواهد بود. اما یادمان باشد ملاک در دنیای کسب و کار سواد و نتیجهگرایی با بهرهگیری از پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است.
روز پنجشنبه مورخ 19/02/92 از صبح تا ساعت 15 در خدمت هیئت محترم مدیره شرکت رامک در شهر زیبای شیراز بودم قرار بود ساعت 15 به سمت کرمان حرکت کنم تا جمعه سمینار کاربرد هوش مدیریتی در بازاریابی و فروش را توسط شرکت پرتوان فرداسازان سبز کرمان در آن خطه برگزار کنیم که به لطف الهی برگزار شد.
از مهندس فاطمیان عزیز مدیر فروش شرکت رامک درخواست کرده بودم وسیله نقلیه برای مسیر شیراز-کرمان را تهیه کنند.
ده دقیقه به زمان مقرر حرکت، آقای مولوی راننده شریف پیمانکار شرکت رامک آماده حرکت بود.
با نگاه اولیه به اتومبیل ایشان که همان زبان اندام است به دقت و تمیزی او پی بردم. میدانیم که ما در ارتباط با مشتریان از سه زبان بهره میگیریم زبان کلامی- زبان بدن و زبان اندام سازمان (که همان در و دیوار و اتومبیل و ... است).
آقای مولوی انسانی مودب- خونگرم- صمیمی و بسیار حرفهای بودند. ایشان با خوشامدگویی شایسته و توکل به خدا حرکت کردند. همان ابتدا توضیحات خوبی در خصوص مسیر ارائه کردند فرمودند ما 600 کیلومتر را باید طی کنیم که هر بخش آن از زیباییهای خاص برخوردار است.
گفتند ایکاش ایرانیان عزیز ابتدا کشور خودشان را خوب میگشتند سپس به سفرهای خارجی میرفتند.
آقای مولوی تمام اصول بازاریابی و فروش خدمات را بخوبی بکار میگرفت وسایل پذیرایی شامل چای فرد اعلاء با نبات، آب معدنی و ... را همراه با ظروف بسیار تمیز مهیا کرده بودند و از من میخواستند هر زمان که اراده کردم بگویم. تا پذیرایی انجام شود. در طول مسیر چند بار در خصوص نحوه رانندگی نظرم را پرسیدند و گفتند بزرگترین آرزویم این است که مسافران عزیزم از سفر لذت ببرند و شاد باشند. در طول مسیر توضیحات خوبی برای هر منطقه دادند و درختهایی را که نمیشناختم همراه با فواید آنها برایم معرفی کردند و ویژگیهای هر یک از شهرهای مسیر را بازگو کردند. ایشان مسیر شناسی خوبی داشتند. خودشان را با مخاطبشان تنظیم میکردند و اصول شناسایی، شناساندن و خشنودی را به نحو احسن بکار میگرفتند.
آقای مولوی دانشگاه نرفته بود. درس بازاریابی نخوانده بود اما استاد دانشگاه بازار بود. بیائید یکبار دیگر تعریف بازاریابی را با هم مرور کنیم.
بازاریابی عبارت است از کسب خشنودی مشتری با استمرار در سودآوری و رفتار منحصر بفرد در صنعت با رعایت منافع زنجیره ارزش آفرینی و جامعه، با شناسایی جامع کلیه عوامل موثر در کسب و کار و شناساندن شایسته وجوه تمایز و مزیت رقابتی به مخاطبان هدف به نحوی که مشتری را خشنود سازدو منجر به خریدهای بعدی او بشود و همچنین سفیر و مبلغ ما در نزد سایرین باشند.
اعتراف میکنم آقای مولوی تمام نکات فوق را به نحو شایسته پیادهسازی کردند.
سبز باشید