مدیران بخوانند: درسهایی از کمپانی آرزوها
کمپانی سرگرمیسازی دریمورکز همواره شانه به شانهی پیشرفتها در عصر دیجیتالیسم پیش رفته و قلمروهای تازهای را به روی دنیای شگفتی و رویا گشوده است. دریمورکز همواره توانسته از کاه، کوه بسازد. این شرکت در پرورش ایدهها ید طولایی دارد و قادر است با داستانهای ساده، حماسهای بزرگ خلق کند.
فیلمهای دریمورکز با چاشنی افسانه، تعریفی تازه از ماجراجویی و غیرقابل پیشبینی بودن را ارائه میکنند. دریمورکز هرچند جوانی 20 ساله و به نظر بیتجربه است اما به لطف دو جایزه اسکار وچند جایزه جهانی دیگر، میتوان آن را در زمرهی بزرگان صنعت فیلمسازی دانست. نشان تجاری دریمورکز که پسرکی ماهیگیر را روی قرص ماه به تصویر کشیده است، به خوبی بیانگر رسالت این شرکت در بلندپروازی و خیالپردازی است. دریمورکز بهعلاوه تاجری کارآزموده است و مضامین فیلمهای آن میتواند در دنیای تجارت راهگشا باشد. با این مقدمه به سراغ برخی از فیلمهای دریمورکز و آموزه های آن برای دنیای تجارت و عرصه مدیریت میرویم.
• مورچهای به نام زی (Antz): ایجاد تفاوت، با متفاوت بودن آغاز میشود
دوربین با حرکتی آرام نمای کلانشهری بیسر و ته و غبارگرفته را به تصویر میکشد و راوی که از قضا شخصیت اول داستان است، شروع به نقل داستان زندگی خود میکند. دوربین اندک اندک از فضای شهری جدا میشود و به علفزار و لانه زیرزمینی مورچهها میرسد. فیلم «مورچهای به نام زی«، روایتگر یک مورچه کارگر است که از وضعیت نابسامان خود نالان است. او از کار خود رضایت ندارد و خود را شایسته کارگری نمیداند. زی در بخشی از فیلم با خود میگوید:" اساساً خداوند من را برای کارگری نیافریده، چون اصلاً رمق این کار را ندارم، شاهد آنکه هنوز نتوانستهام 10برابر وزن خود را بلند کنم!".
داستان زی، روایتی از دنیای بیرون و درون و ماجراها و حواشی یک مورچه ناراضی است. زی به دنبال هدفی بسیار والا است و هرگز در چارچوبهای جامعه مورچهای خود نمیاندیشد. او درگیر نوعی نارضایتی مثبت ومولد است و میکوشد تا با کنجکاوی وصفناپذیر خود، از لباسی که به جبر محیط بر تن او شده، رها شود. دست آخر، ارادهی محکم زی موجب میشود تا او بتواند ناجی مردمان شهر مورچهای باشد و آنها را از نابودی و مرگ حتمی حفظ کند. در قامت یک مدیر باید بدانیم که هرگز نخواهیم توانست موجآفرین باشیم، مادامی که تصمیمی هوشمندانه برای متمایز بودن نگیریم. همرنگان جماعت بیشتر اسیر موج هستند، اما افراد هوشمند مثل زی، موجساز و موجسوارند.
• عزیز مصر: نمیتوان بیعدالتی را نادیده گرفت
عزیز مصر روایتگر شاهزاده مصری، موسی است. این انیمیشن را به نوعی میتوان روایتگر بخشی از زندگی موسی پیامبر دانست که در دوران ظلم و جور فرعون مصر توسط مادر خود و از بیم کشتهشدن به آب نیل سپرده شد، اما از سر تقدیر خداوند توسط خانواده سلطنتی ازآب گرفته شد و در رفاه کامل پرورش یافت. موسی با پی بردن به هویت خویش و با دریافت ندای الهی فهمید که سرنوشت مردم کشورش به او بستگی دارد. او نمیتوانست چشمان خود را بر روی بی عدالتیها ببندد. بنابراین خداوند به او الهام کرد که از کاخ خروج کرده و مردم خود را از چنگال بیعدالتی رها کند. موسی در قامت یک رهبر توانمند با گذشتن از رفاه و آسایش ظاهری خویش کوشید تا مردمان خود را به سرمنزل مقصود هدایت کند. او نمیتوانست چشمان خود را به روی تبعیض وبیعدالتی ببندد، چرا که تبعیض را عامل تباهی یک ملت (سازمان) میدانست. تبعیض آفت یک سازمان است و میتواند ریشههای سازمان را بخشکاند. رهبران توانمند به این اصل واقف هستند و میکوشند تا بیش از پیش شفافیت را حکفرما کرده و نظام دیوانسالاری را به چالش بکشند.
• شرک: نمیتوان به نگاه اول اعتماد چندانی کرد
شخصیت شرک برگرفته از شخصیتی واقعی به نام مائوریس تیلت است. مردی ملقب به «فرشته فرانسوی» که بسیار زشترو اما خوشقلب، قدرتمند و فوق العاده باهوش بود، به نوعی که به 14 زبان مسلط و در نویسندگی و ورزش کشتی سرآمد بود. این شخصیت فرانسوی مبتلا به نوعی بیماری نادر بوده که چهره او را نازیبا کرده بود. هماکنون ماسکی از چهره او در یکی از موزهها نگهداری میشود، که بعدها الهامبخش تصویرپردازان شرک شد. شخصیت اصلی داستان این فیلم، غولی بیآزار وسبزرنگ به نام شرک است که در گوشهای از جنگلی سرسبز گذران عمر میکند. اما پادشاه بدجنس با فرستادن موجودات عجیب، آرامش او و جنگل را برهم زده است. شرک در مسیر داستان پرفراز و نشیب خود به شاهزاده فیونا میرسد. زمانی که شاهزاده فیونا انتظار دیدار او را میکشد، در خیال خود مردی خوش سیما و شوالیهای در لباس رزم براق و اسبی سفید را مجسم میکند، اما به ناگهان با غولی چاق و بدترکیب مواجه میشود. شرک هم از این دیدار ناامید میشود، چرا که با شاهزاده خانمی زیبا مواجه میشود که در نگاه اول هیچ نقطه مشترکی با هم ندارند. اما زمانی که این ارتباط طولانیتر میشود، شاهزاد فیونا کم کم میفهمد که شرک چه قلب مهربانی در سینه دارد و شرک هم متوجه میشود که فیونا بسیاری از عادات شرک را دارد. آنها در نگاه اول هیچ فصل مشترک نداشتند، اما رفته رفته فهمیدند که رفتارهای مشترک بسیاری دارند و میتوانند زندگی سعادتمندی با یکدیگر داشته باشند.
مدیران توانمند همواره عادت دارندکه شانس یا فرصت دومی را نیز در اختیار دیگر افراد قرار دهند. آنها میدانند که کارکنانشان انسان هستند و ممکن است که به اقتضای طبیعت خود، گاه روز خوبی را پشت سر نگذاشته باشند. به عبارتی آنها تفکر صفر و یکی ندارند. بنابراین میدانند که نباید براساس نگاه اول قضاوتی عجولانه کرد و یا گرفتار خطای هالهای شد.
• چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم: تهدید یک فرصت بالقوه است
داستان این فیلم در خصوص یک وایکینگ نوجوان به نام هیکاپ است، که در دهکدهای زیبا به همراه قیبله خود گذران عمر میکند. مردم این دهکده با خطری بزرگ مواجهند و همواره در معرض حملات اژدهایان قرار دارند و دلیرانه با آنها به جنگ میپردازند. هیکاپ جوانی نحیف اما خوش فکر است که توانایی بدنی لازم برای مقابله تن به تن با اژدهایان را ندارد. در این میان اژدهایی به نام خشمشب از همه دیگر هم نوعان خود خطرناکتر و بزرگ جثهتر است، به گونهای که هیچ یک از اهالی دهکده تاکنون نتوانسته او را بکشد. داستان ادامه مییابد تا جایی که رئیس وایکنیگها، پدر هیکاپ، خشمشب را به طور اتفاقی به دام میاندازد. اما اژدها به محل نامشخصی فرو میافتد. پس ازمدتی هیکاپ خشمشب را مییابد و با او طرح دوستی میریزد. هیکاپ با هوشمندی به نقاط ضعف اژدها پی میبرد و میفهمد که اژدهایان بخت برگشته اصلاً خطرناک نیستند، بلکه در جستوجوی لقمهای غذا تن به نبرد میدهند. او به کمک تعامل و ارتباط با اژدها میفهمد که مردم دهکده برداشت درستی از آنها ندارند، به گونهای که میتوان اژدها را حتی به عنوان حیوان خانگی مورد استفاده قرار داد.
واقعیت این است که مدیران شایسته قادرند به پدیدهها از زوایای مختلف نگاه کنند به گونهی که یک تهدید یا رقابتی منفی، میتواند در نگاهی جامعتر، فرصتی مناسب برای تعامل و ارتقا باشد. لذا آنها همیشه دو روی سکه را میبینند. در پایان توصیه میکنم که با تهیه شمارههای اخیر مجله توسعه مهندسی بازار، مقالاتی بیشتر در خصوص ارتباط دنیای سینما و بازاریابی را مطالعه فرمایید.
سبز باشید