روز پدر در TMBA با حضور پروفسور مسعود حیدری
از زمان کودکی نام پروفسور مسعود حیدری را از پدرم شنیده بودم که همیشه از ایشان به نیکی و بزرگی یاد میکردند، ما یک نسبت فامیلی با هم داریم. خواهر استاد، عروس خانواده درگی هستند. وقتی دانشجوی کارشناسی ارشد شدم، پروفسور حیدری استادم بودند و از همانجا بیشتر شیفته رفتارشان شدم ، بعدها افتخار این را پیدا کردم که در سازمان مدیریت صنعتی به عنوان مدرس با این بزرگ همکار شوم و هنگامی که TMBA در دی ماه سال 83 متولد شد، پروفسور مسعود حیدری اولین نفری بودند که با بزرگواری عضو هیأت علمیمان شدند. وقتی به همراه دوست عزیزم محمد حسین غوثی کتاب اصول، فنون و هنر مذاکره با نگرش بازار ایران را نوشتیم، استاد پیشگفتار مفصلی برای کتاب نوشتند که به تنهایی ارزش یک کتاب پرمحتوا را دارد و البته ما هم سعی کردیم با تقدیم کتاب به این بزرگوار اندکی از حق شاگردی را ادا کرده باشیم.
پروفسور مسعود حیدری پدر اصول و فنون و هنر مذاکره ایران، امروز در خانه خودشان TMBA همراه ما بودند و با سخنان زیبایشان شادیمان را افزون کردند. امیدوارم سایه این الگوی معلمی بر سرمان مستدام باشد.
در سال گذشته در این مراسم پروفسور احمد روستا حضور داشتند. از تمام بزرگان که انگیزه بخش شاگردانشان هستند سپاسگزارم.
- پدرم ایرج درگی است؛ کشاورزی جدّی، فهیم و متفاوت. زمانی که دوم دبستان را باید شروع میکردم به علت کم بودن تعداد دانشآموزان در روستای درگ، از سوی آموزش و پرورش معلم برایمان نفرستادند. چند نفر از بچهها همان موقع دوران تحصیلشان تمام شد. اما پدرم که میخواست فرزندانش درس بخوانند ما را به روستای سیمیار که حدود 2 ساعت پیاده با روستای ما فاصله داشت برد (درگ و سیمیار از روستاهای رودبار و الموت هستند ) و در آنجا اتاقی گرفت و خانوادهاش را مستقر کرد تا فرزندان بیسواد نمانند و آن هنگام نمیدانستم خودش چقدر سختی میکشد که باید در روستای درگ بماند تا کشاورزی و دامداری را حفظ کند و تمام زحمات به دوش خودش باشد و خانوادهاش در روستای دیگری باشند.
خدا رحمت کند پدربزرگ و مادربزرگم را که سوم و چهارم ابتدایی را در منزل ایشان در تهران درس خواندم تا پدرم بتواند خانه کوچکی در شهر خودمان بنا کند و باز هم خانواده در شهر باشند و پدر در روستا . بگذریم، این داستان مفصل است؛ بیائید با هم شعری در وصف پدر بخوانیم:
ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من
ای پناه گریه ی خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار
ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای
در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و پایدار
می برم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی ای روشن تبار
مهربانی از تو مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی
عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
سبز باشید