۶ درس از فیلسوفی که امپراتور شد
همچون دماغه ای باش که همواره امواج را می شکند: او محکم و استوار می ایستد، در حالی که هیاهوی امواج به سرعت فرو می نشیند. «چقدر بد اقبالم که چنین اتفاقی برایم افتاد!» به هیچ وجه این طور نیست؛ در عوض بگو: «چقدر خوش اقبالم که این اتفاق موجب تلخکامی ام نشد؛ نه از امروز می ترسم و نه از فردا بیمناکم.» این اتفاق ممکن بود برای هر کسی پیش آید، ولی هر کسی نمی توانست بدون تلخکامی آن را از سر بگذراند – گزیده ای از تاملات مارکوس اورلیوس
از امپراتوران بزرگ روم بود تا بدانجا که او را یکی از «پنج امپراتور خوب» برمیشمارند. در ۲۶ آوریل سال ۱۲۱ میلادی زاده شد و ۵۹ ساله بود که در ۱۷ مارس ۱۸۰ میلادی به بیماری تیفوس درگذشت. «ویل دورانت» در کتاب «تاریخ تمدن» از او با عنوان «فیلسوف امپراتور» یاد میکند. مارکوس آئورلیوس نقش برجستهای در نجات اقتصاد به باتلاق فرورفته رمیها داشت و در آخرین دوره جنگهای رم علیه پارتها تاثیری بسزایی برجای گذاشت.. هرچند پادشاهان عموما در طول تاریخ تاجدارانی بدنام مشهور به خون ریزی، خودکامگی و جنون بوده اند؛ اما در این میان مارکوس اورلیوس امپراتوری بود که میل به فرمانروایی نداشت. در شرح احوالات زندگی مارکوس میخوانیم که او از کودکی قصد داشت فیلسوف شود. مطالعه زندگی سقراط او را به هیجان آورده بود. درستی و شرافت برایش از قدرت و ثروت عزیزتر بودند. او همچون روستاییان لباس های ساده می پوشید و بر تخت های سخت و خشن می خوابید تا این که در هجده سالگی عمویش امپراتور آنتونیوس او را به ولی عهدی برگزید. و این شاهزاده ی زاهد مسلک را وارد دنیایی کرد که چندان میلی به آن نداشت.
از وی کتابی برجای مانده که به نام تاملات شناخته میشود. مارکوس اورلیوس تأملات خود را همچون برخی از فلاسفه در پشت میز تحریر اتاق ننوشته است، بلکه ثبت آنها مربوط به سالهای 169 ـ 175 در کارزار جنگ است. کتاب او برای قرن ها، الهام بخش رهبران بزرگ تاریخ بوده است.
در ادامه این یادداشت نکاتی از تاملات امپراتور فیلسوف را مرور میکنیم:
1. زمان گرانمایه را صرف سبکسرانی نکن که هیچ اثر مثبتی بر دیگران ندارند
انرژی و زمان هر دو منابعی محدودند که نباید با رفتار؛ کردار و گفتار انسانهای پوچ و سبک سر اتلاف شوند. اورلیوس مینویسد: چقدر راحت زندگی می كند كسی كه توجه ندارد همسایه اش چه می گوید، چه می كند و چگونه میاندیشد، بلكه همه توجهش معطوف بدان است كه خودش چه كند تا كارش درست، سالم و نیك باشد.
با این همه چقدر به نظر ديگران وابسته هستيد و به آن اهميت مي دهيد. وقتي كه ما نگران حرف مردم هستيم بار فکری زیادی بر ذهن خود تحمیل کرده و ناخودآگاه به بیراهه میرویم. عاملی که ايجاد آرامش فكري و فعالیت ذهن مولد را غير ممكن مي سازد. مهم نيست كه ما چه كار مي كنيم يا چه مي گوييم هميشه عده اي هستند كه ايراد بگيرند. بنابراين بايد در خود روحيه اي را تقويت كنيم كه نه با تمجید و تعریفهای بیمورد و نه با انتقاد تحت تاثير قرار نگيريم. وانگهی؛ افراد بسیار بهرهور میدانند که برای کاراتر بودن فقط باید یکبار زمان و انرژی ذهنی را صرف چیزی کنند و به همین دلیل با سرعت؛ دقت و کیفیت اقدام میکنند. اورلیوس مینویسد: زمان، به مانند رودخانه ای سیلابی است؛ آكنده از همه چیز: هنوز چیزی به چشمت نخورده است كه ناپدید می شود و چیز دیگری در جلوی چشمت نمایان می گردد، اما لحظه ای نگذشته است كه این دیگر نیز محو میشود. او اینگونه ادامه میدهد که به هرچیز به قدر وسع و ارزش ذاتی آن باید بها داد.
2. در لحظه حال زندگی کن
امپرتور فیلسوف میگوید؛ هر یک از ما تنها در حال زندگی میکنیم؛ این حال آنی زودگذر و فانی. الباقی یا قبلا زیسته ایم و یا دیدن آن ناممکن است. زندگی چیزی جز همین حالا نیست. متخصصان اعتقاد دارند که ذهن دارای سه بخش خودآگاه(ارادی)- ناخودآگاه(غیر ارادی) و ابرآگاهی(ذهن خالص) است که زندگی در لحظه حال با رسیدن به مرحله ابرآگاهی امکانپذیر است. یعنی مرحله ای که در آن لحظه حال بدور از تاثیرات ناخودآگاه مورد ادراک قرار می گیرد. احساس خوب-شادی-سلامتی بیشتر -تمرکز -وسعت نظر-احساس قدرت-بیدار شدن نیروهای پنهان- محدود شدن درد و رنج و احساسات منفی و نهایتا نبوغ از جمله موهبتهای ناشی از زندگی در لحظه حال است. وانگهب یکی از راه های مبارزه با بی حالی، آموختن زندگی کردن در لحظه زمان حال است. در حقیقت، لحظه دیگری وجود ندارد که شما بتوانید در آن لحظه زندگی کنید. تنها حالاست که وجود دارد. آینده هم لحظه زمان حال دیگری است که وقتی برسد، زندگی می کنیم.
3. عالم عامل عاشق باش
در تاملات نوشته: بكوشیم تا هر قدر ممكن است، در هر عملی، اصول علم طبیعت را با "عشق و عقل" درآمیزیم. پس این دیگر آموزه فیلسوف امپراتور را نیز آویزه گوش کنیم و در هم آمیختن علم؛ عمل و عشق به خود آییم: هشیار شو و به خود بازآی. چون خود از خواب بیدار شوی و دریابی که آنچه مایه آزارت تنها رویا بوده، به بیداری نیز چنان که به آن رویاها می نگریستی بنگر.
4. احساس خود را بر واقعیت تحمیل مکن
مارکوس اورلیوس در زندگی با تلخ کامیهای بسیار مواجه گشت؛ در زمان زمامداری او شورشهای زیادی از سوی معتمدینش درگرفت؛ همسر و بهترین دوست خود را از دست داد؛ و دریافت که پسرش به دلیل روحیات خود حاکمی مستبد خواهد شد. اما او نگذاشت احساستش بر واقعیت چیره شوند. او به کسانی که ناامیدش میساختند نیکی روا میکرد. خود میگوید که نیكی بدون چشم داشتِ پاداشی، كاری شاهانه است. او اعتقاد دارد که بهتر است اشتباه دیگران را به خودشان واگذار کنیم و خود را غمگین و افسرده نسازیم. چه آنکه در تاملات مینویسد: من شایستگی اندوهگین كردن خودم را ندارم، زیرا هرگز به گونه ی ارادی دیگری را غمین نكرده ام. از نظر و مرگ و خسران نیز موهبتی الهی هستند. بگونه ای که مرگ از دیدگاه او تنها، توقف درک محسوسات است از راه حواس و نیاز توقف برانگیختگی شهوت و سرگشتگی اندیشه وخدمت به تن.
5. از پلهای ترک خورده زندگی گذر کن
باید این تصور که شکست در مقابل پیروزی معنا میشود را فراموش کنید. واقعیت این است که شکست میتواند مقدمهای برای موفقیتها باشد. افرادی که مسیر تاریخ، فرهنگ و ادبیات ملتی را تغییر میدهند و گاهی بر کل جهان تأثیر میگذارند افرادی هستند که خود را از هنر تبدیل موانع به فرصت بهره مند ساخته اند و در مقابل آنها گروهی دیگر قرار دارند که حتی اراده تغییر یک عادت را ندارند. در اصل از جانب خدا همه چیز فرصت است و بقول معروف هر چه از دوست رسد نیکوست، پس نباید مرعوب ناکامیها شویم. از این رو نگرش ما تعیین کننده است؛ مانع یا فرصت؟
رایان هالیدی در کتاب جدید خود با عنوان موانع جاده پیروزی؛ به تعریفی از مسلک رواقیون از دیدگاه نسیم طالب میپردازد. از دیدگاه او یک رواقی فردی است که ترس را به احتیاط؛ درد را به تغییر و تحول؛ اشتباه را به آغاز؛ و میل را به انجام میرساند. رفتاری که در امپراتور اورلیوس به وضوح به چشم میخورد.
6. تنها دلیل شادی خود ماییم
اورلیوس مینویسد: آن كه خواهان پیروزی است، شادی خود را در غم دیگری جستجو می كند. كسی كه خواهان لذت است، شادی خویش را در رسیدن به تمایلاتش می داند. اما انسان عاقل، شادی خویش را در رفتارش می جوید. پس تصمیم بگیریم که آسیب نبینیم؛ آنگاه گزندی بر ما وارد نخواهد نشد و احساس آسیب نمیکنیم و آن هنگام نیز که احساس صدمه نکنیم؛ آسیبی متوجهمان نخواهد شد. به همین ترتیب خشم را از خود دور کنیم که مانعی بر سر شادی بهره ور است. بقول اورلیوس چهره ای كه در آن نشانی از خشم باشد، كاملا غیرطبیعی است، وقتی در چهره ای خشم پدیدار شود، زیباییش آن چنان می میرد و خاموش می گردد كه گویی هرگز زاده نخواهد گشت. از این جا نتیجه بگیر كه خشمگین شدن، امری است خلاف عقل. خود را در چارچوب دیگران تعریف نکنیم؛ چرا که تنها راه آسیب زدن به ما از درون خودمان عبور میکند.
با برداشت از منبع زیر:
http://uk.businessinsider.com/lessons-from-marcus-aurelius-2016-2
سبز باشید