سوال پس از سوال
و اما برداشت هایی کوتاه از کتاب :
چرا آنها بهتر ارتباط برقرار نمی کنند ؟
چه موقع کسی به من آموزش خواهد داد؟
چه کسی کارها را خراب کرد ؟
این سوالات در ظاهر بی ضرر هستند ، اما در واقع ، نشان دهنده عدم مسئولیت پذیری فردی و منشاء بسیاری از مشکلاتی است که امروزه با آن مواجه هستیم .
برعکس ،تغییر طرز فکرمان و پرسیدن سوالات مسوولانه تر ، یکی از موثرترین روشهایی است که می تواند کیفیت کار و زندگی مان را ارتقا دهد .
سوال پس از سوال (س.پ.س)ابزاری است که طی سالها پیشرفت کرده و به افراد – از جمله خودم – کمک می کند با پرسیدن سوالات بهتر ،مسئولیت پذیری فردی را تمرین کنند.
من از سال 1995 در حال تالیف و سخرانی در این زمینه بوده ام و امروز هنوز هم این موضوع دارای اهمیت بسزایی است . تقریباً هر روز مطالب خوشایندی در مورد بهره وری پیشرفته ، کار گروهی منسجم تر ، استرس و تنش کمتر ، روابط سالم تر و خدمات رسانی بهتر به مشتریان می شنویم که همگی در اثر مسئولیت پذیری است .
بهترین بهره ای که افراد از سوال پس از سوال می برند ، همان منافع فردی است . به محض اینکه آنها شروع به تمرین تفکر سوال پس از سوال می کنند ، به نظر می رسد اوضاع بهتر می شود . زندگی برای افرادی که مسئولیت پذیری فردی را بر می گزینند ، ارضا کننده تر و لذت بخش تر می شود.
بنابراین ، چنانچه شما سوالات مذکور را تا به حال شنیده اید و عدم مسئولیت پذیری فرد را در خود و دیگران می بینید ، مطالعه این کتاب به شما کمک زیادی خواهد کرد . از خواندن آن لذت ببرید!
بیشتر ما زمانی که از چیزی ناراضی هستیم و با شکست یا چالشی روبرو می شویم ، اولین عکس العمل مان منفی است و حالت تدافعی دارد و اولین سوالاتی که به ذهن مان خطور می کند ، س . غ . ن (سوال غلط نادرست) است .
از نگاه دیگر ،لحظه خشم و ناامیدی فرصت فوق العاده ای است که می توان با س .پ.س از آن سود جست و به نفع خود استفاده کرد . لحظه ای که س.غ.ن به ذهن مان خطور می کند ، می توانیم آنها را بپذیریم و بگوییم : درسته ، چه موقع قراره نیروی کمکی برای اینجا بیان ؟
یا آنها را رد کنیم و در عوض سوالات بهتر و مسئولانه تری از خودمان بپرسیم ؛ مانند: چه کاری می توانم انجام دهم تا اوضاع تغییر کند ؟ یا چه طور می توانم از گروه حمایت کنم ؟
به طور خلاصه ، اساس و چکیده سوال پس از سوال این است :
هنگام خشم و ناامیدی با پرسیدن سوالات بهتر ، در آن لحظه راه حل های بهتری انتخاب کنید.
سوال پس از سوال موجب می شود به اولین عکس العمل های مان نسبت به امور بیشتر توجه کنیم .
این عکس العمل ها اغلب منفی هستند و سوالات غلط و نادرست را در ذهن مان تداعی می کنند . بنابراین ، اگر ما در لحظه تصمیم گیری بتوانیم افکارمان را نظم دهیم و سوالات بهتری ( همان س.پ.س) از خود بپرسيم ، خود سوالات ما را به نتایج بهتری سوق خواهند داد.
یکی از اصول کلیدی س.پ.س این است که جواب ها در خود سوالات هستند . پس به این ترتیب ، اگر ما سوال بهتری بپرسیم ، پاسخ بهتری به دست خواهیم آورد . بنابراین ، س.پ.س درباره پرسیدن سوالات بهتر است .
اما چگونه می توان سوال خوب را از بد تشخیص داد ؟ یک سوال خوب چگونه است ؟
این کتاب به ما کمک می کند تا سوالات بهتر را تشخیص داده و آنها را بپرسیم . برای شروع ، سه دستورالعمل ساده وجود دارد که عبارتند از :
1. با چطور، شروع کنید ( نه با چرا ، چگونه یا چه کسی )
2. برای یک بار هم که شده از من استفاده کنید ( نه آنها ، ما یا شما )
3. برروی اقدامات عملی تمرکز کنید .
به عنوان مثال ، سوال من چه کار می توانم بکنم ؟ هر سه ویژگی را در بردارد . زیرا با چه شروع می شود ، از ضمیر من در آن استفاده شده و برروی عمل تمرکز دارد. همان طور که گفتم به همین سادگی و راحتی است . اما اجازه ندهید که سادگی آن فریبتان بدهد . س.پ.س همچون یک جواهر ، تراش ها و بُعدهای بسیاری دارد. در بخش های بعدی ، ما این جنبه ها و بعدها را کشف و بررسی خواهیم کرد و به تاثیر بسزایی که سوال پس از سوال می تواند در زندگی مان داشته باشد پی خواهیم برد.
اولین قانون و دستور العمل سوال پس از سوال این است که تمام آنها با چه یا چگونه شروع می شوند ، نه چرا ، چه وقت ، یا چه کسی .
نگاه دیگری به سوالات چرا در اول فصل بیندازید و تصور کنید اگر به جای آن سوالات ، سوالات زیر را پرسیده بودیم چه اتفاقی می افتاد :
چه طور می توانم امروز کارم را بهتر انجام دهم ؟
چه کار می توانم انجام دهم تا وضعیت بهتر شود؟
چه طور می توانم از دیگران حمایت کرده و به آنها کمک کنم ؟
استرس و تنش یک انتخاب است ؛ آن هم انتخاب خود ما . هنگامی که از خود می پرسیم : چرا این اتفاق برای من افتاده ؟ احساس می کنیم هیچ کنترلی بر اوضاع نداریم و این ، تفکر قربانی گرایانه را در ما به وجود می آورد که فوق العاده استرس زاست . حتی در مواردی که ما واقعاً قربانی هستیم و احساسات مان به نظر درست و به جا هستند ، تفکر چرا من تنها به استرس مان می افزاید و دردی را دوا نمی کند.
آیا شما هم با تغییراتی مواجه هستید ؟ آیا این اواخر موتوری در زندگی تان از کار افتاده ؟ اگر چنین است ، سوال بهتری بپرسید ؛ سوالی که واقعا موثر است : چه طور می توانم خود را با دنیای در حال تغییر و تحول تطبیق دهم ؟
چرا ما مسامحه می کنیم ؟ مطمئناً می توان دلایل آن را کشف کرد ، اما راستش را بخواهید من بیشتر ترجیح
می دهم در مورد راه حل ها صحبت کنم.یک راه حل این است که دست از پرسیدن سوالاتی که با چه موقع ؟ شروع می شوند ، برداریم و به جای آن سوالات س.پ.س را بپرسیم مثل :
چه راه حلی می توانم ارائه دهم ؟
چه طور می توانم خلاقانه تر و سازنده تر با مشتریان ارتباط برقرار کنم ؟
چه کار می توانم انجام دهم تا برای تصمیم گیری به اطلاعات لازم دست یابم ؟
به خاطر داشته باشید : پاسخ ها در خود سوالات هستند.
بیایید به کارها و مسائل کوچک ، زمانی که هنوز کوچک و جزئی هستند ، رسیدگی کنیم .
جالب اینکه احتمال موفق شدن ما با داشته هایمان ، بیشتر است تا آنچه نداریم و منتظریم به دست آوریم . دب وبر می گوید : من متوجه شده ام که هر زمان کارم را با امکاناتی که در اختیار دارم انجام می دهم ، چیزهای بیشتری به دست می آورم . این یک حقیقت است که ما ابتدا می کاریم و بعد برداشت می کنیم .
توجه و تمرکز برروی آنچه که نداریم ، تلف کردن وقت و انرژی است . برای اینکه واقعا تفاوت و تمایز ایجاد کنیم ، باید انرژی خود را بر داشته هایمان متمرکز کنیم. بیایید از خود بپرسیم : چگونه می توانم با امکانات و منابعی که اکنون دارم به هدفم برسم و موفق شوم؟
چه موقع قرار است چیز جدیدی بشنویم ؟ سوال نادرستی است . بهتر است بگوییم : چه طور می توانم آنچه را که می شنوم به کار برم ؟ حتی اگر آن را قبلا شنیده باشم .
با وجود وقت و هزینه ای که شرکت های ما صرف سازماندهی گروهی می کنند ، به نظر می رسد ما فراموش کرده ایم که همگی در یک گروه هستیم . هر روز گروه ها ، بخش ها ، حوزه ها و افرادی را می بینیم که در جهت هدف مخالف و متفاوتی از یکدیگر کار می کنند.ما در ظاهر خود را گروه می نامیم، ولی اغلب با آنهایی که کارشان را درست انجام نمی دهند دعوا راه می اندازیم و گله و شکایت می کنیم. این احساس جدایی و تفکیک بخش ها و کشمکش های داخلی ، بنیان یک شرکت را سست می کند و آن را به تباهی می کشاند . همچون دو چرخه دو نفره ای است که مسافران آن قصد دارند در دو سمت مخالف حرکت کنند ، اما با وجود تلاش و تقلای فراوان هیچ حرکتی انجام نمی شود .
در حالی که رقبا سعی در شکست و غلبه بر ما دارند ، آیا درست است خودمان هم بر ضد یکدیگر فعالیت کنیم ؟ بیایید از دیوار تدافعی که دور خودمان کشیده ایم عبور کرده و مساله ما / آنها را فراموش کنیم و به خاطر داشته باشیم که همگی در یک گروه هستیم .
احساس مسئولیت یعنی تعهد مغز ، قلب و دستان برای حل مشکل و عدم سرزنش دیگران .
آیا شما تعهد و مسئولیت را پذیرفته اید ؟
آیا شما زمانی که عقاب سرسفید را تماشا می کنید ، آرزو می کنید که ای کاش میتوانست مثل یک دلفین در دریا شنا کند ؟ آیا دوست داشتید دلفین مانند یک زرافه سربه فلک بکشد ؟ آیابه این فکر میکنید که چرا شیر نمی تواند همچون یوزپلنگ بدود ؟ البته که نه . چون چنین افکار و آرزوهایی مسخره و مضحک هستند.
آیا شما با گروهی از افراد کار می کنید که با شما فرق دارند ؟ هم گروهی کسی است که شمارا همان گونه که هستید ، می پذیرد و از بینش و اندیشه تان لذت می برد ، نه اینکه آرزو کند کاش شما شخص دیگر و با رفتار و نگرش دیگری بودید . بیایید از توانایی ها و خصوصیات افراد همان طور که هستند لذت ببریم و نسبت به آن قدر دان باشیم . این اساس کار گروهی است .
زمانی که از افراد پرسیده می شود آنها چه چیزی را برای بهبود مسائل و اوضاع تغییر خواهند داد ، به مسائل مختلفی اشاره می کنند ، اما هیچ کس تا به حال نگفته : من خودم را تغییر خواهم داد تا شرکت مان به نحو کارآمدتری اداره شود! بیشتر افراد تصور می کنند این یک سوال انحرافی است ، اما فکر نمی کنم این طور باشد.
یکبار دیگر آن را بخوانید.ما به ندرت در پاسخ این سوال به خودمان فکر می کنیم . ذهن ما تقریباً همیشه به چیز دیگری غیر از خودمان معطوف می شود. سوالاتی که با چه یا چگونه شروع می شوند و شامل یک من هستند ، تمرکز و توجه را به خودمان برمی گردانند.
اگر همگی ما به جای اینکه سعی کنیم به افکار و اعمال دیگران شکل و فرم دهیم به افکار و اعمال خودمان
می پرداختیم ، چه قدر اوضاع بهتر می شد . حرف آخر اینکه ، س.پ.س براساس این حقیقت پایه ریزی شده که : من تنها می توانم خودم را تغییر دهم . به همین دلیل کارآمد و موثر است .
شرکتی که با افتخار برروی دیوار راهرو اعلام می کند ارزش ها و معیارهای اصلی ما این است که : افراد بزرگترین سرمایه و دارایی ما هستند ! و با این حال ، بودجه آموزش کارمندان ، آخرین بودجه ای است که در نظر گرفته و اولین بودجه ای است که در صورت نیاز حذف یا تقلیل می شود ، همه نشانه هایی از اعتقاد نداشتن به صداقت دیگران است.
تعریف درستی و صداقت :
به گفته هایم عمل کنم و آنچه را که می گویم هستم ، باشم .
تفکر س.پ.س به صداقت منجر می شود ، زیرا درستی و صداقت ، با من – نه دیگران – و پرسیدن سوال : چه طور می توانم به اصولی که از آنها طرفداری می کنم عمل کنم ؟ شروع می شود.
به جای پرسیدن : چه موقع دیگران به گفته های شان عمل خواهند کرد ؟ بیایید ابتدا خودمان به گفته هایمان عمل کنیم.
مسئولیت پذیری فردی درمورد تغیر دیگران نیست ، بلکه درباره ایجاد تفاوت و تمایز با تغییر خودمان است.
مسئولیت پذیری فردی همان قدرت فردی است .
شاید شما دعای آرامش را شنیده باشید :
خداوندا به من آرامشي عطا فرما تا چیزهایی را که نمی توانم تغییر دهم ، بپذیرم و جرات و جسارت ده تا چیزهایی را که قادر به تغییر آنها هستم ، تغییر دهم و بینشی عطا فرما تا تفاوت بین این دو را بفهمم .
در مورد س.پ.س می توان دعا کرد :
خداوندا به من آرامشي عطا فرما تا افرادی را که قادر به تغییر آنها نمی باشم ، همان طور که هستند بپذیرم و جرات و جسارت ده تا تنها چیزی را که قادر به تغییر آن هستم ، تغییر دهم ... آن چیز منم !
تمرین مسئولیت پذیری فردی : ما افکارمان رانظم می بخشیم ، سوالات بهتر می پرسیم و دست به کار می شویم .
با اینکه دست به کار شدن و عمل کردن ممکن است خطراتی هم داشته باشد ، دست روی دست گذاشتن و خنثی بودن هرگز راه مناسب تر و بهتری نیست .
عمل ، حتی وقتی که به اشتباهاتی منجر می شود ، آموزش و رشد به همراه دارد. سکون و ایستایی رکود و انحطاط به بار می آرود .
عمل ، عاملی برای رسیدن به راه حل ها و اهداف است .
ایستایی در بهترین مواقع هم سودی ندارد و ما را در گذشته نگه می دارد .
عمل کردن به جرات و جسارت نیاز دارد. دست روی دست گذاشتن اغلب نشان دهنده ترس است.
عمل اطمینان به وجود می آورد و سکون و بی حرکتی شک و تردید .
دوستی گفت : بهتر است کسی باشید که به او گفته شده منتظر بماند تا اینکه منتظر باشید به شما گفته شود.
تصمیم بگیرید که باید چه کار کنید ، سپس دست به کار شوید.
مدیریت بیش از هر چیز دیگری به طرز تفکر ما مربوط می شود و نوعی مسئولیت پذیری فردی و به عبارتی مفید و موثر بودن است؛ بدون توجه به نقش یا موقعیت مان. یک متصدی پذیرش، یک مهندس، یک فروشنده، یک کارگر، یک صندوقدار هم می توانند مدیر باشند . تربیت فرزند شاید مهم ترین نقش مدیریتی است که وجود دارد . آیا شما یک دوست ، مربی یک لیگ کوچک، یک داوطلب، یا کسی که در سر کار برروی دیگران تاثیر دارد هستید ؟ اگر چنین است ، این در مورد شما هم صدق می کند. اگر ما همچون مدیران فکر کنیم، ما نیز مدیر هستیم .
بنابراین ،دوباره از شما می پرسم . آیا شما یک مدیر یا رئیس هستید ؟ درباره اش خوب فکر کنید .
وقتی مدیران پا پیش می گذراند و درمورد فروش به توافق می رسند ، وقتی مدیران پروژه مسئولیت کار گروه را به عهده می گیرند ، وقتی که والدین اتاق فرزندشان را تمیز می کنند ، هیچ چیزی نمی آموزند و کارشان ارزش واقعی ندارد. مشاور و مربی من دبلیو استیون بران همیشه می گفت : مدیران حلال مشکلات نیستند ، بلکه پدید آورنده آنها هستند . آنها اجازه می دهند که دیگران خود دست به کارشوند ، راه حل بیابند و مشکل را حل کنند . در غیر این صورت ، افراد چگونه می توانند بیاموزند ؟ چگونه مدیران می توانند خدمت و کمک کنند؟
ما در سمینارهای بسیاری حاضر می شویم ؛ در کلاس های بسیاری شرکت می کنیم ؛ کتابهای زیادی
می خوانیم؛ مطالب بسیاری از منابع مختلف می شنویم، اما اگر برای آنچه که واقعاً می آموزیم برنامه و هدفی نداشته باشیم ، تمام آنها بی فایده است . یادگیری تنها حاضر شدن ، شرکت کردن ، خواندن یا گوش دادن و به عبارتی ، تنها کسب دانش نیست . یادگیری واقعی به کارگیری و استفاده از دانسته های مان است . مشخصه ی یادگیری تغییر و تحول است .
اگر ما تغییر نکرده باشیم ، چیزی هم نیاموخته ایم .امروز چه چیزی آموخته اید ؟
ما به س.پ. س نیاز داریم تا در محیط کارمان بتوانیم به جای انگشت گذاشتن روی دیگران ، مسامحه و جدا کردن خودمان از آنها ، بهترین چیزها رادر یکدیگر برانگیزیم و به بهترین نحو با هم کار کنیم تا اتفاقاتی بزرگ و فوق العاده رخ دهد.
این دیدگاهی مهیج است و من امیدوارم همانطور که برای من مفید و موثر بود برای شما هم باشد ، چرا که اگر افراد بیشتری مسئولیت پذیری فردی را تمرین کنند ، دنیا مکان بسیار بهتری خواهد بود .
سوال پس از سوال می تواند در تمام کارهایی که انجام می دهید برایتان مفید و موثر واقع شود و کمک تان کند.
نکته پایانی :
کتاب سوال پس از سوال تمرین مسئولیت پذیری فردی در کار و زندگی را به همه آموزش می دهد . این کتاب با ارائه خاطرات متعدد از نویسنده به زیبایی به ما آموزش می دهد که چگونه از متهم کردن دیگران و جستجو کردن مقصر در بیرون از وجود خود دست برداریم و با طرح سوالهای درست مسئولیت سرنوشت خویش را بپذیریم و با ارتقاء مسئولیت پذیری فردی و یادگیری مستمر و بکار گرفتن آموخته ها ، زندگی زیبا تر و شاد تری داشته باشیم .
توصیه می کنم کتاب را نه یکبار، بلکه چند بار بخوانیم و بادقت آموزه های آن را بکار گیریم .
سبز باشيد