سرود کریسمس
چارلز دیکنز در ۷ فوریه ۱۸۱۲ در پورتموث انگلیس متولد شد. او دومین پسر جان دیکنز بود. پدرش مردی بیقید و مسئولیت و مقروض بود که دست آخر به زندان افتاد. به همین دلیل دیکنز ۱۲ ساله به ناچار برای تأمین معاش خانه به یک کارخانه واکس سازی فرستاده شد و تا آزادی پدرش از زندان همچنان مجبور به کار بود. دیکنز بعد از پایان دوره مدرسه در دفتر وکالتی مشغول به کار شد و پس از مدتی بر آن شد تا روزنامهنگار شود. او به سرعت، توانایی خود را در خبرنگاری و خلاصهنویسی نشان داد و در حالیکه جوانی حدوداً ۲۰ ساله بود، خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شد و قدم در مسیر پیشرفت نهاد.
دیری نپایید که چارلز دیکنز به برجستهترین رماننویس انگلیسی عصر ویکتوریا و یک فعال اجتماعی توانمند تبدیل شد. به عقیده برخی از مشهورترین نویسندگان و نظریهپردازان ادبی، از شکسپیر به این سو، دیکنز تأثیرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بودهاست. قدرت او در داستانسرایی و نثر توانمندش و خلق شخصیتهای به یادماندنی، تحسین بسیاری از اهل فن را برانگیخته است. چارلز دیکنز که از کودکی طعم فقر را چشیده بود، فقیران را خوب می شناخت و در داستان هایش می کوشید تا با نمایش و انعکاس ناکامی های طبقات رنجدیده، نابسامانیهای اجتماعی را بهبود بخشید. دیکنز در طول زندگی خویش، محبوبیت جهانی بسیاری کسب کردهاست. دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور تویست، داستان دو شهر و سرود کریسمس از جمله آثار دیکنز هستند. در این میان سرود کریسمس یکی از رمانهای جاویدان تاریخ ادبیات جهان است. سرود کریسمس در سال ۱۸۴۳ منتشر شد و بلا فاصله شش هزار نسخه از آن به فروش رسید. این رمان با تخیلی بی مرز، حس هر مخاطبی را بر میانگیزد. داستانی با درونمایه اجتماعی - روانشناسی که ماجرای تحول درونی مردی خسیس، و بی تفاوت را شرح میدهد.
هیچ کس به "اسکروچ"، علاقه ای ندارد. اسکروچ مردی تنها و بیکس است و سبب آن شیوهی زندگی و تفکر اوست. او پیرمردى خسیس است که چند سال پیش با "جیکوب مارلى" شریک بوده است و بعد از مرگ او تنها به کمک یک دستیار کارهای شرکت را به پیش میبرد تا بالاخره در آستانه یک شب کریسمس که همه با خوشحالی گرداگرد هم هستند، در خواب روح مارلى را می بیند که در غل و زنجیر است. مارلى به او میگوید که ۳ روح به دیدن او خواهند آمد. روح سه زمان گذشته، حال و آیندهی زندگی اش در برابر او ظاهر و سبب تحول و دگرگونی شخصیت او می شوند. آنها هر کدام اتفاقات و ماجراهایى از گذشته، حال و آینده را به او نشان می دهند که براى اسکروچ بسیار ناراحت کننده اما در عینحال پندآموز است.
اسکروچ در این سفر شگفت انگیز درسهای بسیاری میآموزد و یاد میگیرد که چگونه دوباره احساسات انسانی را به دست آورد و به یک دوست مهربان، کارفرمایی سخاوتمند و انسانی شایسته و نیکوکار تبدیل شود.
هرچند چارلز دیکنز سرود کریسمس را بیش از یک قرن و نیم پیش نوشت اما حتی همین امروز هم او و داستانهایش دراذهان مردم جهان زنده اند و مطالبی بسیاری برای یادگیری دارند.
از اشتباهات دیگران درس بگیریم
فرصتی دوباره در اختیار اسکروچ قرار گرفته بود، و چه موهبتی ارزشمندتر از شانسی دوباره برای اصلاح اشتباهات گذشته. او حالا میتوانست از فرصت پیشآمده بهره بگیرد و با نگاهی عمیق به زندگی گذشته خود، روی اشتباهاتش دقیق شود. سفر شگفتانگیز و خیالی اسکروچ با دیدار جیکوب مارلی آغاز میشود. مردی که در گذشته شریک تجاری اسکروچ بوده و حالا میخواهد شریک قدیمی خود را از بار گناه و اشتباه پاک کند. مارلی الگویی برای اسکروچ است و در لباس یک مشاور از اسکروچ میخواهد تا راه و روش خود را تا دیر نشده تغییر دهد.
این ماجرا ضرورت بهرهگیری از مشاوران صالح و دلسوز و الگوبرداری آگاهانه از پیشتازان را مطرح میسازد. بزرگان صنعت خود را زیرنظر داشته باشید و ببینید در کدام حوزهها عملکرد خوبی داشته و در کدام بخشها دچار اشتباه هستند. پس هر قدر كه مي توانيم از اشتباهات ديگران درس بياموزیم؛ چرا که به تنهايي، وقت براي انجام همه آنها نخواهيم داشت. به قول بزرگی، خطاهاي بشري اول رهگذر، بعد ميهمان و چندي نمي گذرد كه صاحبخانه مي شوند. از این رو قبل از آنکه خطاها بر شما غالب شوند، از بروز آنها جلوگیری کنید و یا در جهت رفع آنها و اموختن از خطاهایتان گام بردارید.
برای کارکنان خود ارزش قائل باشیم
مردی خسیس و بداخلاق که در آستانه کریسمس با تنگ نظری خود قلب کارمند همیشه وفادارش را می شکند و درگیر ماجراهای بعدی میشود. اسکروچ پس از مرگ شریک خود تنها به کمک کارمند باوفایش میتوانست امورات شرکت را اداره کند. اما اسکروچ رفتار ناپسندی با او در پیش گرفته بود و مدام سر او غر و لند میکرد. این رفتار اسکروچ، شرکت او را روز به روز به ورطه سقوط نزدیکتر میکرد. میدانیم که کارکنان شایسته، بزرگترین منبع دارایی سازمانها هستند. اساساً چه عاملی به اندازه منابع انسانی شایسته و ویژگیهای نامشهود میتواند به تقویت سودآوری و جایگاه رقابتی سازمان بیشترین یاری را کند؟ پاسخ روشن است: هیچ عاملی به اندازه منابع انسانی شایسته در توسعه سهیم نیست. رفتار شایستهای با کارکنان خود در پیش بگیرید تا همه از جمله مشتریان از منافع آن بهرهمند شوند. محیطی جذاب، و مستعد برای کارکنانتان فراهم آورید تا خود را عضوی از خانواده کاری بدانند.
و بالاخره با جذب و بهره گيري از ذهن هاي خلاق و مستعد و با فراهم آوردن يک محيط کار پویا و جذاب که در آن دورنمايي از آينده اي روشن براي همه پرسنل مشهود است، به توسعه دست یابید. یک محیط کاری مناسب، فضایی پرانرژی و خلاقیتپرور دارد، آماده ی شنیدن مسائلی است که کارمندان در طول کار احساس می کنند، تنها به رزومه و تجربیات کارمندان برای استخدام کردن آنها توجه نمیکند و شور و شوق کارمندان را نیز مدنظر دارد، جوی دوستانه و صمیمی در آن حاکم است، گردش اطلاعات شفاف است، فضا برای رشد و پیشرفت وجود دارد، آموزش بزرگ ترین سرمایهگذاری در آن محسوب میشود، علاوه بر فضای کاری آراسته اخلاق کاری در آن نیز آراسته و حرفهای است، و در آن به تفاوتهای فردی توجه میشود اما تبعیض در آن جایی ندارد.
زنده باد تغییر
"عید سال نو (نماد تغییر و تحول) را برای همیشه در قلبم جاودان خواهم کرد و سعی خواهم کرد تا این موهبت را تمام سال با خود حفظ کنم. من در گذشته، حال و آینده زندگی خواهم کرد و ارواح سهگانه میتوانند در من گذران عمر کنند. من هرگز درسهایی که از ایشان آموختم از یاد نخواهم برد." این جملهای است که اسکروچ در آخر داستان به زبان میراند. جملهای که نشانگر تغییر شخصیت او است. اسکروچ پیر به ما میآموزد که هیچ گاه برای تغییر دیر نیست و آن کس که از فرصت تغییر استفاده نکند، جز افسوس بهره ای نخواهد داشت. زندگی امروز ما نتیجه افکار دیروزمان است. زندگی فردای ما را نیز افکار امروزمان تعیین خواهد کرد. بنابراین باید بکوشیم تا در روند امور خود تغییر ایجاد کنیم تا فردایی بهتر در پیش داشته باشیم. بهعلاوه تغییر به عنوان يك الزام براي بقا مطرح میشود، به این معنا که بدون تغییر در روند کار و در عرصه های مختلف کسب و کار؛ مطمئنا اهداف از پیش تعیین شده حاصل نخواهند شد و کشتی کسب و کار در دریای پر تلاطم بازار هرگز به ساحل نجات نخواهد رسید.
برای آینده برنامه ریزی کنیم
زمانی که روح آینده به ملاقات اسکروچ میآید، او را با خود به قبرستانی سوتوکور و متروک میبرد. اسکروچ نام خود را روی یکی از سنگ قبرها می بیندو آنجاست که از درگاه خداوند میخواهد تا فرصتی دوباره در اختیارش قرار گیرد. اسکروچ یاد میگیرد که اعمال گذشتهاش، آینده او را رقم میزند. حرص و طمع او موجب شده تا در تنهایی به سر برد. حسرت آینده، از آنِ کسانی است که آینده را پای مطامع امروز قربانی میکنند، و برای آینده، برنامه و تدبیری ندارند. انسانهای موفق معماران آینده خویش هستند، آنها میدانند که آینده، در گروِ انتخاب و عمل و برنامه امروز ایشان است.
تهیه شده در تحریریه بازارشناسان مگ - مرتضی امیرعباسی