از فیزیک کوانتوم به سمت تفکر و برنامهریزی کوانتوم
در این مطلب به معرفی هفت نظریهی فیزیکی میپردازیم که با الهام گرفتن از آنها میتوان به شیوههای تفکر جدیدی در رابطه با برنامهریزی دست پیدا کرد. انتخاب این هفت نظریه براساس فرمول خاصی نبوده است و صرفاً به خاطر این آورده شدهاند که بیشترین شباهت و مناسبت را با مشکلاتی که در پی حل آنایم، دارند. ترتیب چینش این نظریات نیز اینگونه است که از سادهترین آنها شروع شده و با نظریات دشوارتر خاتمه پیدا میکند.
در تعریف ما برنامهریزی کوانتوم یعنی بهره بردن از برخی ایدهها و نظریات فیزیک کوانتوم به منظور ارتقا و بهبود کیفیت تفکر و یادگیری در فرایندهای برنامهریزی استراتژیک. شما میتوانید از این نظریات و ایدهها همچون ابزاری برای برنامهریزی استفاده کرده و به هنگام برنامهریزی با رجوع به آنها سوالاتی را در مورد احتمال یا عدم احتمال وقوع برخی رویدادها مطرح کنید. به این ترتیب میتوانید احتمالات بسیاری را بررسی کرده و گزینههای بیشتری را در دسترس داشته باشید.
ما این ایدهها را در دو مرحله توضیح میدهیم: ابتدا هفت نظریهی اصلی فیزیک کوانتوم را شرح میدهیم، سپس با استفاده از این نظریات به تبیین نحوهی ارتباط این اصول با فرایند برنامهریزی استراتژیک، و چگونگی بهرهوری از آنها میپردازیم.
این هفت نظریهی کوانتومی به شرح زیر هستند:
1. دوگانگی موج-ذره. این نظریه بیانگر این است که نور هم از ویژگیهای یک ذره برخوردار است و هم از ویژگیهای یک موج. نور در آن واحد هر دوی اینها است و میتواند ویژگیهایی مشابه با یک دانهی شن یا موج دریا داشته باشد. به این ترتیب، هم ویژگیهای هر دو را داراست و هم میتواند به هنگامِ کاربرد، با توجه به موقعیت، در نقش یکی از آنها ظاهر شود.
نیازهای یک مشتری میتواند مجزا یا پیوسته باشد. یک سازمان همیشه باید هم نیازهای خاص را هدف بگیرد و هم احتیاجات عام را. رویدادهایی که در بازار رخ میدهند در هر زمان اهمیت منحصر به فرد خود را دارند. یک رویداد واحد ممکن است بسته به یک نقطهنظر خاص، معانی متفاوتی داشته باشد. امکان دارد تغییراتی در بازار رخ دهد که هیچ وابستگیای به اتفاقات گذشته نداشته باشند. ممکن است یک تغییر به طور کاملاً غیرمترقبه رخ دهد اما هنگامی که رخ داد به چشم یک اتفاق کاملاً منطقی دیده شود.
2. اصل عدم قطعیت هایزنبرگ. نمیتوان همزمان نسبت به سرعت و موقعیت یک الکترون آگاه بود. تلاش برای اندازهگیری سرعت الکترون تاثیراتی را اعمال میکند که باعث میشود سنجش موقعیت آن غیرممکن شود. و برعکس، تلاش برای موقعیتیابی باعث ناممکن شدن سنجش سرعت الکترون میشود. به هنگام موقعیتیابی یک الکترون، تنها احتمالات سرعت آن را میتوان سنجید. و برعکس، به هنگام سنجش سرعت یک الکترون، تنها احتمالات موقعیتش را میتوان سنجید.
نمیتوان تمامی اطلاعاتِ ممکن را دانست. نمیتوان همهچیز را دقیقاً سنجید. بهترین گزینهی موجود، تخمینِ رخداد یک واقعه یا اتفاق است. بنابراین داشتن سناریوهای مختلف برای اتفاقات مختلف در اینجا به کار میآید. هیچ تحلیلی نمیتواند چیزی را به درستی پیشبینی کند. اگر این اتفاق بیفتد هم آن تحلیل صرفاً یک حدس خوب بوده است که فقط همان یک بار به بار نشسته و هیچ تضمینی وجود ندارد که دوباره مثمر ثمر باشد.
3. هیچچیز تا زمانی که مشاهده نشود، واقعی نیست. هنگامی که یک ذره را مشاهده میکنیم، احتمال اینکه آن ذره کجا ممکن است باشد کاهش مییابد. احتمال این که یک ذره در هر لحظه ممکن است در هرجایی از محدودهی حرکتش باشد وجود دارد، ولو اندک. اما هنگامی که ذره مشاهده شود، از دیدِ ناظر آن، ذره واقعی و مکانش قطعی خواهد بود. برعکس، اگر ذره مشاهده نشود هرجایی ممکن است باشد.
قصد و غرض قبلی هرچه که باشد، بازخوردهای متعاقب است که مشخص میکند اهمیت یک اقدام چقدر بوده و در چیست. یک شرکت ممکن است محصول یا خدماتی را ارائه دهد که با قصد و غرض خاصی تولید شده باشد. اما هنگامی که واکنش مصرفکنندگان با نیت شرکت متفاوت باشد، آن وقت آن محصول نیز موازی با واکنش مصرفکنندگان تبدیل به چیز دیگری میشود.
4. توهم مکان و زمان. برخی از رویدادهای جهان سریعتر از سرعت نور رخ میدهد و محدود به تعابیر «گذشته» و «حال» نیستند. رویدادهای مربوط به هم میتوانند به طور همزمان در فواصل بلند یا در لحظهی یکسان رخ دهند. سرعت برخی ذرات از نور بیشتر است بنابراین یک چیز ممکن است در کسری از لحظه به وجود آمده و همچنین دو رویداد مرتبط با هم به طور همزمان به وجود بیایند.
هر ایدهای که بر اساس توالی زمان باشد لاجرم از نقطهنظر مشاهدهکنندهی آن اتفاق است و به هیچ عنوان یک حقیقت علمیِ جهانشمول نیست. نگاه به یک اتفاق در قالب «گذشته» و اتفاق دیگر در قالب «حال» یا «آینده» میتواند محدودیتزا باشد. گذشته و حدس و گمان درخصوص آینده نباید مانع حرکت به سوی آنچه امکانپذیر است شود. حدس و گمان درخصوص آینده لاجرم از نقطهنظر خاصی هستند و تنها در صورتی به تحقق میپیوندند که باورشان کنید. باور کردن یک آیندهی دیگر میتواند موجب خلق همان آینده شود.
5. نظریهی «دنیاهای چندگانه». مشاهدهی یک ذرهی نور از نقطهنظر متفاوت منجر به موقعیت متفاوت یا احتمال سرعت متفاوت آن میشود. مشاهدهی یک ذرهی نور از جهات متفاوت نتایج درست و قطعیای ارائه میدهد. بنابراین، میتوان گفت که بیش از یک واقعیت وجود دارد. هنگامی که ذرات سریعتر از نور حرکت کنند نیز این امر صادق خواهد بود.
نگاههای بسیار متفاوتی درمورد جهانبینی بازار، محیط کار و کسب، ساختار صنعت یا مجموعهی روابط وجود دارد. هرگونه تعبیر درخصوص نحوهی نتیجهدهیِ توالیای از اتفاقات، تنها از نقطهنظر خاصی معتبر است. محیط کار و کسب در هر لحظه میتواند به دلایل نامرتبط یا مرتبط تغییر کرده و راه را برای احتمالات بسیاری بگشاید. بنابراین اصرار بر یک دیدگاه و نحوهی عملکرد ثابت خطراتی را به همراه دارد. گاهاً لازم است که به عقاید پابرجا حمله کنید و به این ترتیب ظهور عقاید و ایدههای دیگر را ممکن سازید.
6. نظریهی وحدت دامنه. چهار نیروی بنیادینِ جهان (نیروی قوی بین کوارکها، نیروی الکترومغناطیسی بین ذرات باردار، نیروی ضعیف بین الکترونها و جاذبه بین تمامی ذرات) واحد و متصلاند. طبق این نظریه، پس از بیگ بنگ نیروی واحدی وجود داشت که از آنْ چهار نیروی بنیادین جهان پدید آمدند؛ این چهار نیرو اکنون به هم متصلاند و باید هنگامی که انرژی تغییر میکند در تعادل باشند. همه چیز در یک دامنهی واحد متصل به هم بوده و در تعادل است.
دیدگاهی که در یک سازمان به محیط کار و کسب وجود دارد معادل است با ارزیابی اینکه چگونه تمامی عواملی که بر شرایط کار و کسب تاثیرگذارند (از جمله، شرایط بازار کار رقابتی، شرایط اقتصادی، شرایط مقرراتی و شرایط طبیعی یا اکولوژیکی) با هم در ارتباطاند. آنچه که یک شخص درخصوص عوامل دخیل در محیط کار و کسب به آن باور دارد، مستقیماً در شکل دادن تفکرش مبنی بر امکانپذیر بودن یک چیز دیگر نقش دارد. در هر لحظه هزاران احتمال برای محصولات و خدمات جدید وجود دارد. البته نباید به سادگی از کنار مبحث تعادل گذشت. باید در محیط کار و کسب بین نیروهای ضعیف و قوی تعادل برقرار باشد. مثلاً، قوی بودن اقتصاد و بد بودن آب و هوا یک نمونه از چنین رابطهای است. همانطور که هزاران احتمال گوناگون برای محصولات و خدمات مختلف وجود دارد، برای نیروها نیز روشهای نامحدودی وجود دارد که به وسیلهی آن میتوانند در هر لحظه در محیط کار و کسب در تعادل باشند. بنابراین، پذیرا بودن نسبت به طیف وسیعی از احتمالات، امری ضروری در تولید محصولات و خدمات است. درون این محیط اقتصادی، محصولات و خدمات و شرایط کار و کسب همگی با هم در تعاملاند.
7. همهچیز انرژی است. فرمول معروف اینشتین: «E = mc2» یا «انرژی برابر است با جرم ضرب در توان دوم سرعت نور». همهچیز از انرژیای که در سطح مکان حرکت میکند، تشکیل شده است.
یک کار و کسب یا سازمان همانند یک سیستم انرژی است که برای فراهم کردن نیازهای انسانها طراحیشده است. E، یا همان انرژیِ کار و کسب یا سازمان، شامل جذابیت، یکپارچگی و مفید بودن محصولات و خدمات آن است. یک سازمان تا هنگامی که بتواند محصولاتی ارائه دهد که به طور مفید نیازهای مصرفکنندگان را تامین کند، انرژی دارد. m، جرم، نشانگر داراییهای سخت و نرمی (داراییهای فیزیکی و انسانی) است که برای تولید این محصولات و خدمات سازمان یافتهاند. c، عدد ثابت به توان دو، رابطهی مثبت بین ایدههای جلوبرندهی یک کار و کسب و پیوندشان به ارزشهای مصرفکنندگان مورد هدف است. هرچقدر که مصرفکنندگان راحتتر نیازهایشان برطرف شود (چیزی که آن را ارزش تلقی میکنند) انرژی بیشتری در کار و کسب یا سازمان وجود خواهد داشت. یک سازمان هنگامی انرژی بیشتری خواهد داشت که داراییهای سخت و نرم آن با ایدههایی تلاقی پیدا کنند که به طور موثر نیازهای مصرفکنندگان را برآورده کنند.