4شغل جدید در سازمانهای غیرانتفاعی آینده
همگام با تغییر در نیازهای جامعه، سازمانها و بویژه سازمانهای غیرانتفاعی بعنوان نهادهایی اجتماعی در هر بخشی از صنعت به دنبال روشهایی بهتر برای ارائه خدمات خود هستند. سازمان غیرانتفاعی یا ناسودبر سازمانی است که با هدف نفع اقتصادی تاسیس نشده است. به عبارت دقیق تر سازمان غیرانتفاعی، سهامدار ندارد. هرچند که ممکن است فعالیت اقتصادی هم انجام دهد و مدل کار و کسب و مدل درآمد هم داشته باشد و حتی ارزش افزوده اقتصادی هم ایجاد کند. اما این ارزش افزوده دوباره به عنوان منابع جدید در اختیار سازمان قرار میگیرد تا اهداف خود را به پیش ببرد.
لذا سازمانهای غیرانتفاعی همچون دیگر بنگاهها به دنبال فرصتهای بهینه برای دستیابی به اقتصاد به مقیاس و بهره وری بیشینه هستند. آنها نیز در میان تقابل براوردن اهداف امروز و برنامه ریزی برای آینده گام بر میدارند. بنابراین سازمانها باید هم در منابع انسانی خود و هم فناوریهای مورد نیاز برای تامین ماموریتهای خود در اینده سرمایه گذاری کنند. این سازمانها به منظور گذار به ساختارهای مدرن و آینده گرا شاهد ظهور و توسعه برخی ردیفهای شغلی جدید در سازمان خود خواهند بود:
1. مدیر ارشد فرهنگ (CHIEF CULTURE OFFICER)
فرهنگ بویژه در سازمانهای کوچکی که پرسنل آن به طور مرتب با جامعه در ارتباط هستند اهمیتی حیاتی و نقشی تعیین کننده دارد. فرهنگ بر درک اجتماعی تاثیر گذاشته و سرمایه گذاران را تشویق به انباشتن سرمایه های خود در ساختار سازمان میسازد. فرهنگ همچنین در میزان خشنودی کارکنان و همچنین سطح نگهداشت و راندمان آنها موثر است. با این پیش فرض، سازمانهای آینده نگر اقدام به ایجاد پستی جدید در سازمان با عنوان مدیر ارشد فرهنگ کرده اند. در واقع تعریف این سطح از مدیریت با این پیش فرض است که فرهنگ یک شرکت به خودی خود ایجاد و بهینه نمیشود و در عصر دیجیتالیسم، باید از روح سازمان و ضربان قلب آن مراقبت کرد. به عبارت دیگر نیاز است میزان شادی، تعهد و سلامت روانی کارکنان پایش و به ایجاد فرهنگی سازنده کمک کرد.
به گفته ادگار شین، استاد دانشگاه در رشته مدیریت، «مهم ترین کاری که رهبران انجام میدهند، ایجاد و مدیریت فرهنگ است. اگر فرهنگ را مدیریت نکنید، فرهنگ شما را مدیریت خواهد کرد و ممکن است شما حتی از میزان گسترش آن آگاه نباشید. پیتر دراکر هم میگوید: فرهنگ، استراتژی را سر صبحانه میبلعد. این مهم اهمیت و نقش مدیران ارشد فرهنگ را گوشزد میکند. این مدیران روابط سازمانی و روابط سازمان با جامعه را مدیریت کرده، اهداف سازمان را تعریف و واحدهای شرکت را به طور موثر در یک راستا قرار میدهند. ضمن آنکه نقش رابط میان کارکنان و مدیران ارشد سازمان را ایفا و لحن ارتباطات سازمانی را تعیین میکنند. بعلاوه مدیران ارشد فرهنگی نقش ناظر در فرآیندهای تصمیم گیری پیرامون جذب و نگهداشت نیروی انسانی را عهده دار هستند. در واقع مدیران ارشد فرهنگ در سازمانهای پیشرو نه تنها به ایجاد احساس، تجربه و روحیه عالی در میان کارکنان اهتمام دارند بلکه خود را ملزم میدانند که پا به پای ارزشهای سازمانی به نیروها جهت دهی کنند.
2. دانشمندان داده
توسعه دامنه بکارگیری فناوری های تک و it در بخش های مختلف کار و کسب، باعث افزایش منبع ارزشمندی به نام داده شده است. منبعی که در گذشته نیز در اختیار سازمانها قرار داشت اما نه با این حجم، تنوع و سرعت تولید. علم داده به عنوان علمی کاملا کاربردی می تواند پاسخی مناسب به این داده های عظیم تولید شده باشد. اما به منظور استفاده از این منابع ارزشمند وجود نیروی ماهر به نام دانشمند داده بسیار ضروری است. کاوش و بررسی داده ها به منظور پالایش اطلاعات بی ربط و شناسایی فرصت ها و رونده های نهان در داده ها از جمله وظایف دانشمندان داده به شمار میرود.
در واقع داده برای کلیه سازمانها بویژه نهادهای غیرانتفاعی منبعی بالقوه برای یادگیری و دانش محسوب میشود. سازمانهای غیرانتفاعی همچنین نیازمند شاخصهایی به منظور ارزیابی چگونگی عملکرد برنامه ها و خمداتشان هستند. آنها باید درک کنند که مشتریان با چه کیفیتی به این مزایا دسترسی دارند همچنین مکان جغرافیایی، فراوانی استفاده و زمانی که پرسنل صرف ارائه این خدمات به مشتری میکنند نیز از جمله داده های مورد نیازشان میباشد. سازمانهای مجهز به داده های غنی حتی در غیاب و یا کمبود منابع میتوانند با حداکثر راندمان و بهره وری عمل کنند. که تحقق این مهم منوط به وجود متخصصان این حوزه است.
3. متخصصان سادهسازی
در جریان رقابتهای فزاینده جنگ سردی دههی 60 میلادی میان شوروی سابق و آمریکا، ناسا با مشکلی بزرگ مواجه شد. ماجرا از این قرار بود که فضانوردان آمریکایی نمیتوانستند در خلأ و شرایط عدم وجود جاذبه در فضا با خودکار گزارشنویسی کنند. به همین دلیل ناسا طی پروژهای فوری و چند میلیون دلاری خودکاری اختراع کرد که در فضا هم مینوشت و تحت شرایط عدم وجود جاذبه قرار نمیگرفت. البته روسها هم از قبل با چنین مشکلی مواجه بودند، اما آنها راهحل کم خرجتر و سادهتری را برای مشکل خود انتخاب کرده بودند و آن استفاده از مداد در مکاتبات بود. این داستان صرفنظر از واقعی بودن یا نبودنش، بیانگر اهمیت توجه به اصل سادگی در فرآیندهای سازمانی است. هرچند که پیچیدگی امری اجتنابناپذیر در تمام سازمانها تصور میشود، اما پیچیدگی آثار مخربی بر کردار کاری افراد و بهرهوری آنها دارد و این گفته درست منطبق با یافتههای تحقیقاتی دو موسسهی IBM و KPM6 است که پیچیدگی را از چالشهای کلیدی در کار و کسب بر میشمارد. بنابراین متخصصان سادهسازی به عنوان دست یاریگر مدیران، ایشان را در ساده کردن فرآیندهای پیچیده کمک می کنند.
4. طراح تجربه کاربر (UX DESIGNER)
حرفه ایهای کار و کسب به خوبی می دانند که ارتقا و بهبود تجربه مشتری از جمله وظایف اساسی و اصلی آنها است. تجربه و خاطره ای که مشتری در نتیجه تعامل با کارکنان و همینطور کیفیت خدمات دریافتی بدست می آورد پس از مدیریت ارتباط با مشتری و بلکه بیش از آن، پدیده ای است که نقشی تعیین کننده در کیفیت و تداوم ارتباط با مشتری دارد و یکی از مهمترین عواملی است که می تواند موجب بازگشت و خرید مجدد مشتری و توصیه کار و کسب ما به دیگران باشد. تجربه مشتری نوعی واکنش ذهنی است که برآیندکلیه ارتباطات مستقیم و غیر مستقیم وکلیه ابعاد محصول یا خدمت است. به واقع می توان کلیه فرآیندهای بازاریابی را در راستای مدیریت تجربه مشتری تعریف کرد. از دیگرسو، پدیده مشتریان متخصص، اهمیت مدیریت تجربه کل مشتری را افزایش میدهد. پدیده ای که سالها پیش آلوین تافلر در کتاب خود، "شوک آینده" آن را پیشبینی و از ظهور صنعت تجربه سخن گفته بود. عصری که مردم تمایل دارند تا درصد زیادی از حقوق خود را صرف کسب تجربه های جالب و به یادماندنی کنند.
در کتاب مدیریت تجربه مشتریان از انتشارات بازاریابی نیز میخوانیم: تجربهي مشتري، ادراك مشتري از يك برند مشخص (خودآگاه يا ناخودآگاه) در هر تعامل وي با سازمان شما است. در واقع درك وي از هر آنچه كه برند شما انجام ميدهد. مديريت تجربهي مشتري حامل ادراك او است و ادراك انسانهاي مختلف با هم متفاوت است. انسانهاي مختلف بر اساس سواد، موقعيت، درآمد، فرهنگ و...، ادراك متفاوت در مقابل يك پديدهي يكسان دارند. به همين دليل است كه مديريت بازاريابي فعاليتي دشوار است.
بر اساس ادراك، تجارب مشتريان شكل ميگيرد و ما از تجاربمان تنها دو چيز را بهخاطر ميآوريم، احساسات و خاطراتمان.برندهاي موفق بخوبي به اين مهم پي بردهاند كه توجه به احساسات مشتريان در تمام تعاملات دوطرفه، در ساختن خاطرات نيكو در روح و جان آنها عامل اصلي موفقيتشان بوده است. به همين دليل مديريت تجربهي مشتريان، سرفصلي با اهميت در پندار، گفتار و كردارشان در تمام سطوح سازماني شده است. بنابراین اهمیت این تجارب و تاثیر مستقیم آنها روی تصمیم گیری ها ما، صنعتی را خلق کرده که تمرکز آن روی ایجاد تجربههای شیرین و دلچسب برای کاربران است. این صنعت صنعت تجربهکاربری نام دارد. در واقع تجربهکاربری، خلق هر چیز معنا دار و به یاد ماندنی است که توسط یک سازمان برای مشتریان ایجاد میگردد. تجربهکاربری یعنی نگاه به کاربرد محصول از بیرون. یعنی نگاه به محصول از زاویه دید مشتری.
بنابراین در بیان بسیار ساده ، طراحی تجربه کاربری یعنی ایجاد حس خوب در کاربر. یعنی محصول و یا خدمت ما طوری طراحی شود که کاربر بفهمد دقیقا همان چیزی هست که او میخواهد (مثلا آن چیز که در تصاویر مربوط به محصول در سایتهای فروش اینترنتی میبیند دقیقا مشابه چیزی باشد که تحویل خواهد گرفت).بخش های مختلفی مانند استفاده راحت(usability) ، سودمندی و فایده(useful) ، رابط کاربری (UI) و بسیاری موارد دیگر درکنار هم میتوانند آن تجربه خوب را برای کاربر بسازند. برای طراحی یک تجربه شگفت انگیز ، درنظر گرفتن دغدغه های کاربران و ارائه راه حل و رفع آنها میتواند تاثیر بسیار خوبی بگذارد.
سبز باشید