بدرود رفیق: درس های مدیریتی و رهبری از فیدل کاسترو
در سال 1926 میلادی در خانواده ای ثروتمند و از ملاکان و زمین داران کوبایی به دنیا آمد. اما همین اختلاف فاحش طبقاتی میان زندگی خودش و دیگر کوبایی ها از او یک انقلابی ساخت. مبارزی خستگی ناپذیر که مصمم به سرنگونی حکومت ظالم، انحطاطی و فاسد باتیستا بود. حاکمیتی که کوبا را به بهشت عیاش و باندهای تبهکار ثروتمند تبدیل کرده بود. اما در نهایت باتیستا، هاوانا پایتخت را تقدیم چریک های کلاسیک دنباله روی کاسترو و چگوارا کرد. کاسترو از همان آغاز سال 1959 تا سال 2008 یعنی زمانی که قدرت را به برادرش رائول واگذار کرد به مدت نیم قرن حکومت کرد. مردی بلند قامت با ریش دراز، سیگار برگ اعلاء و لباس نظامی سبز زیتونی که تصاویری ماندگار در قرن بیستم آفرید و او را به فردی تبدیل کرد که در میان رهبران کمونیست جهان طولانی ترین حکومت را داشت. مردی که نخستین حکومت شرق گرا را درست زیر گوش آمریکای نماد غرب برقرار کرد. او مدعی ایدئولوژی اصیل کوبایی بود و آن موقع می گفت که ما دنبال کمونیسم یا مارکسیسم نیستیم، بلکه طرفدار دموکراسی و عدالت اجتماعی در چارچوب اقتصادی با برنامه هستیم. تمایل چریک پیر به شرق به مذاق آمریکایی ها خوش نیامد، چرا که کاسترو به صورت ابرقدرت چنگ انداخته و کوبا به یکی از صحنه های اصلی جنگ سرد میان بلوک شرق و غرب تبدیل شده بود. همین عامل آمریکایی ها را به تکاپو انداخت تا با استخدام مزدوران و تبعیدی های کوبایی تبار، ارتشی خصوصی شکل دهند تا حکومت جوان کاسترو را ساقط کند. اما این ارتش، طعمه نظامیان کوبا در خلیج خوک ها شد و بسیاری از آنها کشته و یا اسیر شدند. حالا کوبا و شخص کاسترو به دشمن درجه یک آمریکا تبدیل شده بودند، به گونه ای که سازمان مخفی جاسوسی آمریکا چندین بار کوشید با اقداماتی نظیر جاسازی مواد منفجره و سموم داخل سیگارهای معروف کاسترو او را از پا درآورد. این سازمان ایده های مضحک دیگری را نیز اجرا کرد، از جمله طرحی برای ریختن ریش کاسترو و به منظور تمسخر او در انظار عمومی که البته هیچ کدام به سرانجام نرسیدند. آمریکا از راه اقتصادی نیز تلاش کرد تا کوبا را به زانو درآورد، اما کشتی های شوروی بخش عمده ای از محصول نیشکر کوبا را می خریدند و پول زیادی به این کشور سرازیر می شد، هرچند که در دوره فاجعه بار گورباچف، مسکو رفیق دیرین خود را تنها گذاشت و با قطع کمک های شوروی، قحطی و کمبود در کوبا اجتناب ناپذیر بود. با آنکه فیدل، کوبا را پیشرفته ترین کشور جهان می دانست و البته توانست سیستم درمانی مدرن و نهضت سوادآموزی در این کشور برقرار کند، اما کاسترو رفته رفته اعتماد برخی مردم را از دست داد به گونه ای که صدها و بلکه هزاران کوبایی در اعتراض به وضعیت نابهنجار اقتصادی جلای وطن را ترک و با قایق و کشتی رهسپار آمریکای شمالی شده و به فلوریدا پناهنده شدند. مردمانی که با مرگ کاسترو تا صبح در خیابان ها به شادمانی پرداختند. این البته در شرایطی است که برخی دیگر حقیقتاً به کاسترو عشق می ورزیدند و کوبا را مترادف با کاسترو می دانستند.
به هر ترتیب چریک پیر در 90 سالگی درگذشت. اما برخی درس های او در رهبری تاریخ انقضا ندارد. در ادامه همراه ما باشید:
1- "مهم نیست چقدر کوچک هستید، وقتی ایمان و یک برنامه عملیاتی دارید".
رهبر انقلاب کوبا نزدیک به نیم قرن مقابل استکبار آمریکا و دیگر ابرقدرت های همراه آن ایستادگی و انقلاب خود را تنها با ۸۲ نفر آغاز کرد. این مقابله طولانی مدت فراز و فرودهای بسیاری داشت و بدون نگاه استراتژیک، برنامه ریزی دقیق و ایمان به اقدامات، امکان پذیر نبود. قانون بیست ماده ای کاسترو نشان می داد که او رهبری برنامه محور است که از جمله اهداف برنامه 20 ماده ای او می توان به اصلاحات ارضی و مالی و همچنین ایجاد قریب به نیم میلیون شغل ظرف مدت 2 سال اشاره کرد.
2- " انقلاب، چالشی میان گذشته و آینده است ".
هر تغییری همراه با اصطکاک و چالش میان آن چه ثابت و برقرار است و احتمالات جدید است. هر چند انرژی زیادی در این میان و در اثر چالش وضعیت گذشته و آینده صرف می شود. اما افراد دارای نگاه راهبردی قادر هستند گفتمانی متعادل میان این دو برقرار ساخته و از گذشته درس گرفته از آن عبور کنند و با نیم نگاهی به آینده برای حال خود برنامه ریزی کنند.
از طرف دیگر کاسترو اهمیت زیادی به وقت می داد. او عادت داشت که شب ها تنها چهار ساعت بخوابد و برنامه کاری او نیز هفت روز در هفته بود. خودش در مصاحبه ای می گوید که با اصلاح نکردن ریش خود پنج هزار و پانصد دقیقه در زمان صرفه جویی کرده است.
3- " این خیالی خام است که فکر کنیم مسائل جهان را می توان با بمب هسته ای حل کرد ".
رویارویی کوبا با غرب و درگرفتن زدوخوردهای نظامی میان این کشور و ایالات متحده بیشتر به دلیل تبدیل شدن کوبا به صحنه جنگ سرد و استقرار موشک های هسته ای شوروی در خاک این کشور بود. اما فیدل کاسترو از این باور غلط دست کشید. همواره باید گزینه های جایگزین مناسب تری را در نظر گرفت. ما معمولا به باورهای کهنه و ناکارآمد خود دلبستگی داریم. حال آنکه می توان با تغییر راه حل، به نتایج و دستاوردهای مطلوب تری نایل شد.
4- " اگر جان سالم به در بردن از سوءقصدها یکی از رقابت ها در المپیک بود، من حتما برنده مدال طلا می شدم ".
کاسترو به عنوان شخصی که بیشترین ترور نافرجام علیه اش انجام شد ثبت شده است. در این خصوص فیلمی مستند تحت عنوان 638 روش برای کشتن کاسترو نیز ساخته شده است. که شیوه های گوناگون و گاه غیر قابل باور او را مرور می کند. اما کاسترو رهبری صریح و شوخ طبع بود. او رقبای خود را با کلام طنزآلود و طعنه آمیز به چالش می کشید. در واقع مدیران لایق روش تاثیر گذاری از طریق رفتار را می دانند. از کارهای بیشتر کارمندان مطلع هستند و بدون هیچ انتظاری در صدد فراهم کرن محیطی کارآمد و البته لطیف به منظور ایجاد انگیزه در کارکنان شان هستند. مدیری که نگرشی شوخ طبعانه و نشاط بخش دارد موجب ایجاد هیجان مثبت و شادی بهره ور در محل کار شده و فشارهای موجود در سازمان را متعادل می کند. نتایج یکی از تحقیقات معتبر در این خصوص نشان می دهد که 84 درصد صاحبان مشاغل معتقدند کارمندان شاد و شوخ طبع عملکرد بهتری به نسبت سایرین دارند. مدیران می توانند در عین برخورداری از یک طبیعت بنیادین جدی در مورد نتایج کارها، اخلاق، رفتارها و ارزش ها، شوخ طبع نیز باشند. به وجود آوردن احساس آرامش و راحتی در کارکنان با استفاده از شوخ طبعی و مزاح سالم، ما را بر اوضاع بیشتر مسلط می سازد.
5- " کمونیسم برای توده ها، سرمایه داری برای روسا ".
کاسترو سخنور ماهری بود و میتوانست ساعتها بدون آنکه کسی کمکش کند سخنرانی کند. گفته می شود که او یکی از کسانی است که رکورد طولانی ترین سخنرانی ها را دارند. طولانی ترین سخنرانی او که در کنگره حزب کمونیست در هاوانا ایراد شد به مدت 7 ساعت و 10 دقیقه به طول انجامید.در واقع مهم نیست رئیس جمهور یک کشور بزرگ باشیم و یا حتی نگهبان کارگاهی متروکه در نقطه ای دورافتاده، ارتباط یک نیاز همیشگی است و همه ما هر روز به دنبال معرفی و شناساندن خود به یک نفر یا انبوهی از جمعیت هستیم. در این بین، سخنوری یکی از مهمترین راه های تاثیرگذاری بر افراد جامعه و سرمنشا جنبش ها و تحولات بسیار بوده، بگونه ای که بر اساس نتایج تحقیق پروژه پانتئون دانشگاه MIT ، سخنرانی و فن بیان مهم ترین عامل در ماندگاری نام افراد است. در این تحقیق شخصیت های تاریخی در یک بازه 6 هزار ساله مور بررسی قرار گرفته اند که از آن جمله می توان به ارسطو، افلاطون، مسیح، سقراط، اسکندر، داوینچی، کنفسیوس، ..... اشاره داشت که نقطه اشتراک تمام ایشان قدرت خطابه و کلام و توان اقناع مخاطب بوده است.
6- " مرا محکوم کنید، تاریخ مرا قضاوت خواهد کرد ".
به خود ایمان داشته باشید. یک رهبر و مدیر توانمند به بیان خودمانی پوست کلفت است. از خود ناراضی باشید، اما به شکل مثبت آن. در آینده ممکن است با چالش های سختی مواجه شوید و نتیجه خوبی هم نگیرید. موفقیت به راحتی به دست نمی آید مگر اینکه پوست کلفت باشید.
در واقع متداول ترین نقاط قوت یک رهبر می تواند هوش اجتماعی، انضباط فردی، جذبه و البته اعتماد به نفس باشد. به هر روی، به یاد داشته باشید که اعتماد به نفس هم کمبودش و هم زیاد بودنش هر دو مشکل ساز هستند. به طور مثال نتایج مطالعه سال 2007 مجله شخصیت و روان شناسی اجتماعی از انتشارات انجمن روان شناسی آمریکا نشان می دهد که رهبران سازمانی که دارای اعتماد به نفس کم یا زیاد باشند از اثربخشی کمتری برخوردارند. اما میزان متعادلی از عزت نفس، از شما مدیری توانمند میسازد.
منبع:
http://www.businessinsider.in/Top-10-Leadership-lessons-from-Fidel-Castro/articleshow/49240850.cms
سبز باشید