بدویها چگونه به جنگ افسردی میرفتند؟
در جهان چیزی در حدود نیم میلیارد نفر به افسردگی دچار هستند. تعداد كسانی كه از این بیماری رنج میبرند از بیماران قلبی، ایدز و امثال آن كه امروزه بسیار از آنها سخن گفته میشود خیلی بیشتر است و این در حالی است كه هنوز عوامل افسردگی به صورت كامل شناخته نشدهاند. پیش بینی میشود تا سال ۲۰۲۰ میلادی افسردگی دومین بیماری عمده جهان خواهد شد.
ناتوانی حاصل از اضطراب موجب هدر رفت زمانی میشود که میتوان صرف امور مفید کرد. طبق برآورد سازمان بهداشت جهانی سالیانه 68 تا 157 میلیون نفر به بیماریهای شغلی مبتلا می شوند که حدود 30 تا 40% آنها به بیماریهای مزمن و حدود 10% آنها دچار نا توانیهای دائمی می شوند که افسردگی در این بین نقش پررنگی ایفا میکند. امروزه دو عامل فشار رواني (استرس) و افسردگي باليني، محل كار را خلل پذير و تضعیف مي کنند. به موجب بررسي پيمايشي كه توسط جامعه كارشناسان مدد كار كارمندان (ايي اي پي اي) صورت گرفت، معلوم شد كه فشار روحي و افسردگي باليني به ترتيب دومين و سومين مشكل بسيار مهم محل كار، البتــه بعد از بحران خانوادگي، محسوب مي گردد. برآورد شده است كه هر ساله در ايالات متحده بر اثر كاهش بازدهي، كارگريزي و مرگ نابهنگام، ميلياردها دلار به هدر مي رود.
افسردگی امروزه یک اپیدمی فراگیر جهانی است. بگونه ای که از هر چهار امریکایی یک نفر در طول زندگی خود از علایم افسردگی بالینی رنج میبرد و این آمار در هر نسل پیشرفت میکند. آمار افسردگی در کشورمان ایران نیز خیره کننده است. دکترسیداحمد جلیلی در حاشیه سمپوزیوم یک روزه «روز بدون افسردگی» که در آن آخرین یافتهها و داروهای تولید ایران در زمینه درمان افسردگی ارائه شد، گفت: «آمار افسردگی در دنیا حدود 20 تا 25 درصد جمعیت را تشکیل میدهد. این آمار در کشورها در شرایط مختلف فرق میکند؛ بهعنوان مثال در کشورهایی که زلزله یا جنگ اتفاق میافتد یا تغییرات اقتصادی و اجتماعی سریع دیده میشود، میزان افسردگی بیشتر میشود. از جمله در تهران آمار نشان میدهد که نزدیک به 34 درصد تهرانیها دارای نشانههایی از بیماری روانی بودهاند؛ ولی آمار مربوط به بیماریهای روانی و افسردگی در سطح جامعه ایران، حدود 21 تا 25 درصد است.»
رنگ های قرمز و نارنجی به ترتیب بالاترین میزان افسردگی و رنگ آبی پررنگ نیز کمترین میزان افسردگی را دارا هستند
استفان ایلداری مولف و نویسندهی کتاب درمان افسردگی میگوید، افسردگی خواب، انرژی، تمرکز، حافظه و میل جنسی و همچنین تواناییهای اولیه افراد برای تجربه لذت در زندگی را از انسان میگیرد. افسردگی حتی میتواند میل و رغبت مردم به عشق ورزیدن، کار کردن، بازی و سرگرمی و حتی امید به زندگی را از بین ببرد. در صورتی که بیمار افسرده به حال خود رها شود، این بیماری میتواند وارد آمدن آسیب دائمی به مغز شود.
افسردگی حساسیت مغز نسبت به درد را آنقدر بالا میبرد که بسیاری از بیماران از آن به عنوان یاد کردهاند. ایلداری در یکی از سخنرانیهای خود در بنیاد تد میگوید: «خیلیها به نقطه ای میرسند که مرگ را بعنوان یک گریزگاه در آغوش میکشند»
اما افسردگی یک بیماری طبیعی نیست و بعلاوه این بیماری بخشی از وجود انسان هم نیست. ایلداری اینگونه استدلال میکند که افسردگی، همچون بسیاری دیگر از بیماریها، بیماری تمدن است. این بیماری در نتیجه استرس زیاد؛ صنعتی سازی و سبک زندگی مدرن امروزی که با تکامل ژنتیکی ما همخوانی ندارد، بوجود می آید.
ایلداری میگوید افسردگی نتیجهی واکنش بلندمدت به استرس است. این به زعم او «واکنش گریز از استرس» از طرف مغز قابل مقایسه با وکنش جنگ یا گریز است که به منظور کمک به نیاکان ما در مقابله با حیوانات درنده یا خطرات فیزیکی دیگر، تکامل یافته است. واکنش گریزی نسبت به استرس، احتیاج به چند ثانیه یا چند دقیقه (در موارد نادر تا چند ساعت) فعالیت فیزیکی بسیار شدید دارد. ایلداری میگوید:
[مساله گریبانگیر بسیاری از مردم بویژه در کشورهای جهان اول این است که واکنش به استرس، هفتهها، ماهها و حتی سالها ادامه مییابد و چنین چیزی مطلقا مهلک و خطرناک است.]
به بیان ایلداری؛ زندگی در شرایط تنش زای مستمر که امروزه مساله ای فراگیر در میان انسانهای مدرن است موجب کاهش سطح انتقالدهندههای شیمایی عصبی مثل دوپامین و سروتونین میشود که میتواند اختلالات خواب، آسیب به مغز، اختلال در عملکرد سیستم ایمنی و التهاب را به دنبال داشته باشد.
تمدن و زندگی شهری بیماری زا است
متخصصان بیماریهای فراگیر امروزه فهرستی بلندبالا از کلیه بیماریهای مرتبط با استرس -شامل دیابت، تصلب شریانها، آسم، حساسیتها، چاقی و سرطان- تهیه کرده و نام این فرهست را «بیماریهای تمدن» گذاشته اند. این بیماریها در دنیای پیشرفته شایع هستند، ولی عملا در جوامع بومی امروزی وجود ندارند.
مطالعه ای روی ۲۰۰۰ نفر افراد بومی قبیلهی کالولی در پاپوا، گینهی نو نشان از وجود تنها یک مورد جزئی افسردگی نیازمند مراقبت در میان این قبیله داشت. چرا؟ به اعتقاد ایلداری، چون سبک زندگی قبیلهی کالولی، بسیار مشابه سبک زندگی نیاکان شکارچی و جوامع گردآور آذوقه است که قبل از رواج جوامع کشاورزی به مدت دو میلیون سال رواج داشت.
ایلداری بیان میکند:
۹۹.۹ درصد از تجربه زندگی بشر در قالب جوامع شکار و گردآورنده سپری شده است. بیشتر فشارهای انتخاب ، که نقشه ژنوم ما را شکل دادهاند، به خوبی با آن محیط و سبک زندگی سازگار شدهاند.
در طول دست کم ۳ میلیون سال حضور انسان هوشمند بر فراز کره آبی یعنی زمانی که انسان غارنشین استفاده از ابزارهای سنگی را شروع کرد تا زمان پیدایش کشاورزی در حدود ۱۲۰۰۰ سال پیش، ژنهای ما تحت تغییرات مداوم محیطی قرار گرفته اند. در ۲۰۰ سال اخیر، یعنی از زمان انقلاب صنعتی نیز، گونهی ما به ناچار باید با شرایطی که ایلداری «جهش اساسی شرایط محیطی» مینامد، کنار بیاید.
او ادامه میدهد؛با وجود جهش اساسی شرایط محیطی، ژنوم انسان اساسا همانی است که ۲۰۰ سال پیش بوده است. به گفتهی ایلداری «انسان تنها هشت نسل از آن زمان عبور کرده است، که زمان کافی (برای ایجاد سازگاریهای مهم ژنتیکی) نیست.»
او می افزاید: ناسازگاری بزرگی میان ژنهای ما، و بدن و مغزی که آنها بوجود می آورند، و همینطور محیطی که در آن زندگی میکنیم وجود دارد. ما برای یک جا نشستن، فضاهای بسته، انزوای اجتماعی، فستفود، کمخوابی و روند دیوانهوار و سریع السیر زندگی مدرن طراحی نشدهایم.
درمان
هرچند ایلداری بطور کامل با درمان دارویی مخالفتی ندارد، اما معتقد است که حتی اگر همهی داروهایی که در دنیا وجود دارد را صرف بیماری همه گیر افسردگی کنیم باز هم گشایشی حاصل نخواهد شد.
در طول ۲۰ سال اخیر مصرف داروهای ضد افسردگی، ۳۰۰ درصد افزایش داشته است. ولی میزان شیوع افسردگی، همچنان سیری صعودی و سرسام آور دارد. بگونه ای که از هر ۹ آمریکایی بالای ۱۲ سال یک نفر تحت درمان دارویی ضدافسردگی قرار دارد و یک نفر از پنج نفر نیز در طول عمر خود یک بار حداقل این داروها را تجربه کرده است.
راه حلی که ایلداری ارائه میکند، ایجاد تغییر در سبک زندگی است. او اظهار میدارد که نتیجهی برنامهی ۶ مرحلهای که برای درمان افسردگی ارائه داده، مافوق تصورات او بوده است:
۱. ورزش و نرمش
۲. اسیدهای چرب اُمگا۳
۳. نور خورشید
۴. خواب سالم
۵. فعالیتهایی ضد افکار مسموم
۶. ارتباطات اجتماعی
او در سخنرانیاش بر اهمیت ورزش و ارتباطات اجتماعی تأکید میکند، زیرا که دستیابی به این دو مهم در جوامع امروزی دشوارتر است.
ورزش هرچند خوب است اما «طبیعی» نیست
به گفته ایلداری تاثیرات ورزش روی درمان افسردگی آن قدر زیاد است که اگر میشد این تأثیرات را در قالب یک قرص جمع کرد، آن وقت این دارو گرانترین قرص دنیا میشد. براساس یک آمار از آمریکا بیش از ۶۰ درصد از بزرگسالان فعالیت فیزیکی مداوم ندارند؛ که البته نمیتوان تمام تقصیرات را متوجه آنها دانست. در واقع با وجود مسئولیتهای فراوان در قبال خانواده و ضرورت ساعتها کار خارج از منزل، چه کسی انرژی و فرصتی برای باشگاه رفتن خواهد داشت؟
اما به بیان ایلداری در مورد ورزش رازی ناگفته وجود دارد آن هم این که ورزش «طبیعی» نیست. ذهن ما برای فعالیت فیزیکی «در خدمت اهداف تطبیق یافته» طراحی شده است، نه برای دویدن روی دستگاههای ورزشی جدید.
قبایل شکارچی و گردآور روزانه چهار ساعت یا بیشتر صرف فعالیت فیزیکی قدرتی میکرده اند؛ ولی اگر از آنها بپرسید میگویند که اصلا ورزش نمیکنند. ایلداری میگوید: «آنها ورزش نمیکنند. ورزش کردن در نظر آنها معنایی نمیدهد. آنها زندگی عادی خود را میکنند.»
او می افزاید: «اگر یک موش آزمایشگاهی را روی یک تردمیل بگذارید، او خود را رها میکند و حرکت تردمیل همهی پشم و پوست پشت او را میکَند. مغز شما اینطور تداعی میکند که کار کردن با این چنین وسایل پرزرق و برق و دهان پرکنی شما را به جایی نخواهد رساند.
ایلداری پیشنهاد میکند که اگر برای چیدن میوههایتان از درخت بالا نمیروید یا غذایی که میخواهید بخورید را خودتان شکار نمیکنید، به جای آن میتوانید با یکی از دوستانتان پیادهروی کنید. به گفتهی او، فقط ۳۰ دقیقه پیادهروی، سه بار در هفته، برای درمان افسردگی از تمام داروهای رایج ضدافسردگی مؤثرتر است.
ارتباطات اجتماعی
یکی دیگر از عوامل اثرگذار و پررنگ پدیده افسردگی مدرن، فقدان ارتباط اجتماعی در خانواده های گسسته و عموما سه نفره امروزی است. خانواده های ایرانی نیز در طول سال های اخیر، کوچک و کوچک تر شده اند؛ روزگاری در این خانواده می شد چندین بچه دید حالا اما به ندرت می توانیم حتی یک بچه را در خانواده ایرانی ببینیم. در حال حاضر بیشتر خانواده های سرزمین پارس، سه نفره هستند؛ پدر، مادر و فقط یک فرزند:
به گفتهی ایلداری «مواجه شدن با کسانی که به آنها علاقمندیم، واکنش به استرس را کاهش میدهد». مشکل اینجا است که ما زمان همنشینی و گفت و گوی رو در رو را با زمانی که در مقابل صفحهی گوشیهای موبایل سپری میکنیم جایگزین کردهایم. در مقابل نیاکان ما هر روز تمام وقتشان را در کنار کسانی که دوستشان داشتند میگذراندند.
تقریبا تمام بیماریهای از جمله امراض مرتبط با روان موجب میشود که فرد خودش را قرنطینه کند، که این انزوا موجب تشدید علائمبخصوص افسردگی میشود.
ایلداری توصیه میکند که: «در برابر انگیزهی عقب نشینی مقاومت کنید. چرا که وقتی مریض هستید، بدنتان شما را به انزوا و قرنطینه شدن از دیگران تشویق میکند. اگر این بیماری چیزی مثل آنفولانزا باشد چنین رفتاری منطقی خواهد بود، ولی اگر افسردگی داشته باشید، بدترین کار ممکن است.»
بازگشت به دامان طبیعت و زندگی قبیلهای
البته دنبال کردن راه درمانی پیشنهادی ایلداری در زندگی مدرن بسیار دشوار است. بطور حتم تمام ما از هوای تازه، نور خورشید، ورزش، رژیم غذایی خوب، خواب آسوده، کارهای کمتر یکنواخت و ارتباط بیشتر با کسانی که به ایشان علاقمندیم لذت میبریم. ولی کدام یک از شما برای همهی این کارها وقت دارد؟
بیشتر شما احتمالا حتی فرصت ندارید این مقاله را بخوانید چون بیش از ۵۰ ساعت در هفته کار میکنید.
حال آن که قبایل شکارچی و گردآورنده، بطور متوسط هفتهای ۱۷ ساعت کار میکنند. در چنین دنیایی مطمئنا نمیتوانیم شغلمان را رها کنیم تا استرس زندگیمان را کم کرده باشیم، چون مشکلات اقتصادی خودش باعث استرس بیشتری میشود.
به اعتقاد من، راه حل، آهسته و پیوسته قدم برداشتن است. اینکه به آهستگی از وابستگی به تمدن، به سمت طبیعت، مهارتهای اولیه و زندگی جمعی خودکفا گام برداریم.
منبع:
http://upliftconnect.com/ancient-cure-depression/
سبز باشید