یاران جان، همراهان بهاران خجسته باد
همره قافله شاد بهار که به دروازه رسیدست اکنون می سرایم و تو را می خوانم که تنت سبز و دلت شاد و خیالت آباد به شکوفه بنشان بارقه عشق و امید... .
دوست دارم در این آغاز سال از حضرت مولانا از كرامات «بهار» بشنويم و مناجات او را زیر لب زمزمه کنیم.. پس بخوانیم که
آمد بهار خرم و آمد رسول يار
مستيم و عاشقيم و خماريم و بيقرار
اي چشم و اي چراغ، روان شو به سوي باغ
مگذار شاهدان چمن را در انتظار
ملکا و پادشاها آتشهای حرص ما را به آب رحمت خویش بنشان. جان مشتاقان را شراب وحدت بچشان. ضمیر دل ما را به انوار معرفت و اسرار وحدت، منور و روشن دار. دامهای امید ما را که در صحرای سعت رحمت تو بازگشادهایم به مرغان سعادت و شکارهای کرامت مشرّف و مکرّم گردان، آه سحرگاه سوختگان راه را به سمع قبول و عاطفت استماع کن.
دود دل بیدلان را که از سوز فراق آن مجمع ارواح هر دم آن دود برتابخانۀ فلک برمیآید به عطر وصال معطر گردان. قال و قیل ما را و گفت و شنود ما را که چون پاسبانان بر بام سلطنت عشق، چوبک میزنند از اجرای «یوفیهم اجورهم بغیرحساب» نصیب مدام بخشش فرما. قال ما را خلاصۀ حال گردان. حال ما را از شرفات قال درگذران ما را از دشمنکامی هر دو جهان نگاه دار. آنچه دشمنان میخواهند بر ما، از ما دور دار. آنچه دوستان میخواهند و گمان میبرند، ما را عالیتر و بهتر از آن گردان. ای خزانۀ لطف تو بی پایان و ای دریای با پهنای با کرم تو بیکران... از تو خدای قادر متعال، استعانت میطلبم و برای شما همراهان عالم عامل عاشق طلب سعادت و نیکروزی دارم:
گر بخواهید در این یکدم عمر نیک جویای حقایق باشید
و به نزد همه نیکان جهان بس برازنده و لایق باشید
هدفی ناب بیابید و درراه وصال عالم عامل عاشق باشید.
سبز باشید