این 5 سوال در جلسه مصاحبه از شما پرسیده خواهد شد
1)"کمی درباره خودتان بگویید":
شاید این اولین جملهای باشد که پس از سلام و احوالپرسی به گوشتان میخورد.
قرار نیست در پاسخ به این سوال، تنها درباره سرگرمیهای مورد علاقهتان، وضعیت سلامتی و یا اینکه چقدر بازیهای ویدیویی به وجدتان میآورد، صحبت کنید. این سوال فرصتی فراهم میکند که بتوانید خودی نشان دهید (آن هم تنها در 1یا2دقیقه) و از تجربه ها و سوابق خود که مرتبط با آن موقعیت شغلی است بگویید. میتوانید درخصوص دستاوردهایی که موجب غرورتان هستند صحبت کنید؛ و به آنها بگویید که این دستاوردها چگونه شما را برای موقعیتی که برای آن مصاحبه دارید، آماده و مجهز کرده است.
مثال:" من6 سال تجربه در صنعت تبلیغات دارم و سه سال گذشته را به عنوان دستیار مدیر تولید در شرکت ABC گذرانده و مسئولیت نظارت بر جداول زمانی تولید، استخدام پرسنل و تحقق ضرب العجل پروژهها را عهدهدار بودهام. طی مدتی که در این شرکت مشغول بهکار بودم، اقدام به ساختاربندی جریان کار کردم بگونهای که توانستیم در چارچوب زمانی تعیینشده، پروژهها را به سرانجام برسانیم. راهکارهای ما در سازمان ضمن افزایش بهرهوری، توانست از محل صرفهجویی در منابع موجب کاهش هزینهکرد به میزان 2 میلیون تومان در ماه شود. وانگهی، مدیریت زمان یکی از مهارتهای اصلی من به شمار میرود و من اطمینان دارم که میتوانم این مهارت خود را در موقعیت شغلی موجود در سازمان شما به نحو قابل قبولی بکار ببندم."
2)"به نظرتان، بزرگترین نقطه ضعف شما چیست؟"
صداقت لازمه هر کاری است. اما قرار نیست به این بهانه هر چیزی را به زبان بیاوریم. بویژه مواردی که ممکن است به بهای حذف کامل شما از فرآیند استخدام تمام شود. بطور مثال گفتن چنین جملاتی مثل:" من با تغییر میانه خوشی ندارم." چندان عاقلانه نیست؛ چرا که تغییر از الزامات سازمانهای پویا بوده و اصلی اجتنابناپذیر در بیشتر محیطهای کاری است. لازم نیست دست روی نقاط ضعفی بگذاریم که درست همان چیزهایی است که کارفرما از ما انتظار دارد داشته باشیم. ما منکر اصل صداقت نیستیم، ولی وقتی خود را مناسب یک شغل میبینید باید بتوانید توانمندیهایتان را بیشتر و بهتر برجسته کنید. همچنین استفاده از جملات کلیشهای مثل"من معتاد به کار هستم." یا"من کمالطلب هستم"، چندان توصیه نمیشود.
بهترین راه برای جواب به این سوال، رعایت اصل صداقت است. کافی است نقطه ضعفی واقعی را ذکر کنید که البته بر توانایی شما برای انجام آن شغل اثر نمیگذارد؛ و یا مهارتی را ذکر کنید که در حال یادگیری هستید و قصد دارید که آن را توسعه دهید.
مثال: "میدانید، درواقع آنطور که باب میلم باشد به رسانههای اجتماعی وارد نیستم. بنابراین، سه ساعت در هفته را صرف وبلاگنویسی درباره موضوعاتی که به آن علاقهمند هستم و مطالعه درباره دیدگاههای موجود پیرامون تاثیرات رسانههای اجتماعی در تقویت ارتباطات و معاملههای سازمانی میکنم. تا به اینجای کار هم موضوعات بسیاری را در این خصوص یاد گرفتهام که بتوانم آنها را در اینجا نیز اجرایی کنم. همچنین امیدوارم بتوانم ایدههای بیشتری را درباره چگونگی استفاده از رسانههای اجتماعی به عنوان ابزاری برای توسعه روابط با مشتری به این سازمان ارائه کنم."
3)" چه چیزی در شغل قبلیتان وجود داشت که بیش از هر موضوعی موجب آزردگی خاطرتان میشد؟":
"رئیس من آدم نابهکاری بود"، "فرهنگ شرکت افتضاح بود."،" آنها هیچ گاه به من فرصت ندادند تا در موقعیت شغلیام رشد کنم."، اینها پاسخهایی است که در بسیاری از جلسات مصاحبه از زبان کارجویان میشنویم.
اما بجای منفیبافی، کمی نیمه پر لیوان را ببینید؛ گرچه بطور حتم مواردی در شغل قبلیتان بوده که یادآوری آنها ممکن است باعث شود که از کوره در بروید.
مثال:"ببینید! پاسخ به این سوال خیلی دشوار است. من فرصتهای زیادی را درشرکت ABC داشتهام و در آنجا با افراد فوقالعادهای کار کردهام. به هر صورت، خیال میکنم اگر قرار باشد موردی را انتخاب کنم که چندان در آنجا باب میلم نبوده، میتوانم به جلسات گاه و بیگاهی اشاره کنم که ممکن بود زمان آنها فراتر از حد معمول شود و یک ساعتی بیشتر وقت ما را بگیرد. من کار کردن با مردم را دوست دارم و آن یک ساعت اضافه میتوانست صرف رسیدگی سریع تر به امور ارباب رجوع شود."
4)"به نظرتان 5 سال بعد در چه جایگاهی خواهید ایستاد؟"
باور داشته باشید یا نه، هدف از این سوال چیز دیگری است: "آیا می توانم روی کمک شما به این شرکت در بلندمدت حساب کنم ؟"
از آنجایی که هیچکس دقیقا نمیداند که 5 سال آینده در کجا و چه جایگاهی خواهد بود، بهترین راه برای پاسخ این است که خود را در جایگاهی متصور شوید که میتواند در آینده کمکحال سازمان بوده و موجب پیشرفت آن شود.
همچنین میتوانید این سوال را به مصاحبهکننده برگردانید و متقابلا از او بپرسید که جایگاه شرکت را تا 5 سال آینده در کجا میبیند. بیشتر شرکتها، اهداف و برنامههایی دارند که جایگاهشان را ظرف2 تا 5 سال پیشرو مشخص کرده است. پاسخ آنها میتواند خیال شما را بابت وضعیت آینده شغلیتان در این سازمان راحت کند و بعلاوه دیدگاهی روشن در مورد جایگاهتان بدست میدهد.
5)"یکی از تجربههای شکستتان را برای من تعریف کنید.":
همه ما در طول زندگی خود بارها طعم شکست را چشیدهایم، بنابراین خود را به ندانم کاری نزنید و یا ادعا نکنید که هرگز چیزی را از دست ندادهاید. تجربههایی را به یاد بیاورید که ممکن است آنطور که انتظارش را داشتید به نتیجه مطلوبی نرسیدند.
مصاحبهکنندهها دوست دارند ببینند که چطور مسئولیت شکستهای خود را میپذیرید، چه درسی را از تجربههای ناکام خود یاد گرفتهاید و چگونه قرار است از شکست های مشابه که دوباره ممکن است اتفاق بیفتد، جلوگیری کنید.
مثال:"یادم میآید یکبار برای آنکه نزد مشتری بدقول نشویم در ارسال محصول عجله کردم؛ اما سهوا برخی از مراحل ضروری را نادیده گرفتم. خوشبختانه، قبل از اینکه مشتری محصول را نصب کند، متوجه اشکال شدیم. اما بهرحال مشتری چندان راضی به نظر نمیرسید. البته دیگر آن اشتباه را تکرار نکردم."
"همیشه خیال میکردم که تاکتیکهای فروش من ردخور ندارند، تا این که بخاطر سماجتم موی دماغ یک مشتری شدم و باعث شدم که او را از دست بدهیم. از آن موقع یادگرفتم که واقعا به حرف اربابرجوع خود گوش فرا دهم و نیاز هایشان را پیش از ارائه راهحل، درک کنم."
تهیه شده در تحریریه بازارشناسان مگ (مرتضی امیرعباسی- سارا تاج الدین)