درسهای مدیرتی از پلوتارک و هومر
پلوتارک و هومر دو تن از مشاهیر یونان باستان هستند. پلوتارک بیشتر به عنوان یک مورخ و زندگینامهنویس شناخته میشود و اثر معروف او سرنوشتهای موازی (Parallel Lives) نام دارد. هومر را اما بیشتر به عنوان یک نویسندهی ادبی میشناسیم که ایلیاد وادیسهی او به گفتهی کارشناسان ادبی، اولین و عظیمترین نمونههای شعر حماسی به شمار میآیند. در آثار این دو نویسنده، به شخصیتهایی برمیخوریم که با چالشها و موانعی مواجع میشوند که تصمیمگیری آنها روی سرنوشت عدهی زیادی از سربازان و افراد غیرنظامی تأثیر میگذارد. به دلیل بستر پهناور آثار حماسی، شخصیتها نیز از بزرگی و عظمت برخوردار هستند و به همین دلیل میتوانند نمونههای خوبی برای مدیران ارشد امروزی باشند که تصمیماتشان علاوه بر سرنوشت خودشان روی سرنوشت تعداد زیادی از افراد نیز تأثیر میگذارند. برای مثال به موارد زیر توجه کنید:
مشکل آگامِمنون (رهبر یونانیان در جنگ تروا) این بود که هیچ چیزی دربارهی اصول حرفهای کار کردن با کارمندان نمیدانست. فابریس مفهوم تعویق بهرهور را اختراع کرد. اسکندر تنها فاتح جهان نبود بلکه در اکتسابات نیز مدیر موفقی بود.
بزرگترین درسهای کسبوکاری تنها به کتابهای پرفروش امروزی محدود نمیشد بلکه میتوان آنها را در کتابهایی که 2 هزار سال عمر دارد نیز جستجو کرد. در حقیقت خیلی از کتابهای امروزی چون در قالب دستورالعمل و باید و نباید نوشته میشوند، در آموختن تکنیکها مفید هستند اما راز و رمز تبدیل شدن به یک مدیر بزرگ در مقیاس بینالمللی را به خوانندگانشان نمیآموزند. این در حالی است که پلوتارک و هومر خیلی خوب شرایط قهرمان شدن و قهرمان ماندن را میدانستند. برای مثال سرگذشتهای موازی پلوتارک که حدود 1800 سال پیش نوشته شده، داستان فابیوس، یک کنسول رومی را تعریف میکند در زمانی که هانیبالها در حال عبور کردن از آلپ بودند و تهدیدی جدی برای ایتالیا به حساب میآمدند.
شهروندان روم میخواستند هرچه سریعتر دست به کار شوند اما فابیوس هنر ظریفی به نام "تعویق بهرهور" را اختراع کرد. او به این نتیجه رسید که اگر رومیها صبر کنند، میتوانند با یک جنگ فرسایشی کاری کنند که هانیبالها خودشان از پا دربیایند و همین تصمیم خردمندانه و مدیریتی روم را انجام داد. این درس مدیریتی که در کتابی 2 هزارساله دفن شده میتواند آموزش خوبی برای مدیران امروزی باشد که بخش زیادی از تصمیماتشان آنی گرفته میشود و خیلی سریع دست به کار میشوند.
یکی دیگر از داستانهای پلوتارک دربارهی اسکندر است که در سن 25 سالگی بیش از نیمی از کشورهای شناخته شده در زمان خود از مقدونیه تا هند را تحت کنترل داشت. مکانهایی که بیشباهتیشان به یکدیگر مانند بیشباهت بودن کامپیوتر اپل به کامپیوتر آیبیام است.
اسکندر مدیر هوشمندی در زمینهی اکتسابها بود و میدانست که باید اجازه دهد این کشورها رسم و رسوم و شیوههای زندگی خود را حفظ کنند. او حتی از مدیرانی که برای این کشورها منصوب میکرد، میخواست آداب و رسوم مردم آن مناطق را بیاموزند و مانند آنها لباس بپوشند و رفتار کنند. اگر مدیران امروزی قدری وقت بگذارند و این داستانها را بخوانند (فارغ از در نظر گرفتن نام و ملیت فرد) مطمئناً تغییرات عمدهای در شیوهی مدیریتی خود ایجاد خواهند کرد.
در کتاب ایلیاد هومر، فردی به نام آگاممنون وجود دارد. او یک مدیرعامل است و ارشدترین مدیر او آشیلز نام دارد. آگاممنون رهبر یونان در جنگ تروا و آشیلز بهترین جنگجوی او بود. فتح تروا برای یونانیان 10 سال به طول انجامید. دلیل اینکه برای سپاه عظیم 10 سال طول کشید که شهر کوچک تروا را فتح کند این بود که آگاممنون نمیدانست چگونه به مهمترین مدیر اجرایی خود انگیزه بدهد. آداب جنگی در آن روزگار به این شکل بود که فرماندهان ارشد به فرماندهان و سربازان اجازه میدادند افرادی را که به اسارت میگرفتند یا غنایمی را به دست میآوردند برای خود نگه دارند. اما آگاممنون از این قانون تخطی کرد و اجازه نداد آشیلز اسیری را که برای خودش در نظر گرفته بود، نگه دارد. به همین دلیل آشیلز دست از جنگ کشید. هزاران یونانی کشته شدند و سپاه یونان در آستانهی شکست قرار گرفت.
درسی که مدیران ارشد امروزی میتوانند بیاموزند این است که مهمترین وظیفهشان این است که محرکهای انگیزشی نیروهای کلیدیشان را بشناسند و اطمینان حاصل کنند که آن محرکها را از آنها نگیرند.
سبز باشید