درسهای مدیریت استراتژیک کاروکسب از اسکندر
اسکندر یکی از رهبران پرآوازهی دوران باستان بوده است که به جز در موارد محدود، در یک دورهی زمانی طولانی بهعنوان یک استراتژیست عملکرد کاملاً موفقی داشته است. وی نشان داد که قادر است در شرایط مکانی و زمانی مختلف بر دشمنان خود فائق آید. او تقریباً هیچگاه شکست نخورد و همواره به اهداف خود رسید.
در ادامه برخی از مهمترین درسهای رهبری و استراتژی را که میتوان از این فرماندهی بزرگ آموخت بررسی میکنیم.
1ـ ایجاد تصویر ذهنی قدرتمند از خود
دستاوردهای اسکندر نشان میدهد که زمانی که افراد تمرکز لازم برای انجام کارهای خود را داشته باشند، به چه موفقیتهایی میتوانند دست یابند. اسکندر مقدونی با کلام شیوا و حتی حالات چهرهی خود تصورات و رؤیاهای مردم را مجذوب خود میساخت و آنها را مطیع و متعهد به خود میکرد. مدیران ارشد تأثیرگذار و موفق که در بازار و صنعت ماندگار شدهاند، افرادی کاریزماتیک هستند که توانستهاند تصویر محکم و بینظیری از خود در ذهن دیگران بسازند.
2ـ بیهمتا در اجرا
اسکندر نه تنها بهراحتی اذهان را متقاعد و مجذوب میکرد بلکه، میدانست که چگونه به اهداف و تصورات خود و آنچه به دیگران القا کرده است، جامهی عمل بپوشاند. وی از سیستم کسب اطلاعات قدرتمندی بهره میبرد و از این طریق میتوانست انگیزهها و اهداف رقبا را بشناسد و تفسیر و تحلیل کند. او اطلاعات رقبا را تحلیل میکرد و بدون فوت وقت تصمیم میگرفت. وی استاد ایجاد هماهنگی و توازن در تمامی ارکان سیستم نظامی خود بود. کمتر کسی را میتوان قبل از اسکندر نام برد که از سرعت عمل و مهارت او برخوردار باشد. وی اعتقاد عمیقی به این اصل داشت: "یا سرعتعمل داری یا مردهای."
3ـ تشکیل یک تیم قدرتمند
اهمیت کار تیمی و ایجاد حلقهای از همراهان در دنیای کاروکسب امروز به روشنی مشخص شده است. اسکندر میدانست که چگونه متعهدترین و زبدهترین نیروها را با خود همراه سازد و میان آنها روحیهی تیمی ایجاد کند. او همواره طوری عمل میکرد که فرماندهانش بتوانند از نقاط قوت یکدیگر استفاده کنند و با ایجاد همافزایی، مسیر رسیدن به هدف را هموار سازند.
4ـ الگوی تمامعیار
سبک مدیریت اسکندر از وی یک الگوی تمامعیار ساخته بود. وی به معنای واقعی کلمه نیروهای خود را از خط مقدم هدایت میکرد. زمانی که سربازانش گرسنه و تشنه میشدند، او هم لب به آب و غذا نمیزد. اگر اسبها در جنگ کشته میشدند و یا به هر علت دیگری میمردند، او هم از اسبش پیاده میشد و مانند بقیه راه میرفت. اسکندر به درستی این نکته را سرلوحهی رفتار خود قرار میداد که او میبایست همانند نیروهای زیردستیاش باشد تا رابطهی بین آنها بر مبنای اعتماد شکل گیرد.
5ـ ترغیب به نوآوری
اسکندر مقدونی به مزیت رقابتی خلاقیت استراتژیک پی برده بود. وی از خلاقیت و نوآوری فرماندهان، سربازان، و مهندسان قاطعانه حمایت میکرد و چنین حرکتهایی را همواره مورد تشویق قرار میداد.
از همین روی، سیستم جنگی اسکندر مقدونی قدرتمندترین و سریعترین در زمان خود بود. هیچکس به اندازهی این فرماندهی یونانی به خلاقیت و نوآوری عادیترین پرسنل خود توجه نمیکرد. این رویکرد او میتواند سرلوحهی رهبران و مدیران در تشویق خلاقیت کارکنان ـ بخصوص کارکنان رده پایین سازمان ـ باشد. برای اسکندر، انجام مکرر وظایف محوله حتی برای ردههای پایین معنایی نداشت.
6ـ تقویت همذاتپنداری با گروه
اسکندر از سیستم پروپاگندای قدرتمندی بهره میجست و از آن در وهلهی اول، در جذب سربازان خود استفاده میکرد. وی بلاغت قابل توجهی داشت و با زبان سادهی مردان خود با آنها سخن میگفت. هر کس به حرفهای او گوش میداد مسحور او قرار میشد. این فرماندهی سخنور پیوسته از نمادهای قدرتمند فرهنگی استفاده میکرد که احساسات عمیقی را برمیانگیخت. این اقدامات وی که با هدف مدیریت معنا صورت میگرفت در کنار سبک مدیریت الگومحور او قرار میفت. حس قدرتمند همذاتپنداری با گروه را در افراد به وجود میآورد و به آنها انگیزه میداد تا سرحد جان برای رسیدن به هدف تلاش کنند.
7ـ حمایت از نیروها
اسکندر بخوبی میدانست که چگونه به دلاوریها و تلاشهای نیروهای خود ارج نهد تا اینگونه رفتارها را در آنها تشویق کند. وی غالباً به افراد خاص اشاره میکرد و شجاعتهای فردی آنها را برمیشمرد. او همچنین، به جنگاوریها و رشادتهای فرماندهان گذشته نیز اشاره میکرد و این پیام را به روشنی به نیروهای خود منتقل میکرد که تلاشهای تکتک آنها دیده میشود. شاید برای شما عجیب باشد، اما فرمانده قدرتمند دوران باستان به معنای واقعی سنگصبور افراد خود بود و به درددلهای آنها صبورانه گوش میداد.
8ـ سرمایهگذاری در مدیریت استعداد
این رهبر بزرگ یونانی آیندهنگری فوقالعادهای داشت. وی هزینه و زمان بسیاری را صرف آموزش نیروهای خود میکرد. اسکندر مقدونی نه تنها اهتمام قابل توجهی به آموزش نیروهای خود داشت بلکه، به دنبال تربیت سربازان نسل آینده بود.
9ـ جانشینپروری
یکی از درسهایی که رهبران و مدیران میتوانند از اسکندر بیاموزند کاری است که او هیچگاه انجام نداد. او آنقدر به امور مملکتداری و جنگاوری مشغول شده بود که هیچگاه نتوانست به تربیت جانشینی برای خود بیندیشد. چنین اتفاقی پس از رفتن یک مدیر قابل برای بسیاری از کاروکسبها رخ داده است. بنابراین، مدیران در دوران فعالیت خود در سازمان باید به فکر شناخت و آموزش جانشینی برای خود باشند تا پس از آنها سرمایههای سازمان به هدر نرود.
10ـ مکانیزمهای کنترل قدرت
آخرین درسی که میتوان از این مرد بزرگ دوران باستان آموخت تعبیهی ساختارهای برای کنترل قدرت در سازمان است، همان کاری که اسکندر از انجام آن غافل بود. یکی از مسئولیتهای مدیران ارشد این است که مکانیزمهای لازم را برای کنترل و مدیریت قدرت در سازمان تعبیه کنند. به عبارت دیگر، آنها باید کنترلکنندهها و متعادلکنندههای لازم را ایجاد کنند تا تصمیمگیری با ضریب خطای کمتری انجام شود.
سبز باشید