وبسایت شخصی پرویز درگی معلم بازاریابی

نقش و اهميت بخش خصوصي در توسعه يافتگي كشورها 27 تیر
admin لایک 0 دیدگاه

نقش و اهميت بخش خصوصي در توسعه يافتگي كشورها

چندی پیش بخش خصوصی آموزش و پرورش (مراكز غيرانتفاعي) دعوتی از من کرد که در آنجا مدیران دولتی نیز حضور داشتند. دلیل حضور آنان نیز این بود که باید برای بخش خصوصی تسهیلاتی فراهم می‌کردند تا بخش خصوصی کارها را سرعت بخشد.
محور اصلی گفته‌هایم پیرامون اهمیت و جایگاه بخش خصوصی در توسعه‌یافتگی کشور بود. برای تدوین گفته‌هایم به سه کتاب ارزشمند اشاره کردم. کتاب نخست، مسائل بین‌المللی و اسلام اثر دکتر ماهاتیر محمد است. او را به‌عنوان معمار مالزی نوین می‌شناسند.
ماهاتیر محمد به صراحت در کتابش عنوان می‌کند که در سال 1357 هجری شمسی متقارن با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مالزی توانست خودش را از استعمار انگلستان نجات دهد. ماهاتیر محمد می‌گوید که بخش عمده‌ای از مالایی‌ها (نژاد عمده‌ی کشور مالزی) را از روی درخت پائین می‌آورد که تا پیش از آن بر روی درخت زندگی می‌کردند. یعنی انسانهایی بودند که در جنگل زندگی می‌کردند! در‌حالی‌که در سال 1357 در بعضی از خانه‌ها در ایران، ماشین لباسشویی وجود داشت.
اکنون مالزی، افتخار اقتصادی جهان اسلام است. هر سفری که به مالزی می‌رویم، از سالی به سال بعد کاملاً سازندگی کشور در ابعاد مختلف آشکار و بارز است. تحلیلها بیانگر آن است که تغییرات عظیم و شگرف اقتصادی و زیرساختی، ریشه در تفکرات ماهاتیر محمد دارد.
ماهاتیر محمد در صفحاتی از کتابش می‌نویسد: دریافتم برای توسعه‌یافتگی به "پول" نیاز داریم و پول نداریم. ثروت نداریم. به این واقعیت رسیدم که باید سرمایه‌گذارهای خارجی را ترغیب کنیم که در مالزی سرمایه‌گذاری کنند.
وی به وزیر بازرگانی مالزی مأموریت می‌دهد تا به کشورهای مختلف سفر کند و از سرمایه‌گذاران دعوت به عمل آورد تا به مالزی تشریف بیاورند. قاطعانه نیز به آنها اطمینان می‌دهد که از سرمایه‌گذاران حمایت می‌کند تا سود سرمایه‌ی خود را ببرند.
وزیر بازرگانی پس از سفرهای گوناگون، با یک "موضوع" مهم برخورد می‌کنند و از ماهاتیر محمد تقاضا می‌کند تا این موضوع را تحلیل کند. وی می‌گوید به ماهاتیر محمد گفتم که بسیاری از کشورها و سرمایه‌گذاران آنها پس از اطلاع از تقاضا و درخواست من و کشورم، می‌پرسند: مالزی کجاست؟ در واقع، مالزی را اصلاً نمی‌شناسند.
ماهاتیر محمد، معمار مالزی نوین، پروژه‌ای را تعریف می‌کند با عنوان "برند کشور مالزی". پرسش اصلی این است که چگونه می‌توانیم کشور مالزی را "برند" کنیم؟
ماهاتیر محمد در همین کتاب "مسائل بین‌المللی و اسلام" به تفصیل تشریح می‌کند که دریافتیم نخستین کاری که باید صورت گیرد، بررسی قانونها در این ارتباط است. مالزی و افراد متفکر این کشور کوشیدند سمت و سوی قانونگذاریها را تصحیح کنند. به این نتیجه‌ی درخشان رسیدند که قانونی شد و به تصویب رسید: دولت مالزی وظیفه دارد از بخش خصوصی حمایت کند. هر دولتی که در مالزی سر کار بیاید، باید به این قانون عمل کند و این قانون، "دائمی" است.
ماهاتیر محمد عنوان می‌کند که دولت مالزی موظف است تمام بسترها را برای تسهیل و ساده‌سازی فعالیتها برای بخش خصوصی مهیا کند. هیچ دولتمرد مالزیایی حق ندارد تا مشکل یک مدیر خصوصی را که به اداره مراجعه کرد، حل‌نکرده از اداره‌اش بیرون برود. به ساده‌ترین عبارت، با مراجعه‌ی مدیر بخش خصوصی، دولتمردان مالزی و مدیران مالزی موظفند گره‌گشایی کنند و به موضوع سریعاً رسیدگی شود.
تأکید ماهاتیر محمد جالب است؛ آنجا که می‌گوید وقتی مدیر بخش خصوصی به اداره می‌آید، مسأله‌ی او باید همان روز حل شود و مدیران دولتی حق مراجعه به خانه‌ی خود را ندارند مگر آنکه کاملاً مسأله حل شده باشد؛ چرا چون بخش خصوصی موتور محرکه‌ی اقتصاد کشور است.
ماهاتیر محمد می‌افزاید: این دولتها نیستند که کشورها را توسعه‌یافته می‌کنند بلکه، این بخش خصوصی است که باعث توسعه‌ی کشور می‌شود. وظیفه‌ی دولت، بسترسازی و آماده‌سازی، و تسهیل فعالیتها و فرایندها است تا بخش خصوصی بتواند کار خودش را انجام دهد.
ماهاتیر محمد قطعاً دلایل محکم و اطمینان‌بخشی دارد که عنوان می‌کند: دولت نمی‌تواند و بلد نیست تولید ثروت کند. این بخش خصوصی است که ثروت مي آفريند. ثروت عامل اصلی و خون بدنه‌ی توسعه‌یافتگی در جهان است.
من، ماهاتیر محمد را دوست دارم؛ چون او بر مواضع دینی‌اش نیز کاملاً راسخ است و از آن دفاع می‌کند. هم او نیز آموزه‌های متعددی درباره‌ی بخش خصوصی دارد که توانسته کشور مالزی را به کشوری توسعه‌یافته در جهان کنونی تبدیل کند.
خوب است بدانید از ماهاتیر محمد در سالهای قبل دعوت کردیم تا برای سخنرانی به یکی از مراکز علمی ایران تشريف بياورند. پس از سخنرانی ماهاتیر محمد، شخصاً از او سؤالی کردم. سؤال من این بود: چه کردید که این نتایج ارزشمند برای کشور مالزی پدید آمد؟ مهمترین کاری که توانست مالزی را به کشور شناخته شده‌ی جهانی تبدیل کند، چه بود؟
به ماهاتیر محمد گفتم ما ایرانی‌ها، انسانهای عجولی هستیم. می‌دانم که برای پاسخ این پرسش نمی‌توانم انتظار پاسخ کپسولی داشته باشم، نمی‌توانید کپسولی به ما بدهید که بخوریم و توسعه‌یافته شویم، با وجود این، علاقه‌مندم به اصلی‌ترین و مهمترین اقدام خود اشاره کنید که رمز توسعه‌یافتگی کشور مالزی شد. او نیز در پاسخ گفت رمز توسعه‌یافتگی صرفاً در چهار واژه نهفته است: پیگیری تا حصول نتیجه.
برای این چهار واژه نیز ماهاتیر محمد افزود: امکان ندارد دستوری بدهم و آن را رها کنم. تا زمانی که دستور به نتیجه رسیده است، همچنان فعالانه برای دستیابی به آن نتیجه، پیگیری مداوم دارم.
به نظرم می‌آید و بر این اعتقادم که ما در ایران نیز، مشکل "برنامه‌ریزی" و مشکل استراتژی نداریم. مشکل ما در ایران، "اجرا" است. در تمام دولتهای بعد از انقلاب، شعار ارتقا بخشیدن به بخش خصوصی دادیم، در سطح کلان هم این اعتقاد پذیرفته شده بود، اما سال به سال دولتی‌تر شدیم. آنچه تصمیم‌گیری شده بود، برای اجرا در بدنه‌ی میانی گیر می‌کرد.
پس از این کتاب، به کتاب جک ولش راه جنرال الکتریک می‌رسم. جنرال الکتریکی، شرکتی جهانی است که ادیسون، بنیانگذار آن است. سالها پیش، مدیرعاملی این شرکت جهانی را جک ولش برعهده داشت. جک ولش، بیست سال مدیرعاملی شرکت جنرال الکتریک را برعهده داشت. در تمام این سالها، جنرال الکتریک در زمره‌ی برترین و موفق‌ترین بنگاههای اقتصادی جهان است.
علاقه‌مندم برای معرفی جک ولش این توضیح را بیفزایم که یک تیم تحقیقاتی از مدیران جهان بر آن شدند در پایان قرن گذشته (از سال 1900 تا 2000)، کارنامه‌ی مدیران جهانی را بررسی کنند تا بتوانند مدیر افسانه‌ای جهان در بخش خصوصی را برگزینند. نتیجه‌ی این مطالعات آنها را به جک ولش، مدیرعامل جنرال الکتریک رساند و او را به‌عنوان مدیر افسانه‌ای یکصد سال اخیر معرفی کردند.
رابرت اسلاتر، محقق برجسته‌ای است که وظیفه داشت تا زندگی جک ولش را برای این تیم تحقیقاتی بررسی کند، از جک ولش اجازه می‌گیرد و 2 سال زندگی شخصی‌اش را برای این پروژه، تعطیل می‌کند. هر روز صبح زود در خانه‌ی جک ولش به انتظار می‌ایستد تا او نیز از خانه بیرون بیاید. همراه او سوار ماشین می‌شد تا پایان شب که جک ولش به منزل بازمی‌گردد، او را همراهی می‌کند.
حاصل مشاهده‌ی درون ماشین، رفتار در محل کار، جلسات، مذاکره، دیدارها، سفرها، گفت‌وگوها، مکالمه‌های تلفنی، عزل و نصبها، نامه‌های اداری تدوین‌شده و در قامت یک کتاب به نام "جک ولش راه جنرال الکتریک" چاپ و منتشر می‌شود. به نظرم این کتاب، ارزش چندین و چند بار خواندن دارد. به اندازه‌ی چند ترم دانشگاهی، یافته‌های مدیریتی گرانبهایی دارد؛ چرا که یک پژوهشگر، محقق، و مدیر بزرگ، 2 سال رفتار یک ابرمرد اقتصادی بخش خصوصی را در تمام زوایای آشکار و پنهان به رشته‌ی تحریر درآورده است.
در آغاز این کتاب می‌خوانید: یک زمین گلف است، در این زمین 4 نفر در حال بازی گلف هستند. يك نفر قد بلند، و يك نفر قد کوتاه در بين آن چهار نفر رابطه صميمانه اي باهم دارند. دورتادور زمین پر از سربازانی است که از جان این افراد مراقبت می‌کنند. از دور هم می‌توان تشخیص داد که گفت‌وگوی آنها دوستانه و صمیمی است و به دور از رفتارهای دیپلماتیک مرسوم.
چند روز بعد جیانگ زمینگ، رهبر وقت چین، مهمان کلینتون(همان مرد قدبلند زمين گلف)، رئیس‌جمهور وقت امریکاست. به رسم عرف دیپلماتیک مقامات امریکا به خط ایستاده‌اند. رهبر چین و رئیس‌جمهور امریکا از جلوی این افراد به خط ایستاده عبور می‌کنند و همزمان کلینتون، افراد را به رهبر چین معرفی می‌کند.
مقایسه‌ی ساده‌ای دارم. اگر یکی از اعضای بلندپایه‌ی کشورهای مهم به ایران سفر کنند، از آدمهای مهمی که بنا به عرف دیپلماتیک در ایران به خط می‌ایستند، چه تعداد از بخش خصوصی هستند؟ تصور می‌کنم عمدتاً افرادی حضور دارند که مناصب دولتی رده‌بالا دارند و گاه از بخش خصوصی در این دیدارها خبری نیست.
بازگردیم به معرفی کلینتون از افرادی که در آن دیدار با جیانگ زمینگ آشنا شدند. کلینتون، جک ولش (همان مرد قدكوتاه زمين گلف) مدیرعامل جنرال الکتریک را معرفی می‌کند و می‌گویم او "جک ولش" بهترین مربی گلف من است. چینی‌ها به‌خوبی جک ولش را به‌عنوان مدیرعامل جنرال الکتریک می‌شناسند؛ جیانگ زمینگ بارها با او در چین ناهار خورده است، اما این تعریف کلینتون، نشان از آن دارد که اقتدار دولت کلینتون به بلندپایگان بخش خصوصی است که شهره و آوازه‌ی جهانی برای دولت امریکا می‌آفرینند.
سومین کتابی که در سخنرانی‌ام از آن نام بردم، اثر راجر فارمر است با عنوان "اقتصاد چگونه کار می‌کند". خوشبختانه هم کتاب ماهاتیر محمد، هم کتاب جک ولش راه جنرال الکتریک از اسلاتر، و هم کتاب اقتصاد چگونه کار می‌کند، هر سه کتاب به فارسی ترجمه شده و در دسترس است.
راجر فارمر، استاد بزرگ اقتصاد است که هر دو مکتب کلاسیک، و مکتب کینز که اقتصاد جهان را اداره می‌کردند، به نقد می‌کشد. کتاب کوچک صد صفحه‌ای است که در آن راهکارهای توسعه‌یافتگی را به زیبایی ترسیم می‌کند.
راجر فارمر با صراحت می‌گوید دولتها (نمی‌گوید یک دولت خاص) یک وظیفه بیشتر ندارند و آن وظیفه، اشتغال است، اما نه اشتغال که خود دولت انجام دهد یعنی فرد در بخش دولتی، استخدام شود.بلكه اشتغال باید در کشور و آن هم در بخش خصوصي صورت بگیرد.
چرا؟ چون وقتی مردم کار داشته باشند، زندگی مناسبی دارند، از دیگر سو، بیکاری منشأ بسیاری از مفاسد است. برای ایجاد اشتغال باید کاری کرد. باید تقاضا سیر و روند افزایشی به خود بگیرد. تقاضا برای منزل، برای لباس، تقاضا برای آموزش، تقاضا برای سلامت و چکاپ پزشکی.
وقتی شرکتها می‌بینند برای محصولاتشان، با تقاضای بیشتری روبه‌رو هستند، لاجرم نیروی بیشتری را استخدام خواهند کرد. پرسش اینجاست چه‌کار کنیم که تقاضا از سوی مردم بالا برود. راه آن این است که مردم ثروت داشته باشند. حالا چه کنیم که مردم ثروت داشته باشند؟
فارمر می‌گوید باید بستری فراهم کنیم تا بخش خصوصی سرمایه‌گذاری کند. حالا چه‌کار کنیم تا بخش خصوصی سرمایه‌گذاری کند؟
پاسخ فارمر به این پرسش این است که بخش خصوصی زمانی در یک کشور سرمایه‌گذاری می‌کند که به دولتش اعتماد داشته باشد. در غیر این‌صورت، سرمایه‌گذار، سرمایه‌اش را به خارج کشور انتقال می‌دهد.
فارمر توضیح می‌دهد که دولتها چطور باید این اعتقاد را برای بخش خصوصی ایجاد کنند.
مي‌گويد با اعتمادي كه برايشان ايجاد مي كند. اول بايد مديران دولتي با رفتارشان و با كردارشان بتوانند براي بخش خصوصي اعتمادآفريني كنند. آنها با رفتار و كردار ثابت مي كنند كه ما دوست شما هستيم و ما اينجا هستيم كه مشكل شما را حل كنيم تا شما كار مردم را راه بيندازيد. ما اينجا هستيم كه تسهيل‌سازي كنيم كه اگر كاري 2 ساعته انجام مي‌شود ما يك‌ساعته براي شما انجام دهيم. ما اينجا نيستيم كه براي شما مانع‌سازي كنيم. ما اينجا نيستيم كه فقط بلد باشيم به شما نه بگوييم. ما آمديم تا در شما اعتماد ايجاد كنيم. آن اعتمادی كه ايجاد مي‌شود ايجاد اعتقاد در بخش خصوصي است به دولت. و اينجاست كه بخش خصوصی سرمايه‌گذاري مي‌كند و ثروت‌آفريني مي‌شود.  در جامعه مردم وقتي ثروت دارند، تقاضا افزايش پيدا مي‌كند، وقتي تقاضاي مردم بالا برود بخش خصوصي ناچار است نيرو استخدام كند، و به این ترتیب، اشتغال بالا مي‌رود. یعنی دولت به وظیفه‌اش که اشتغال است، عمل کرده است. تنها گیر ما، نخست در "باور" است، و سپس در اجرای این باور.
حالا دو عدد را می‌خواهم مقایسه کنید: حقوق اوباما رئيس‌جمهور آمريكا ماهي چقدر است؟ماهي 400 هزار دلار. حقوق مديرعامل بنز به عنوان رييس يك بخش خصوصي چقدر است؟14 ميليون يورو.
اميدوارم اهميت بخش خصوصي در كشورمان بهتر و بيشتر درك شود و بخش دولتي به نقش تسهيل گري و ساده سازي براي فعاليت بخش خصوصي بيش از گذشته باور داشته باشد و عمل كند . اين تنها راه توسعه يافتگي است .

گر بخواهيد در اين يك دم عمر        نيك جوياي حقايق باشيد
و به چشم همه نيكان جهان        بس برازنده و لايق باشيد
هدفي ناب بيابيد و در راه وصال        عالم عامل عاشق باشيد

 

سبز باشيد

درباره وبلاگ
من نوشتن را دوست دارم هر روز می نویسم .با بنیان گذاری TMBA و زیر مجموعه های آن شامل : آموزشگاه بازارسازان،شرکت نوربیز، کانون تبلیغاتی ضمیر بازار، مجله بازار یاب بازارساز، مجله TMBA، انتشارت بازاریابی، فروشگاه کتاب، دپارتمان مشاوره، دپارتمان تحقیقات بازاریابی و... سعی کرده ام با همراهی همکارن صمیمی در نهایت توان در خدمتگزاری به جامعه کار و کسب ایران بکوشم.