درسهای بازاریابی از اسکندر مقدونی
اسکندر، یکی از نامدارترین و شناختهشده ترین مغزهای متفکر نظامی در تاریخ محسوب میشود. تنها ظرف 10 سال تمام جهان شناخته شده را فتح کرد و نسل آینده را به گونهای تحت تأثیر قرار داد که تبعات آن امروزه نیز همچنان احساس میشود. اقداماتش بسیار جلوتر از زمان خودش بود به گونهای که تدابیر و تاکتیکهایش هنوز در دانشکدههای نظامی مدرن جهان آموزش داده میشوند.
اما این تدابیر و تاکتیکها و یا حتی سلاحهای پیشرفته اسکندر نبود که دستاوردهای او را ممکن ساخت. بلکه، نبوغ واقعی اسکندر از درک عمیق این که چه چیزی مردان و زنان را به عمل وامیدارد نشأت میگرفت.
در ادامه؛ پنج اصل جنگ از رمان استیو پرسفیلد که در مورد زندگی اسکندر کبیر، فضائل جنگ نگاشته شده، آورده شده است. اگر شما این درسها را به همان شجاعت و شدتی که اسکندر را روانهی سواحل رود فرات و جنگلهای هند کرد، اجرا کنید، این امکان وجود داردکه طعم شکوه و جلال بازاریابی نصیبتان شود.
" در میدان نبرد، جنگ رویدادی کاملاً احساسی است."
طرحهای بلندمدت استراتژیک، برنامهریزیهای سالانه، و فرایندهای فرساینده هنگام مواجهه با یک جنگ واقعی، عملکرد خود را ازدست می دهند. و زمانی که اولین خون ریخته شود، بیارزش میشوند.
در واقع جنگها، همانند آنچه در بازاریابی نیز مصداق دارد، از طریق احساسات به پیروزی میانجامند. اصول جنگ و بازاریابی بیشتر از آن چیزی که تصور کنید به یکدیگر شباهت دارند. اگر خواهان موفقیت در بازاریابی هستید، همانند جنگ، میبایست نه تنها بر شمشیر (عمل) تسلط داشته باشید، بلکه میبایست بر قلب (احساسات) نیز تسلط داشته باشید. لذا سلاح بازاریابان و جنگافزار ایشان نیروی عمل، دلافزار و قدرت عشق و عاطفه است. البته بازاریابی،جنگ ذهنیت است و نه جنگ محصول، پس ذهن و قلب بر هرچیز دیگری پیشی می گیرد.
"مزیت هیچ چیزی در جنگ، از سرعت بیشتر نیست."
همانگونه که اسکندر در رمان پرسفیلد به نام فضائل جنگ میگوید: "نیازی به ارتشهای بزرگ نیست. اندازهی مطلوب سپاهیان جنگی، تعدادی است که میتوانند از یک اردوگاه به اردوگاه دیگری بروند و ظرف یک روز بازگردند." با ارتشی که هیچ گاه بیش از 50هزار فرد نیرومند نمیشد، اسکندر کبیر ارتشهایی را که 10 و 20 برابر بزرگتر از آنها بودند شکست داد.
مزیت با تحرک همراه است. در جنگ، همانند بازاریابی، هرکسی که میدان نبرد را تعیین کند برنده است. اگر دشمن قصد داشته باشد که ارتشاش را به یک فضای باز بزرگ ببرد، اسکندر سریعتر به آنجا میرفت و توپهای جنگیاش را در گذرگاه کوه مستقر میکرد.و اگر بر فرض مثال، دشمن مناطق کوهستانی را برای بدست آوردن مزیت انتخاب کند، اسکندر او را در دشت متوقف میکرد.
سرعت، قابلیت تطبیق ایجاد میکند. و هنگامی که برنامههای بی نقص تبدیل به هرجومرجهایی در گرد و غبار جنگ میشوند، قابلیت تطبیق، بر هر چیزی از جمله مزیت بزرگبودن غلبه میکند.
در طول دهههای گذشته، عبارت "بیش از حد برای شکست بزرگ بودن" وارد گفتگوهای جهانی شد، عبارتی که در ستایش تاسیس شرکتهای بزرگ بکار میرفت. اما طولی نکشید که بعد از آن رکود بزرگ، اقتصاد را به زانو درآورد و قدرتهای بزرگ زیر بار سنگین خود متلاشی شدند. در واقع، "بیش از حد بزرگ بودن برای شکست خوردن" یعنی "بیش از حد بزرگ بودن برای پیروز شدن". از دیگر سو، "بیش از حد بزرگ بودن برای نوآوری"، "بیش از حد بزرگ بودن برای وفق پذیری" محسوب میشود.
همانگونه که اسکندر به اثبات رساند، میتوان حتی به کمک 50هزار جنگاور که مشخصا برای انطباق با شرایط مختلف آموزش دیدهاند و نیز انجام حملات پیشدستانه و سرعت عمل، بزرگترین ارتشهای جهان را نیز به زانو درآورد.
ما به پیروزی در یک نقطه از جنگ نیاز داریم و آن نقطه سرنوشت است. آنچه برای پیروزی نیاز است نه قدرت زیاد، بلکه تمرکز فراوان است. به طور مثال در سازههای مهندسی و بویژه پلها تعدادی اتصالات اساسی وجود دارد که اگر تغییر داده شوند ساختار کلی پل تضعیف میشود و میتواند کاملا فرو بریزد.
به همین ترتیب، برنامههای بازاریابی شما نباید همهی نبردها با همهی رقبا را شکست دهد. محصول ارائه شدهی شما نمیبایست با هر ویژگی در بازار مطابقت کند.
مدیر دانای استارباکس، هاروارد شولتز، در سال 2008 غول قهوه را با گسترش نام تجاری احیا نکرد، بلکه توسط تمرکز دوبارهی شرکت بر روی اصول اولیه موفقیت، این کار را انجام داد.
تمرکز، قدرت است. اسکندر به دنبال از بین بردن ارتشها نبود. در عوض، یکی از اهداف وی در تمامی جنگها، یافتن و از بین بردن پادشاه و وارد اغتشاش کردن دشمنانش بود. اسکندر اینگونه کمر امپراتوری باشکوه پارسیان و همه پادشاهیها از مقدونیه تا افغانستان معاصر را شکست.
"همواره حمله کنید. حتی در حالت دفاع نیز حمله کنید."
این شمشیر نیست که در جنگ کشنده است، بلکه بیتصمیمی و بیتفاوتی است. لحظهای که شرکت شما به راحتی، پریشان شده و شالوده آن لرزان میشود، زمانی است که ضعیف شده است. برای پیروزی در جنگ، باید همیشه در حالت تهاجمی باقی ماند. غرق شدن در دام غرور و کوچک دیدن رقبا و نهایتاً بهکارگیری استراتژیهای تدافعی تماماً مقدمهی شکست و حذف هستند. در دنیای بیرحم و پیچیدهی رقابت که با عدم قطعیت و پیچیدگی روزافزون همراه است، فقط مدال طلا وجود دارد. به عبارتی شما یا برنده شدهاید یا بازنده.
از خود بپرسید، آیا بازاریابی شما، رقبایتان را ناراحت میکند؟ آیا در بخش R&d شما بر روی نوآوریِ مخرب کار میشود؟
اگر عمل نمیکنید پس عکسالعمل انجام میدهید. حال آنکه پیروزی از آن کنشگران است.
"قضاوت خود را برای خودمان نگهداریم."
هرچند که اسکندر تمام شهرها را به منظور ایجاد سلطنتی تحت حاکمیت خود، با خاک یکسان کرد، اما در عین حال سختترین قضاوت خود را برای خودش و نیروهایش بکار میبرد.
اسکندر همیشه اولین فردی بود که صبح از جایش برمیخواست و آخرین فردی بود که برای استراحت میرفت. وی همواره به پرهیز از لذایذ زودگذر شناخته شده بود، و رهبری سواره نظام ارتشاش را در تمامی جنگها برعهده داشت.
نظم و انضباط. پشتکار. شجاعت. اینها فضائل پیروزی در جنگ هستند.
این شمشیر دشمن نبود که اسکندر را میترساند، بلکه ضعف خودش بود. هنگام مواجهه با رقابت شدید در بازارهای بیثبات، به خاطر داشته باشید که تمام چیزی که برای پیروزی نیاز دارید در دستان خودتان است. رقابت، شما را مجبور به کنار گذاشتن یک تصمیم و یا دوری از یک مشکل نمیکند. این شما هستید که این کار را انجام میدهید.
همواره رونق و یا ورشکستگی اقتصادی، رقبای جدید و موانع پیشبینی نشده وجود دارند. در پایان شما میبایست اشک و عرق خود را بر روی چیزهایی که میتوانید کنترل کنید متمرکز سازید.
اگر زندگی کوتاه، خشونتبار، و باشکوه اسکندر کبیر نکتهای به ما آموخت، آن نکته این است که کسانی که عمل میکنند و اهل اقدام هستند موفق میشوند. کسانی که وفق مییابند، فائق میآیند. و اینکه پیروز کسی است که ذهنها و قلبها را تسخیر میکند و تنها دشمنی که بین شما و شکوه عظمت بابل ایستاده است، خودتان هستید.
سبز باشید