وبسایت شخصی پرویز درگی معلم بازاریابی

شغل و اقتضاء سن 27 تیر
admin لایک 0 دیدگاه

شغل و اقتضاء سن

در سریال بوعلی سینا دو مأمور را می‌دیدیم که از کشور دیگری در جستجوی یافتن بوعلی سینا که آوازه شهرت او به آنها رسیده بود آمده بودند، آنها با مشقت و سختی بسیار خودشان را به همدان رساندند و وقتی جلوی منزل بوعلی رسیدند، نوجوانی 15-16  ساله را دیدند که در بالای درخت به شیطنت کودکانه مشغول است. مأموران از او سراغ بوعلی سینا را گرفتند و او گفت بوعلی منم. آنها ابتد خندیدند و پس از اصرار بوعلی، باور کردند که خود اوست. آنگاه یکی از آنها با تعجب گفت طبیبی حاذق بر شاخه‌های درخت؟! و پاسخ بوعلی جالب بود که گفت: "اقتضاء سن است"
وقتی نه ساله بودم تحت تأثیر فیلمهای پلیسی، علاقه داشتم پلیس بشم، اسلحه بدست بگیرم و انسانهای بد را دستگیر کنم. اندکی بزرگتر شدم تصمیم گرفتم خلبان بشوم، ولی پدرم گفت مگر روی زمین نان گیر نمی‌آید که در آسمان دنبال آن می‌گردی و فهمیدم پدر مخالف است و این تصمیم هم به‌کناری رفت. هرچند وقتی در روستا از درخت بلندی به زیر افتادم و آسیب دیدم، دیگر در ضمیر ناخودآگاهم از ارتفاع می‌ترسم. و باور کنید هر بار سوار شدن بر هواپیما با ترس و لرز صورت می‌گیرد، اما همواره شوق کار، بر آن غالب است. مدتی تحت تأثیر سخنرانی افرادی نظیر شهید بهشتی قرار گرفتم و دوست داشتم روحانی شوم. وقتی در سال 1362 تب پزشکی بالا بود (زمان کنکور من) گاهی وسوسه می‌شدم پزشک شوم، اما خوشبختانه زود منصرف شدم (من اصلاً پزشک خوبی نمی‌شدم چون ماندن در مطب و بیمارستان برایم بسیار سخت است، من گنجشک صفت هستم و دائم در تکاپو).
با نظرات پدر و مادر که علاقه به حوزه‌ی مهندسی داشتند، سراغ رشته‌های مهندسی رفتم، اما باز هم علاقه آنها را گوش کردم و اجرا کردم اما خودم نمی‌دانستم واقعاً می‌خواهم چه کاره شوم؟ خدا پاداش رضایت والدین را در مسیرم قرار داد، ویزیتور شدم. اما در دوران جوانی عاشق پیشرفت سریع بودم و پست مدیریت را خیلی دوست داشتم. در سن 25 سالگی علاوه بر مدیریت ارشد یک مجتمع بزرگ، به عضویت هیئت مدیره شرکت گوشت زیاران منصوب شدم که کار بسیار اشتباهی بود. چون این شرکت بزرگترین شرکت گوشت خاورمیانه در آن زمان بود و من اصلاً تجربه‌ این پست را نداشتم....

 

 

 

ادامه این مطلب  را در کتاب "بازاریابی و زندگی با خاطره" بخوانید.

 

 

سبز باشيد

درباره وبلاگ
من نوشتن را دوست دارم هر روز می نویسم .با بنیان گذاری TMBA و زیر مجموعه های آن شامل : آموزشگاه بازارسازان،شرکت نوربیز، کانون تبلیغاتی ضمیر بازار، مجله بازار یاب بازارساز، مجله TMBA، انتشارت بازاریابی، فروشگاه کتاب، دپارتمان مشاوره، دپارتمان تحقیقات بازاریابی و... سعی کرده ام با همراهی همکارن صمیمی در نهایت توان در خدمتگزاری به جامعه کار و کسب ایران بکوشم.