هوگو، تجربهای متفاوت برای مرد متفاوت
در دو مطلب قبلی نکاتی را دربارهی فرمول اسکورسیزی برای تبدیل شدن به یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ سینما مطرح کردم. در این نوشتار قصد دارم یکی از فیلمهای متفاوت او یعنی هوگو (2011) را از منظر کسبوکاری مورد بررسی قرار دهم.
هوگو فیلمی در ژانر حادثهای-تاریخی است که فیلمنامهی آن بر اساس رمان برایان سلزنیک با عنوان اختراع هوگو کابری نوشته شده است. شخصیت اصلی داستان پسری است به نام هوگو که پس از مرگ پدرش، در یک ایستگاه راهآهن در پاریس در دههی 1930 زندگی میکند. پدر هوگو ساعتساز ماهری بود که فیلم دیدن را خیلی دوست داشته و این علاقه به فیلم و سینما به پسر او نیز منتقل شد. پس از مرگ پدر، سرپرستی هوگو به عموی دائمالخمرش میرسد که مسئول ساعت ایستگاه راهآهن است. او به هوگو آموزش میدهد که چگونه از ساعت ایستگاه مراقبت کند و سپس خودش ناپدید میشود. هوگو تنها در ایستگاه راهآهن به مراقبت از ساعت میپردازد اما دغدغهی اصلی او تعمیر روباتی است که پدرش آرزو داشته آن را درست کند. این روبات انسانی است که قرار است با قلمی که در دست دارد، چیزی بنویسد. هوگو که یقین دارد آنچه روبات خواهد نوشت پیغامی از جانب پدرش برای اوست، تمام تلاش خود را انجام میدهد تا آن را تعمیر کند. او قطعات مورد نیاز خود را از یک مغازهی اسباببازی فروشی میدزدد تا اینکه صاحب مغازه روزی مچ او را میگیرد و کتاب یادداشتهای پدرش را که برای او بسیار باارزش است، به زور از دست او درمیآورد. هوگو دست از تلاش برنمیدارد و مصمم است که به هر شکلی تنها قطعهی باقیماندهی روبات را پیدا کند. او سرانجام موفق میشود و روبات تصویری را روی کاغذ نقاشی میکند. هوگو با پیگیری خود متوجه میشود که این تصویر، نمایی از فیلم کارگردان معروف جورج میلیه است. جورج میلیه کسی نیست جز همان پیرمرد اسباببازی فروش که نمیخواهد کسی از گذشتهی او چیزی بداند. تلاش و پیگیری هوگو در نهایت منجر به این میشود که جورج میلیه دست از ناامیدی بردارد و بار دیگر خاطرات خود را مرور کند.
خودتان را به چالش بکشید
هوگو اولین تجربهی اسکورسیزی در سینمای سه بعدی است. شاید کارگردانی با سابقه و اعتبار اسکورسیزی نخواهد گذشتهی خود را با یک تجربهی جدید در معرض یک ریسک بزرگ قرار دهد اما اسکورسیزی از جمله معدود کارگردانانی است که همیشه به دنبال انجام دادن کارهای جدید است. برای اسکورسیزی تکرار موفقیت به معنی انجام دادن مکرر یک کار نیست بلکه او همیشه به دنبال این است که کاری را انجام دهد که قبلاً تجربهی آن را نداشته است. این قدرت ریسکپذیری بالای اسکورسیزی است که باعث شده در کارنامهی او شاهد آثاری باشیم که با یکدیگر کاملاً متفاوت هستند. در عمل نیز شاهد این هستیم که ریسکپذیری این کارگردان بزرگ نتایج بسیار خوبی را در پی داشته زیرا همیشه با فکر و برنامهریزی و با در دست داشتن ابزار لازم انجام شده است. هوگو در هشتادوچهارمین دورهی جوایز آکادمی (اسکار) 4 اسکار به دست آورد. همچنین اسکورسیزی برای کارگردانی این فیلم موفق شد سومین جایزهی گلدن گلوب خود را به دست آورد.
در دنیای کسبوکار نیز به وضوح میبینیم شرکتهایی که بیش از حد به گذشتهی خود افتخار میکنند و چشمشان را به روی آینده میبندند، دیر یا زود از میدان رقابت حذف میشوند. نمونهی خیلی معروف آن شرکت سونی است که آنقدر از تولید واکمن شگفتزده شده بود که فراموش کرد شرکتهای دیگر و در صدر آنها اپل بیکار ننشستهاند. اوضاع نوکیا آنچنان خراب است که چندی پیش در خبرها داشتیم که رئیسجمهور فنلاند گفته بود که اپل باعث شده که نه تنها نوکیا نابود شود بلکه لطماتی جدی به اقتصاد کشور فنلاند وارد شود. موفقیت در کسبوکار یعنی درس گرفتن از گذشته و همیشه نیمنگاهی به آینده داشتن. موفقیت در کسبوکار یعنی اینکه وقتی به انجام دادن کاری ایمان داریم، تمام تلاشمان را برای آن انجام دهیم و حاضر شویم به خاطر آن ریسک کنیم.
پیگیری از هر چیزی مهمتر است
اسکورسیزی در فیلم هوگو، ماجرای زندگی پسربچهی 12 سالهای را به تصویر کشیده است که با مشکلات بسیار زیادی دست و پنجه نرم میکند. پدر هوگو در یک حادثهی آتشسوزی جان خود را از دست داده است و عموی او که تنها کسی است که دارد، فردی لاابالی است. او هیچ پولی ندارد و مجبور است به خاطر اینکه از گرسنگی نمیرد، دزدی کند. به همهی این مشکلات این را هم اضافه کنید که یک مأمور پلیس دائماً به دنبال اوست تا او را روانهی یتیمخانه کند. با وجود تمام این مشکلات هوگو حتی یک لحظه از تلاش کردن برای رسیدن به هدفش دست برنمیدارد. هیچ چیزی او را ناامید نمیکند زیرا او به جز هدفش چیز دیگری را نمیبیند. بارها شکست میخورد و تحقیر میشود اما لحظهای تردید به دلش راه نمیدهد.
دربارهی عوامل تأثیرگذار بر موفقیت یک کسبوکار خیلی خواندهام و نوشتهام اما اگر بخواهم فقط یک کلمه را به عنوان کلیدیترین عامل موفقیت بیان کنم، آن کلمه «پیگیری» است. پیگیری رمز موفقیت هر کسبوکاری است. گاهی اوقات تنها یک قدم تا موفقیت فاصله داریم ولی چون به هدفمان صددرصد اعتقاد و ایمان نداریم، دست از تلاش کردن برمیداریم و از پلهی آخر بالا نمیرویم. پیگیری تا رسیدن به هدف عامل تمایز میان کسانی است که تا لحظهی آخر به هدفشان پایبند هستند و کسانی که قبل از رسیدن به خط پایان از فرط خستگی روی زمین میافتند.
سبز باشید