درسهایی از افول یک باشگاه بزرگ
باشگاه فوتبال آثمیلان ایتالیا یکی از بزرگترین و معتبرترین باشگاه فوتبال جهان است. این باشگاه در سال 1899 تأسیس شده و به جز دو سال در تمام تاریخ خود در سطح اول فوتبال ایتالیا و اروپا حضور داشته است.
روسونری (قرمز و مشکی) تاکنون 18 بار قهرمان سری آ ایتالیا و 7 بار قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شده است و از پرافتخارترین تیمهای فوتبال در اروپا به حساب میآید. تاکنون بازیکنان سرشناسی در این تیم بازی کردهاند که برخی از آنها اسطورههای فوتبالی طرفداران این رشته هستند. فرانکو بارزی، ماسیمو آمبروزینی، روبرتو دونادونی، پائولو مالدینی، کاکا، پیرلو، گتوزو، فیلیپو اینزاگی و آندره شوچنکو تنها تعداد کمی از بازیکنان سرشناس این باشگاه بزرگ بودهاند.
با وجود این افتخارات چند سالی است که این باشگاه بزرگ فروغ گذشته را ندارد و با روزهای اوجش فاصلهی زیادی گرفته است. در فصل گذشتهی سری آ میلان در جایگاه ناامیدکنندهی دهم قرار گرفت و فصل پیش از آن نیز به رتبهای بهتر از هشتمی دست نیافته بود. عمل ناکامی میلان در فصول گذشته چه چیزهایی بودهاند و این عمل میتواند چه درسهایی برای مدیران و صاحبان کسبوکار داشته باشند:
1) عدم توجه به جانشینپروری
آخرین قهرمان میلان در سری آن به فصل 11ـ2010 بازمیگردد. همان موقع خیلی از کارشناسان هشدار میدادند که میانگین سنی بازیکنان آث میلان بالا رفته و دیگر نمیتوان روی انرژی و چالاکی آنها حساب کرد. نستا، گتوزو و سیدورف به پایان دوران ورزشیشان رسیده بودند و ابراهیموویچ نیز قصد رفتن از باشگاه را داشت. مدیران باشگاه بدون توجه به اینکه باید برای ستارههای خود جانشین مناسبی در نظر بگیرند، بازیکنان متوسطی را به باشگاه آوردند و همین باعث شد که میلان به یک باشگاه کاملاً متوسط تبدیل شود. جانشین ستارههای میلان نتوانستند کیفیت قبلی را حفظ کنند و افت میلان شروع شد.
2) یک تیم بزرگ نیاز به مربی بزرگ دارد.
پس از دوران طلایی کارلو آنچلوتی در میلان و یک دورهی کوتاه که لئونادرو سرمربی این تیم بود، ماسیملیانو آلگری سرمربی میلان شد. او آخرین مربیای است که توانسته با میلان قهرمان ایتالیا شود. اما آلگری نتوانست دوران باثباتی در میلان داشته باشد و سیزدهم ژانویه سال 2014 اخراج شد. پس از آن انتخابهای بد مدیران میلان یکی پس از دیگری آغاز شد و سیدورف و اینزاگی باشگاه را به مرز نابودی کشاندند و هواداران آن را به شدت عصبانی کردند. این دو که از بازیکنان پرافتخار سابق میلان بودند، در کسوت سرمربی هیچ موفقیتی نداشتند. مدیران میلان به این نکته توجه نکردند که فردی که بهعنوان رهبر یک تیم در نظر گرفته میشود، باید شخصیتی متناسب با نقشش داشته باشد؛ شخصیتی که بازیکنان تیم به او و تفکرش اعتماد کنند. در زمان اینزاگی بارها این خبر شنیده میشد که بازیکنان میلان فرامین او را در زمین اجرا نمیکنند چون او را در حد باشگاه نمیدانند.
3) اصرار بر استفاده از استراتژی ناموفق
سیلویو برلوسکونی مالک باشگاه میلان است. او عاشقانه این باشگاه را دوست دارد ولی همین علاقهی بیش از حد او به میلان باعث شد که حاضر نشود بخشی از آن را به فرد دیگری بفروشد. بنابراین مشکلات مالی میلان بزرگ و بزرگتر شدند و این باشگاه نتوانست سرمایهگذاری لازم برای جذب بازیکنان موردنظرش را انجام دهد. برلوسکونی استراتژیهایی را در پیش گرفت که شکست خورده بودند اما او اصرار داشت که در آنها تغییری ایجاد نکند. او از آن دسته مدیرانی است که حاضر نیستند شرایط تغییر میکند بنابراین دائماً باید بهروز بود. بالاخره زمانی که فصل گذشته میلان به رتبهی نازل دهم سری آ رسید، برلوسکونی مجبور شد 48 درصد سهام باشگاه را به یک تاجر تایلندی بفروشد تا منابع مالی مورد نیاز باشگاه به آن تزریق شود. سرمایهگذاری این تاجر تایلندی باعث شد که میلان بتواند برای فصل جدید خریدهای خوبی انجام دهد.
4) یک نفر باید حرف آخر را بزند.
یکی دیگر از دلایل عدم موفقیت میلان اختلافات بین دختر برلوسکونی و آدریانو گالیانی نایبرئیس این باشگاه است. این دو دیدگاههای متفاوتی نسبت به فوتبال دارند و به همین دلیل در تصمیمگیریهای باشگاه دچار کشمکش میشوند. اختلافنظر این دو مدیر روی عملکرد باشگاه تأثیر گذاشته است. در هر مجموعهای باید یک نفر حرف آخر را بزند و سایر مدیران و کارمندان پیشنهادات خود را به او بدهند ولی در نهایت به او اعتماد کنند و آنچه را که خواسته اجرا کنند.
سبز باشید