وبسایت شخصی پرویز درگی معلم بازاریابی

درسهای کسب‌وکاری از یک گاوچران 27 تیر
admin لایک 0 دیدگاه

درسهای کسب‌وکاری از یک گاوچران

دنیای کسب‌وکار دنیای بسیار پیچیده‌ای است و به همین دلیل مدیران برای آنکه کسب‌وکارشان در تلاطمهای بازار آسیب نبیند باید در زمینه‌های مختلف صاحب دانش و مهارت باشند. متنی که در ادامه می‌خوانید تجربه‌ی یک مدیرعامل از زمانی است که گاوچران بوده است. این مطلب می‌تواند نکات کسب‌وکاری ارزشمندی برای مدیران و صاحب کسب‌وکار داشته باشد.
زمانی که دبیرستانی بودم در مزرعه خانوادگی‌مان در آلبرتای غربی کانادا کار می‌کردم و به همراه خانواده‌ام از گله‌ای با حدود 300 گاو مراقبت می‌کردیم. یک روز صبح دمای هوا حدود 40 درجه زیر صفر بود و تراکتورها روشن نمی‌شدند و در این شرایط سخت باید به گاوها غذا می‌دادیم. در آن زمان متوقف شدم و برای لحظه‌ای درمورد زندگی‌ام تامل کردم. فکردم که شاید بد نباشد که رشته‌ای را انتخاب کنم و به دانشگاه بروم. بنابراین به تحصیل در رشته مهندسی و هوش مصنوعی پرداختم که به من چیزهایی در مورد نرم‌افزارها و کار کردن با آنها آموخت. اما دامداری و گاوچرانی چیز مهمتری یعنی چگونگی زندگی را به من یاد داد. انداختن طناب به عنوان یک گاوچران چیزی است که در آن زمان واقعا دوست داشتم و تا امروز نیز این علاقه باقی مانده است. من این کار را وقتی که فقط یک سال و نیم داشتم شروع کردم. من یک طناب ساخته‌شده برای خودم داشتم که با استفاده از آن مرغ و بوقلمونها را  به قلاب می‌انداختم.
بنابراین، هنگامی که همسرم تذکر می‌دهد که یا دست از ناله کردن و غر زدن به خاطر درد زانو بردار و یا پریدن از روی اسب را متوقف کن به او جواب می‌دهم  " باشد دیگر غر نمیزنم."
گاوچرانی درسهایی به من آموخت که از آنها راه زندگی را آموختم. این آموخته‌ها آنقدر در من قوی هستند که پایه‌های اخلاقی شرکتم را تشکیل می‌دهد و من آنها را قوانین گاوچرانانه زندگی‌ام می‌نامم:
1.    شکست را از گزینه‌هایتان حذف کنید. مهم نیست که هوا چقدر سرد است یا اینکه مریض هستید. اگر به گاوها غذا ندهید خواهند مرد.
2.    با دیگران خوب رفتار کنید. هنگامی که در مزرعه گرفتار می‌شوید، تنها کسانی که می‌توانند به شما کمک کنند همسایگانتان هستند، بنابراین بهتر است با آنها رفتار خوبی داشته باشید. در کسب‌وکار نیز اینچنین است. هرگز نمی‌دانید که شریک بعدی شما در کسب‌وکار چه کسی خواهد بود.
3.    همیشه یک راه‌حل جایگزین داشته باشید. تصور کنید که گندم کاشته‌اید، و خشکسالی محصولتان را از بین می‌برد، اما اگر یک راه‌حل جایگزین مثل گاوداری داشته باشید، می‌توانید یک سال دیگر زنده بمانید تا زمانی که دوباره گندم‌هایتان رشد کنند. در کسب‌و‌کار نیز مهم نیست که چه ایده‌های خوبی داشته باشید، ممکن است اشکالی در اجرای آنها پیش بیاید. بنابراین همیشه یک برنامه جایگزین داشته باشید.
4.    به حرفهای افراد اطرافتان گوش دهید. در مزرعه همیشه باید خود را با تغییرات انطباق دهید. شاید کسی راه بهتری برای برداشت محصولتان به شما بیاموزد. مردم دائما در حال ابداع و اختراع چیزهای جدیدی هستند. به عنوان یک مدیرعامل حق تصمیم‌گیری را برای خود محفوظ می‌دانم، اما همیشه مشارکت را تشویق می‌کنم. من به اینکه در ده دقیقه تغییر جبهه می‌دهم معروف هستم،  البته در صورتی که یک استدلال و راه‌حل عالی بشنوم.
5.    سادگی. اگر درباره‌ی مطلبی اطلاع ندارید بهتر است زیاد درباره‌ی آن صحبت نکنید زیرا جهل خود را بیشتر نشان می‌دهید. اگر درباره‌ی مطلبی صحبت می‌کنید باید آنقدر ساده بگویید که یک بچه‌ی دبستانی هم کاملاً متوجه شود.
6.    همیشه نباید بهترین باشید. شما فقط گاهی اوقات باید کامل باشید. وقتی که بیست سالم بود دائما در مسابقات پرتاب طناب شرکت می‌کردم، در آن زمان به دوستم کوپر گفتم که می‌خواهم یک سال دیگر در جهان بهترین باشم، کوپر بهترین طنابدار بود. این برای من یک هدف بسیار بزرگ بود و از یک هفته بعد شروع کردم با رقابت با هرکسی در هر جایی و در هر زمانی. در نهایت، توانستم کوپر را مغلوب کنم. اما این به این معنا نیست که من طنابدار بهتری از کوپر بودم. اما می‌دانستم که باید بتوانم به بهترین نتیجه‌ای که یک انسان دست یافته دست یابم و به آن دست یافتم، بدون هیچ اشتباهی. کوپر فقط یک اشتباه کوچک کرد و من برنده شدم و این زندگی من را تغییر داد. که ما را به قانون بعدی می‌رساند:
7.    کارهای سخت انجام دهید. ممکن نبود کسی فکر کند که من قادر خواهم بود کوپر را مغلوب کنم. اگر من خودم را به چالش نمی‌کشیدم، هیچگاه تلاش نمی‌کردم. اگر من خودم را به چالش نمی‌کشیدم، هرگز به دنبال هوش مصنوعی نمی‌رفتم. اما من دوست دارم که کارهای سخت انجام دهم.
و در نهایت، مهمترین درسی که آموختم:
8.    شما به اندازه گفتارتان خوب هستید. صادق باشید، حتی اگر اطرافیانتان اینگونه نیستند. در یک مزرعه شما باید به دیگران اعتماد کنید و آنها نیز باید به شما اعتماد کنند.من معتقدم که کسب‌وکارها نیز اینگونه هستند. من حتی هم‌اکنون نیز معاملات چندمیلیون دلاری را با یک دست دادن انجام می‌دهم.
زمانی که کلاس چهارم بودم معلمم به من گفت:" اگر هر روز در آینه خود را نگاه کنی و آنچه را که میبینی دوست داشته باشی، راه را درست رفته‌ای."

 

سبز باشید

درباره وبلاگ
من نوشتن را دوست دارم هر روز می نویسم .با بنیان گذاری TMBA و زیر مجموعه های آن شامل : آموزشگاه بازارسازان،شرکت نوربیز، کانون تبلیغاتی ضمیر بازار، مجله بازار یاب بازارساز، مجله TMBA، انتشارت بازاریابی، فروشگاه کتاب، دپارتمان مشاوره، دپارتمان تحقیقات بازاریابی و... سعی کرده ام با همراهی همکارن صمیمی در نهایت توان در خدمتگزاری به جامعه کار و کسب ایران بکوشم.