یادگیری دروس بازاریابی از تایگر وودز
اندرو کارنگی، سرمایهدار و نیکوکار اسکاتلندی امریکایی یکبار گفت: "کسبوکار من هیچگاه بیشتر از یک بازی نبودهاست... گلف، تنها تجارت جدی در زندگی من است." عقاید کارنگی درمقایسه با مسائل فلسفی، بیشتر مبتنی بر پیشگویی بوده است. طی سالهایی که کارنگی کارخانه ی فولاد کارنگی را به جیپی مورگان، سرمایه دار بزرگ امریکایی فروخت ودر حدود 235میلیون دلار بدست اورد، گلف از ورزشی برای پادشاهان به یک صنعت جهانی مولتی میلیون دلاری تبدیل شده است. قهرمانان و برندگان برتر جوایز در تورهای گلف اروپایی GPA بیش از یکمیلیون دلار به صورت جوایز نقدی دریافت کرده و مبلغ بیشتری را در قراردادها و هزینههای دریافتی از حضور در رویدادهای مختلف وتأیید محصولات دریافت میکنند. اتاقهای جلسات شرکتهای بزرگ صنعتی و تجاری مانند کالاوی(Callaway)، تای تلیست(Titleis)، نایک، پینگ و تیلورمید(Taylor Made) میزبان گفتوگوها و جلسات قانونی، استراتژیک و فیزیکی هستند که انرژی و فشار آنها همانند مسابقات قهرمانی بزرگ است. نبرد برای افزایش سهم بازار درمیان تولیدکنندگان در حوزهی چوب گلف، توپ، کفش و پوشاک همانقدر رقابتی است که بین اروپا وامریکا در مسابفات گلف دوسالانه کاپ پرزیدنت یا رایدر وجود دارد. درهرحال، در کسبوکار مربوط به مسابقات گلف شرکتی و مسابقات خبری از ضربات آزاد بازی گلف، ضربات اهدایی به حریف روی چمن کوتاه و یا قوانین زمستانی نیست. خطاهای کوچک در پیشبینی تغییرات تکنولوژیکی، پرداختن به زیباییشناسی (توپهای گلف زرد) و آمادهسازی برای تغییر جمعیتی موجب شده است که ستارگان پیشین مانند بین هوگان، ویلسون و دانلپ مانند میله ی چوبی چوب گلف، میخهای تهکفش یا توپهای ساختهشده از پَر از کار افتاده شوند.
الدریک وودز نامی است که درمیان سایر اسامی به عنوان نمادی از شرکتی سازی گلف معروف شده است. او موفق به کسب عنوان"تایگر" شدهاست. صرفنظر از اینکه او بزرگترین بازیکن در نسل خود است، تایگر به ئاسطهی درآمدهای داخل یا خارج از زمین بازی، به سرعت سایر گلف بازان حرفهای مانند ارنولد پالمر و مایکل جردن را تحتالشعاع قرارداد. او سومین یا چهارمین فرد شناختهشده در جهان بود. رتبهبندیهایی که او کسب کرد از عناوین کسب شده توسط رئیسجمهورهای امریکا و بسیاری از ستارگان هالیوودی بهتر بود. زمانی که اظهار عقیده میکرد، بسیار موردتوجه قرار میگرفت. خیالات و آرزوهای او مطابق با میلش توسط پرنسسها و افرادعالی مقام اجرایی میشد. خشم شدید او نسبت به عکاسی که به خود جرأت داده بود در زمان ضربه زدن به توپ، دکمهی دوربین را فشار دهد، جنجالهایی که به پا میکرد، ناسزاهایی که میداد و تقاضای بسیار مستبدانهی او برای حریم شخصی همگی به واسطهی پیروزیهای او بخشیده میشد. کسانی که تلاش میکردند تا ازاین رفتارهای او چشمپوشی کنند، ازجمله رسانههایی که او به آنها احترام میگذاشت، در بیشتر موارد به شهروندی، غلبه بر موانع نژادی یا تلاشهای بشردوستانه او اشاره می کردند. او یک برنده بود. بهنظر میرسید که تایگر تمامی ارزشهای مقدس موجود در جامعه ی پست مدرن را از آن خود کرده است. همانطور که همهی ما میدانیم تمامی این خوشنامیها، در صبح روز بعد از مراسم تنکسگیوینگ (thanksgiving) لکهدار شد. به زودی زمزمهها وگزارشاتی که دربارهی خیانت و سایر رفتارهای ناهنجار تایگر بودند، به عنوان خوراک خبری در رسانههایی مانند CNNو TMZ مورد استفاده قرار گرفتند. فرار تایگر از این اتهامات در نمایش تلویزیونی اینترتینمنت تونایت (Entertainment Tonight) و برنامهی خبری اکسز هالیوود (Access Hollywood) بسیار مورد توجه قرار گرفت، به طوری که به اخبار مربوط به برد پیت، جورج کلونی یا آنجلیا جولی کمتر توجه میشد. شکست تایگر شکست یک ورزشکار نبود، ما با شکستها و جنجالهای یک سیاستمدار یا ستارهی مشهور آشنا هستیم، این افراد از شکست برای پیشرفتهای شغلی استفاده میکنند شکست تایگر، سقوط از درجات افسانهای بود.
برخلاف نیویورکپست یا نشنالاینکویر ما از پرداختن به جزئیات این رسوایی ممانعت میکنیم. برخلاف سایکولوژی تودی یا وینیتی افیر تلاش نمیکنیم تا دلایل را ماهیت اعتیاد گزارششدهی او را بررسی کنیم. در حقیقت ما علاقهای به بررسی سکوت او دربارهی وقایع رویداده یا اعتراف به گناهانش نداریم. در عوض ما به سادگی به آن دسته از دروس مینگریم که مجریان بازاریابی یا سایر افراد با دید عمومی میتوانند از طریق ارزیابی فراز و نشیبهای زندگی تایگر وودز به دست آورند.
ادامه این مطلب را در کتاب "بازاریابی و زندگی با ورزش" بخوانید.
سبز باشید