تحصیل خوب است یا نه؟
در ایام تعطیلات عید نوروز با دو داستان واقعی و عجیب مواجه شدم که به تحصیل مربوط می شد. این دو مورد خیلی ذهنم را به خود مشغول کردهاند و به این میاندیشم که وقتی "ما" فراموش میشود و "من" جولان مییابد چنین مصائبی بهوجود میآید.
اولی آقایی بود که چند سال قبل با مدرک دیپلم با خانمی با مدرک پنجم ابتدایی ازدواج کرده بود. این مرد کوشا در کنار کار و تلاش برای رفاه خانواده، قصد ادامه تحصیل میکند و پس از قبولی در دانشگاه با موردی باورنکردنی برخورد میکند که همسر ایشان به شدت با ادامه تحصیل او مخالف است و استدلالهای مرد مبنی بر اینکه وقتی لیسانس بگیرم رده شغلیام عوض میشود، حقوق و مزایای من بیشتر خواهد بود و... بهجایی نمیرسد. چون خانم حاضر نیست فاصله تحصیلیشان بیشتر شود و از طرفی خودش هم حال ادامه تحصیل ندارد. مرد دانشگاه را از دست میدهدو چند سال بعد بهصورت پنهانی در دانشگاه پیامنور شروع به تحصیل میکند و حال که فقط یک ترم به پایان اخذ مدرک کارشناسی دارد، همچنان همسر او بیخبر از ادامه تحصیل اوست و مرد در تمام این مدت تحصیل با چه مرارتی درس خوانده است تا به درآمد و شغل بهتر دست یابد.
مورد دوم خانمی با مدرک کارشناسی بود که با یک جوان خلاق ازدواج کرده است. آن جوان که عطای تحصیل در دانشگاه را به لقایش بخشیده است و در عرصه کار و فعالیت چنان درخشیده است که با مدرک دیپلم، مدیر ارشد یک شرکت معتبر است و در کنار آن کارگاهی برای خودش دایر کرده است در شبانهروز حدود 14 ساعت فعالیت میکند....
ادامه این مطلب را در کتاب "بازاریابی و زندگی با خاطره" بخوانید.
سبز باشید