بازاریابی عشق و عاطفه
پدرم نظامی نیست، کشاورز است اما رفتار و منش افراد نظامی را دارد. از زمانیکه یادم میآید انسانی جدی، پرکار، منضبط ومنظم بود. سختگیریهایش درتربیت و کار زبانزد بود، اما با روحیه نظامی (و من عاشق این مرد بوده و هستم اما هنوز هم باتمام وجود از جبروتشان حساب میبرم).
مادرم صبور، صمیمی، مهربان و عاشق همسر خویش است و درتمام مدت زندگی مطیع و فرمانبردار ایشان بوده است (و من با تمام وجود عاشق این زن هستم و آنچنان بچهننه که با دوری مسافت حداقل روزی یکبار با ایشان باید صحبت کنم)
پدر زحمتکش وکوشا در اواخر سال92 بهسختی بیمار میشود و نزدیک به یکماه بستری در بیمارستان عرفان تهران. پدر بهشدت بداخلاق شده است. مردی که روزی16 ساعت در باغ و مزرعه بوده و کشاورزی میکرده است حالا در تخت بیمارستان است؛ باسرم، سوند،... و طاقتش طاق شده است.
مادر، در تمام این مدت در کنار همسرش است و با تمام عشق او را همراهی میکند و نازش را میکشد...
ادامه این مطلب را در کتاب "بازاریابی و زندگی با خاطره" بخوانید.
سبز باشید