درسهای بازاریابی از فعالان ضدبردهداری، فمنیستها و مدافعان حقوق حیوانات
در سال 1787، 12 مرد در اتاق پشتی مغازهای در لندن گرد هم آمدند تا راهی برای پایان دادن به نظام بردهداری بیابند. با توجه به ابعاد گستردهی خرید و فروش بردگان سیاهپوست و سود سرشاری که این تجارت بیرحمانه نصیب بریتانیا میکرد، لغو بردهداری هدفی بس بزرگ و دست نیافتنی مینمود. اما نکتهی حائز اهمیت این است که جنبش ضد بردهداری در بریتانیا، علیرغم تمامی مشکلاتی که پیش روی خود میدید، نهایتاً موفق شد به اهداف خود جامهی عمل بپوشاند. اینکه آنها چگونه به این مهم دست یافتند، حکایتی جالب و شنیدنی است که میتوان از آن درسهای ارزشمندی برای انجام موفقیتآمیز فعالیتهای بازاریابی آموخت.
نخستین کاری که فعالان ضدبردهداری به انجام آن همت گماردند، آگاه کردن مردم از اعمال وحشیانهی بردهداران بریتانیایی و وضعیت نابسامان و دردآور بردهها بود. آنها میکوشیدند تا با برگزاری میتینگهای عمومی، پخش اعلامیههای روشنگرانه و تبلیغ این موضوع که سیاهپوستان نیز انسان هستند و در نتیجه برادر سفیدپوستان به شمار میروند، مردم بریتانیا را به موضعگیری علیه نظام بردهداری ترغیب نمایند.
علیرغم تلاشهای صورت گرفته توسط مدافعان حقوق سیاهپوستان در بریتانیا، آنها نتوانستند در ابعاد حقوقی و قانونگذاری به موفقیتی دست یابند و هرچند لایحهی موردنظر آنها برای لغو بردهداری در پارلمان انگلستان به رأی گذاشته شد، اما به دلیل عدم استقبال نمایندگان به تصویب نرسید.
در همان سالها بود که انگلستان وارد جنگ با فرانسه شد و این، کار را برای طرفداران حقوق بردگان به مراتب دشوارتر نمود، زیرا تمامی فکرها و ذهنها معطوف جبهههای جنگ شده بود و دیگر کسی به شعارهای انسان دوستانه جنبش ضدبردهداری وقعی نمینهاد. درست در همین زمان که همگان تصور میکردند جنبش ضدبردهداری با شکست کامل مواجه شده است، فعالان این عرصه دست به اقدامی هوشمندانه زدند. آنها به جای منحرف کردن افکار عمومی از جنگ و برجسته کردن اقدامات وحشیانه و نژادپرستانهی بردهداران بریتانیایی، بر آن شدند تا احساسات ضد فرانسوی مردم بریتانیا را دستاویز خود قرار داده و از آن در جهت برآوردن اهداف خود بهره گیرند. به عبارت دیگر، مدافعان حقوق سیاهپوستان تلاش نمودند که هدف نهایی خود را ( که همان براندازی نظام بردهداری بود) همسو با فداکاری و وطنپرستی سربازان بریتانیایی در میدانهای جنگ علیه ارتش فرانسه نشان دهند.
به همین منظور، لایجهای تنظیم نمودند که طبق آن، شهروندان بریتانیایی از هرگونه همکاری و شراکت با کشور فرانسه و متحدان آن در زمینهی تجارت بردگان سیاهپوست منع میشدند. این لایحه در پارلمان بریتانیا به تصویب رسید و اینگونه بود که پس از سال ها مبارزه، فعالان حقوق سیاهپوستان موفق شدند با بهرهگیری از استراتژیهای هوشمندانه و نوآورانه، نظام بردهداری را به زانو درآورند.
این روایت تاریخی درس بزرگ و آموزندهای برای بازاریابان به همراه دارد: استراتژیهای بازاریابی هرچقدر هم نوآورانه و جذاب باشند، بدون در نظر گرفتن شرایط بازار و اوضاع حاکم بر آن به نتیجه مطلوب نخواهند رسید. به عبارت دیگر، فعالان عرصهی بازاریابی میبایست هدف خود را همسو با جریانهای غالب در بازار نشان بدهند و بدین وسیله از این جریانها در جهت تحقق بخشیدن به اهداف خود سود جویند.
نمونهی موفق این رویکرد را میتوان در اوایل قرن 20 مشاهده نمود، زمانی که بازاریابان موفق شدند با بهرهگیری از جو فمینیستی حاکم بر جامعه، زنان را به مصرف دخانیات ترغیب نمایند. پیش از قرن بیستم میلادی، کشیدن سیگار برای زنان تابویی بزرگ به شمار میآمد و در دیدگاه عموم مردم، سیگار کشیدن زنان عملی ناپسند بود. اما این فضا چگونه دستخوش تغییرات شد؟ چه عواملی دست به دست هم دادند تا اکنون زنان در جوامع غربی آزادانه سیگار بکشند؟
پاسخ این پرسش بسیار جالب و شنیدنی است. صاحبان شرکتهای دخانیات در ابتدای قرن بیستم از استراتژیهای مشابه فعالان جنبش ضد بردهداری سود جستند و با بهرهگیری از احساسات حاکم بر بازار هدف، به بازاریابی برای محصول خود پرداختند. در این برهه، زنان در جوامع غربی به شدت به دنبال تغییر قوانین مردسالارانه و به دست آوردن استقلال و حقوق برابر با مردان بودند. شرکتهای دخانیات هم زیرکانه بر این موج سوار شده و بازاریابی کالاهای خود را از طریق شعارهای فمینیستی در دستور کار قرار دادند. نکتهی جالب اینکه در نمونههای بیشماری از تبلیغات این شرکتها، سیگار کشیدن به عنوان سمبل استقلال زنان و حقوق برابر آنها معرفی شده است.
به عنوان مثال، شرکت امریکایی تنباکو تظاهراتی را در سال 1929 به بهانهی حمایت از حقوق زنان به راه اندخت. این شرکت با اجیرکردن تعدادی زن به آنها مأموریت داد که پیشاپیش تظاهرکنندگان با سیگارهایی روشن در دست به حرکت درآیند و از سیگار به عنوان "مشعل راه آزادی" یاد کنند.
در تبلیغ دیگری از شرکتهای دخانیات امریکا این جملات به چشم میخورد: "ما زنان توانستیم این بیعدالتی را که قدمتی به درازای تاریخ داشت، ریشهکن نماییم. ما توانستیم خود را از قید و بند قوانین مردسالارانهی اجتماعی، سیاسی و حقوقی برهانیم. ما توانستیم تئوریهای زنستیز که ما را جنسی پست و در خدمت مردان نشان میداد، نابود کنیم."
و اینگونه بود که هنر بازاریابی، هوشمندی و فرصت طلبی خود را بار دیگر به اثبات رساند. سیگار دیگر داغ ننگی بر پیشانی زنان به شمار نمیآمد، بلکه تبدیل به نماد آزادیخواهی و استقلال فمینیستها شده بود.
امروزه نیز گروههای طرفدار حقوق حیوانات با درس گرفتن از تاریخ، این روش مؤثر بازاریابی را به منظور پیش برد اهدافشان به کار بستهاند. آنها با دست آویز قرار دادن معضل گرم شدن کره زمین که نگرانی فزایندهای در سطح جهان بهوجود آورده است، در پی آن هستند تا گیاهخواری را رواج دهند. فعالان حقوق حیوانات با بیان اینکه مصرف گوشت باعث افزایش گازهای گلخانهای و در نتیجه تخریب محیط زیست میشود، میکوشند تا مردم را از کشتن حیوانات بر حذر دارند و به مصرف فرآوردههای گیاهی تشویق نمایند.
بازاریابی در جای جای زندگی بشر اهمیت خود را نشان میدهد بیشک بازاریابی در آینده زندگی انسان از اعتبار بیشتری برخوردار می شود. بازاریابی جزء لاینفک زندگی بشر است. دیگر نباید بازایابی را فقط برای کالا و خدمات بکار برد، و به یاری حق در سال 93 کتابی با عنوان " بازاریابی و زندگی" به همراهان عالم عامل عاشق تقدیم میکنم. در این سایت سعی کردم بازاریابی را در تماشای یک فیلم، در ورزش، در سیاست ، در متقاعدسازی و ... نشان دهم که چه اهمیت بسزایی دارد. من عاشق بازاریابی هستم و میدانم اگر آن را درست بکار گیریم در تمام صحنههای زندگی موفق خواهیم شد.
سبز باشید