انسان یادگیرنده باشیم
بزرگان بازار، هریک موفقیت خود را به دلایلی چند، نسبت میدهند. فیلیپ کاتلر، پدر بازاریابی مدرن، درمیدانبودن و آموختن از آن را دلیل موفقیت خود میداند، لستر ووندرمن از بزرگان روش بازاریابی مستقیم، یادگرفتن از حرفهایها و حسیادگیری و سرآمدی مداوم؛ جک تروت، مطالعه و آموختن از کتابها؛ پاتریشیا سیبولد، متخصص در زمینهی تجربهی مشتری، کنجکاوی برای مشاهده و یادگیری از رفتارهای مردم و اعتقاد به دانش انسانی و روحانی؛ دان شولتز، مبتکر ارتباطات بازاریابی یکپارچه، نقش استادی خلاق و نوآور؛ و آل ریس، شوق به آموختن همیشگی را مایه موفقیت خود میداند.
اهمیت یادگیری، در ارتقای عملکرد انسان نهفته است. یادگیری، آموزشی است که منجر به تغییر رفتار میشود. بنابراین آموزش، ابزاری برای رسیدن به هدف یادگیری است. شرط توسعه سازمانها و انسانهای مدرن، یادگیری است. زیرا که یادگیری، موضوع توسعه و زمینهساز آن است. از اینرو انسانهای آگاه و یادگیرنده، همواره در تکاپوی بهبود رفتارهای خویش بوده و موانع مُخلّ یادگیری را از سر راه برمیدارند. انسانهای یادگیرنده، عضلات ذهنی منعطفی دارند. همانگونه که داروین بیان میدارد، "نه قویترین موجودات و نه هوشمندترینشان نیستند که بقای خود را حفظ میکنند، بلکه انطباقپذیرترین موجوداتند که میتوانند حیات آینده خود را تضمین کنند."
انسانهای یادگیرنده افزون بر این، سرآغاز سازمانهای یادگیرنده هستند؛ سازمانهایی که یکایک پرسنل آن از قابلیتهایی منحصربهفرد برخوردار بوده و هر یک از ایشان از مدیرعامل گرفته تا نیروهای میزپذیرش، به شکل مداوم در حال یادگیری و مهارتافزایی هستند. یادگیری در این قبیل سازمانها در اولویت بوده و خردجمعی سازمان مبتنی بر یادگیری سیستمی افزایش مییابد. این سازمانها رسالت و آرمانی مشترک داشته و در جهت دستیابی به این اهداف، تلاشی جمعی صورت میدهند و در این مسیر ضمن شکستن الگوهای ذهنی فاقدکارایی و پارادایمها و چارچوبهای قدیمی، جور دیگر دیدن و اندیشیدن را میآموزند و خود را در چارچوب بستهی ذهن محصور نمیکنند.
انسانهای یادگیرنده فارغ از میزان تجربه و آشنایی خود با علوم مختلف، اسیر دام غرور و موفقیت نشده و فروتنانه همچون میوهای کال از درخت پربار دانش ارتزاق میکنند.
اهمیت یادگیری تا بدانجا است که حتی مکانیزم آن در برخی جانداران نظیر زنبورهای عسل که مهندسین طبیعت لقب گرفتهاند نیز مشاهده میشود. چند روز قبل، خبری را خواندم که دانشمندان مبتنی بر مکانیزم یادگیری در زنبورعسل، رباتی یادگیرنده ساختهاندکه توانایی فکرکردن و یادگیری را تا حدی دارا است. زنبورها برای یادگرفتن مشاهده میکنند و این ربات نیز براساس همین سازوکار طراحی شده است. تلاشهای اینچنینی ناشی از درک اهمیت یادگیری است.
انسان یادگیرنده، سازمان یادگیرنده را بوجود میآورد و سازمانهای یادگیرنده جامعه یادگیرنده را بنا میکنند. پیتر سنگه، بزرگ نظریهپرداز سازمانهای یادگیرنده، تأکید دارد که تمامی انسانها در اعماق وجودشان یادگیرنده هستند و نظام هستی و کائنات در حال حرکت به سوی ایجاد جامعهای یادگیرنده است. چرا که ادامه بقا و حیات بشر در گرو آموختن بوده و یادگیری، نوعی از لذت درونی و اساساً الزامی اجتماعی است که گنج درون بشر محسوب میشود. به قول بزرگی، انسان یادگیرنده هرگز دانا نمیشود (چون همیشه در مسیر دانایی است). و هرگز نادان نمیماند. پس در مقام یک فعال کسبوکار و یا در هر کسوت و لباسی، همواره خود را دانشجو و شاگرد همیشگی بازار و دیگر ارکان هستی بدانیم.
از اینرو، یادگیری بویژه در محیط آشفته و دریای متلاطم کسبوکار عنصری ضروری و حیاتی است، که میتواند به مزیت رقابتی افراد و سازمانها تبدیل شود. هرچند که به قول ارسطو، "ریشههای آموختن به تلخیگراید، اما به طور حتم میوه آن شیرین است". با این وجود، آموختههای دیروز، دوای فردا نخواهند بود و بهسرعت رنگ میبازند. اماآموختن روش یادگیری، مهارتی بدون تاریخ انقضاء و مادامالعمر است. هرچند که این مهم بویژه از دید برنامهریزان آموزشی کشور مغفول مانده است و مدارس و آموزشگاهها، چگونه آموختن را به کودکان نمیآموزند.
اما چرا این مسأله تا به این حد دارای اهمیت است؟
عموماً پدربزرگهای ما در تمام زندگی خود یک شغل داشتند که از کودکی وارد آن شده بودند. یکی کشاورز بود و دیگری نجار، و کمتر اتفاق میافتاد که فردی شغل خود را ترک کند و به حرفه دیگری بپردازد. پدران ما اما به چندشغله بودن روی آوردند و به عنوان مثال پدر من که کشاورز بود. زمستانها از روستا به شهر میآمد و در کارخانهی ایران دوچرخ به کار جوشکاری میپرداخت. اما فارغالتحصیلان کنونی مراکز آموزشی در طول عمر کاری خود و ظرف چند ماه، چندین مسیر شغلی را امتحان میکنند که نمیتوان نام آن را اشتغال گذاشت. به اعتقاد کارشناسان امر، این مسأله به دلیل انقلاب عصر دیجیتالیسم و تأثیر آن در فرایندهای کار حرفهای است.
اما این آمار قابلتأمل را هم در نظر بگیریم: طبق آمار موثق، حدود یک سوم از کسبوکارهای مندرج در فهرست فورچون500، هر 15 سال یکبار از صحنه روزگار و گردونه رقابت محو میشوند. در طرف دیگر طیف، از هر 10 کسبوکار نوپا، 9 مورد ظرف سه سال شکست میخورند. عامل اصلی زوال زودهنگام کسبوکارها، میتواند ناکامی در یادگیری و شکست در انطباق با شرایط باشد. به همین دلیل است که آیندهی تجارت را از آن سازمانهای اصطلاحاً آفتابپرستی و یادگیرنده میدانند؛ سازمانهایی که به سرعت خود را با شرایط وفق میدهند وبهعلاوه دانشجوی خوبی برای بازار هستند.
ادامه این مطلب را در کتاب "بازاریابی و زندگی با مدیریت" بخوانید.
سبزباشید