آیندهپژوهی؛ حرفهای کهن، دانشی نوین (قسمت اول)
وینستون چرچیل، سیاستمدار پرآوازه، امپراتوریهای آینده را از آن امپراتوریهای ذهن میداند. در حقیقت اندیشیدن پیرامون آینده و تفکر در خصوص حوادث آن، رسمی کهن در اذهان آدمیان است. انسانها از بدو پیدایش و استقرار در غارهای نمناک و جدال بر سر بقای خویش، کوشیدهاند تا به مدد پدیدههای طبیعی، چینش ستارگان در آسمان بیکران و نیز روشنبینیهای کاهنان و گوشهنشینان معابد و منجمان، رگههایی از آینده را درک کنند. این میراث کهن در هزارههای متمادی همچنان ادامه یافته است و تبلور آن در جنبههای مختلف پدیدههای بشری، از داستانها و افسانهها گرفته تا کهنالگوها و کسبوکار او نمود یافته است. آنجا که ژولورن بلندپروازانه، داستانی پیشگویانه به نام پاریس در قرن بیستم را در سال 1863 منتشر ساخت و این کتاب در غبار زمان مفقود شد تا آنکه مدتی پیش سر از صندوقچهای درآورد و با چاپ مجدد خوانندگان خود را انگشت به دهان گذاشت. ژولورن در عصر فئودالیسم و جدالهای خونین و به لطف دوستیهای خود با دانشمندان عصر خویش، سخن از آسمانخراشهای بلورین، و پدیدههای مشابه اینترنت، نمابر، تلویزیون، بالابر، قطارها و خودروهای پرسرعت،... میزند. توان تخیل ژولورن و تلفیق آن با شم آیندهنگرانهی او موجب شد تا وی بتواند در دیگر کتابهای خود نظیر سفر به ماه، به پیشبینی های دقیق و شگفتانگیز دست بزند.
آمیخته تخیل و تفکر عالمانه خمیرمایهی آیندهنگری است، آنچه که موجب شد تا دانشمند و هنرمند ایتالیایی دوره رنسانس، لئوناردو داوینچی را نیز بتوان در زمرهی شهیرترین آیندهنگران عصر کهن در نظر گرفت.
اندیشورزان عصر حاضر از داوینچی با لقب کهنالگوی عصر رنسانس یاد میکنند. دگراندیشی بزرگ و خالق شاهکار لبخند ژکوند، که توانست قرنها پیش طرحهایی خلاقانه برای ساخت ماشینهای پرنده، ادوات و سازوبرگهای نظامی بسیار مدرن، کیلومترشمار، ساعت، خط معکوس، چترنجات و .... را ارائه کند. کهنالگوها زائیده ناخودآگاه جمعی بشر و میراث روانی او است که آن را برآمده از اساطیر یونان باستان میدانند. ناخودآگاه جمعی را میتوان ژرفترین لایه ناخودآگاه آدمی دانست که در بطن آن بینهایت مفهوم و معنا وجود دارد و انسانها در بخشی از این ناخودآگاه با یکدیگر شریک هستند و برخی خصلتها توسط ناخودآگاه جمعی به انسان به ارث میرسد. لذا، کهنالگوها نقشی بیبدیل در فرآیند آیندهنگری دارند. تا آنجا که نمود آنها در ابزارهای سنتی پیشگویی آینده، نظیر کارتهای تاروت توسط روانکاوی شناخته شده مثل یونگ تأئید میشود. کارل گوستاویونگ کارتهای تاروت را بهعنوان سفرای کهنالگوها میداند، الگوهایی که هر یک برشی از درون پیچیدهی آدمیان هستند، برخی دیگر از آیندهنگران، تاروت را آیینهای میدانند که دریچهای را بهسوی افقهای پنهان ناخودآگاه بشر میگشاید و نهانجویان (کاوشگران علوم مخفیه) آن را ابزاری علمی با چاشنی تخیل و سرگرمی در کشف دورنمای آدمی در نظر میگیرند.
وسوسههای تاروت در اندیشه صاحبان کسبوکار نیز به چشم میخورد تا آنجا که اساتیدی مثل پیتر استیدل مفاهیم عمیق کهنالگوها را با دانش بازاریابی درهم میآمیزند.
آنچنان که روشن است آیندهپژوهی سنتی دیرین است که به اشکال مختلف بروزیافته است. منجمان و مصریان باستان برای پیشبینی وضعیت طغیان رود نیل به ستارهها خیره میشدند و سنگ بنای نظریهای قابلتوجه در مطالعات آینده به نام نظریهی بزرگ کرانچ را گذاشتند. نظریهای که در آرا و اندیشههای انیشتین نیز به چشم میخورد. این نظریه را به نام تئوری ققنوس هم میشناسند، چراکه در کیهانشناسی این نظریه، سناریوی احتمالی در انتظار جهان آینده را مطرح میکند که طبق آن جهان بزرگ شده و بعد رشدی معکوس را طی خواهد کرد و دوباره باز چون ققنوسی از میان خاکسترهای خود زاده میشود. لذا طبق این نظریه، زندگی و رویدادهای آن ممکن است خود را در آیندهای دور تکرار کنند. این نظریه نمایانگر اهمیت توجه و تعمق در گذشته به منظور تسلط بر آینده است. ضرورت مطالعه روزهای تاریخی گذشته با هدف غافلگیرنشدن در آینده، در ادبیات کسبوکار نیز به چشم میخورد.
یونانیان باستان نیز ید طولایی در نظریهپردازی پیرامون آینده داشتهاند. یونانیان از گذشتههای دور به همراه کاهنان و فرمانروایان و وکلای خود در معبدی اسرارآمیز به نام دلفی گردهم آمدند تا وقایع آینده را با چاشنی داستان گوش کنند. دانش آینده در این معبد به شکل خاصی بایگانی و حفظ میشد تا آنجا که از دلفی به عنوان مرکز دانش آینده یاد میکردند. روش دلفی، امروز به روشی علمی تبدیل شدهاست که توسط یکی از اساتید فلسفه دانشگاه UCLA در جهت به کارگیری پیشبینیهای خبرگان علمی معرفی شد و امروز از جایگاهی قابلتوجه بهویژه در مباحث مرتبط با کسبوکار برخوردار است. بهرهگیری از تواناییهای پیشبینیکننده در حیوانات، کفبینی، الهام، حس ششم یا همان ادراک حسی فوقالعاده (ESP)و... از دیگر تلاشهای بشر در جهت کشف آینده بوده است. این قبیل پیشبینیها گاه جنبهای طنزآمیز به خود میگیرند و بیشتر رویکردی سرگرمکننده دارند. پیشبینیهایی نظیر آنچه کارخانه شکلاتسازی هیلدبرند در بیش از یک قرن و پیش از آیندهی شیرین بشر روی بستهبندیهای شکلات خود چاپ میکند.
البته تفکر نظاممند پیرامون آیندهپژوهی عمری کمتر از یکصد سال دارد، حال آنکه آیندهپژوهی امروز، یکی از عجیبترین و پرطرفدارترین حرفهها و مشاغل دنیا است. آیندهپژوهی مدرن را میتوان تاحدودی متأثر از اندیشههای مرتبط با جنگ دانست، چراکه در اوایل سال 1900 میلادی بود که شاعری ایتالیاییتبار و حامی موسولینی، دیکتاتور وقت منتشر ساخت. سالها بعد یکی از پژوهشگران ارشد کاخ سفید درست پس از خاموش شدن شعلههای جنگجهانی دوم، طی مقالهای در حوزه آیندهپژوهی، از انقلاب اطلاعات در آینده بشر خبر داد. مدتی بعد و در کشاکش جنگ سرد نیز نخستین اندیشکده و مرکز مطالعات آیندهپژوهی توسط نیروی هوایی ارتش ایالات متحده تأسیس یافت.
روند آیندهپژوهی در دهه 1980 میلادی به اوج خود رسید و با فراغت از عصر جنگسالاری توانست در عرصه کسبوکار نیز عرضاندام کند.
رای کورزاویل که هماینک در استخدام گوگل قرار دارد، یکی از مشهورترین آیندهپژوهان جهان است که پیشبینیهایی را برای سال 2050 بشر صورت داده است. از نظر وی انسانها بهقدری با فناوری عجین خواهند شد که بعید است بتوان مرزی میان این دو قائل شد. از نظر او در عصر ساپورگها (انسانهایی که تلفیقی از انسان و فناوریهای پیچیده هستند)، دنیا یک میلیارد برابر هوشمندتر خواهد بود. آیندهپژوهی نه به معنای پیشبینی بلکه به مفهوم طراحی هوشمندانه آینده است و چگونگی مواجهه با آینده را به ما میآموزد. باتوجه به آنکه تنها قطعیت موجود در کسبوکار، عدم قطعیت است، بدیهی است که آیندهپژوهی میتواند منافع بسیاری برای تجارت و مواجهه آن با شرایط تلاطم کسبوکار داشته باشد.
وندلبل، نویسنده صاحبنام حوزه آیندهپژوهی، غرض از آیندهاندیش را کشف، ایجاد و ارزیابی آیندههای ممکن، آیندههای محتمل و آیندههای مطلوب میداند. علم شناخت آینده از دستاوردهای علوم مختلف بویژه علوم پایه و ریاضیات، جامعهشناسی، مدیریت، سیاست، اقتصاد، فناوری، مهندسی، فلسفه، و ... بهره میگیرد.
دنیل فرانکلین نیز در کتابی تازه با عنوان ابرتغییر (MegaChange) که توسط انتشارات اکونومیست به بازار عرضه شده است، با نگاهی تیزبینانه به ترسیم چهرهی آینده جهان در سال 2050 میپردازد. وی در سه بخش اصلی به بررسی تغییرات جهانی در عرصه جمعیت، انقلاب اجتماعی و فناوری میپردازد که هریک به نوبه خود نقش بسزایی را در محیط کلان کسبوکار ایفا میکند.
(ادامه این یادداشت را فردا بخوانید).